اماکن زیارتی منتسب به امام زمان(علیه السلام) در ایران و جهان

علی اکبر مهدی پور

بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود

 

مقدمه

يکي از وظايف شيعيان تجليل و تکريم اماکن منسوب به وجود مقدّس حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، است.

آيةاللَّه سيد محمّد تقي موسوي اصفهاني  (متوفّاي 1348هجري)   در کتاب گران سنگ مکيال المکارم به هنگام شمارش تکاليف مردم در عصر غيبت مي‏نويسند:

شصت و هشتم - بزرگداشت اماکني که به قدوم آن حضرت زينت يافته‏اند، مانند مسجد سهله، مسجد اعظم کوفه، سرداب مقدّس، مسجد جمکران و غير اين‏ها از مواضعي که بعضي از صلحا آن حضرت را در آن جاها ديده‏اند يا در روايات آمده است که آن جناب در آن جا توقف دارد، مانند مسجد الحرام... [1] .

از اين رهگذر، بر منتظران ظهور و عاشقان مَقْدَمِ آن امام نور، لازم است که اين اماکن را بشناسند و شيوه‏ي تعظيم و تکريم آن‏ها را بياموزند. [2]  لذا در صدد برآمديم که به فضل الهي، از اين شماره، اماکن مقدّس و مشاهد مشرّفِ متعلّق به آن حضرت را براي خوانندگان عاشق و دل سوخته‏ي حضرت‏اش تقديم کنيم.

با توجّه به اين که فصلنامه علمي - تخصّصي انتظار در قم تهيه و چاپ مي‏شود، اين مجموعه مقاله‏ها را از مسجد مقدّس جمکران شروع مي‏کنيم.

 

مسجد مقدس جمکران

مهم‏ترين پايگاه شيعيان شيفته و عاشقان دل سوخته‏ي حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، مسجد مقدّس جمکران، در شش کيلومتري شهر مذهبي قم است. مطابق آمار، همه ساله، بيش از دوازده ميليون عاشق دل باخته، از سرتاسر ميهن اسلامي و جهان، در اين پايگاه معنوي، گرد مي‏آيند، نماز تحيّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزّمان، عجّل‏اللَّه تعالي فرجه الشريف، را در اين مکان مقدّس به جاي مي‏آورند، با امام غايب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، رازِ دل مي‏گويند، استغاثه مي‏کنند، نداي «يابن الحسن!» سر مي‏دهند، از مشکلات مادّي و معنوي خود سخن مي‏گويند، با دلي خون بار، از طولاني شدن دوران غيبت، شکوه‏ها مي‏کنند.

آنان که از شناخت عميق‏تري برخوردارند، به هنگام تشرف به اين پايگاه ملکوتي، همه‏ي حوائج شخصي خود را فراموش مي‏کنند و همه‏ي مشکلات دست و پاگير زندگي را به فراموشي مي‏سپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجي بشر، امام ثاني عشر، حضرت وليّ عصر، روحي و أرواح العالمين فداه، را مسئلت مي‏کنند؛ زيرا، اگر اين حاجت برآورده شود، ديگر مشکلي نخواهد ماند، و اگر اين حاجت روا نشود، حلّ ديگر مشکلات، مشکل اساسي را حل نخواهد کرد.

مسجد مقدّس جمکران، روز هفدهم رمضان 373 هجري به فرمان حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، در کنار روستاي جمکران تأسيس شد. تاريخچه‏ي آن - به طوري که در اين نوشتار به تفصيل آمده - به دست شيخ صدوق  (متوفّاي 381 هجري)  در کتاب مونس الحزين بيان گرديده و کيفيّت نماز تحيّت مسجد و نماز استغاثه به حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، در ضمن آن آمده است.

 

>تاريخچه‏ مسجد جمکران‏

>منبع‏شناسي مسجد جمکران‏

>نظر مرحوم آية الله حائري درباره مسجد جمکران‏

>پيشگويي اميرمؤمنان از مسجد جمکران‏

>معجزات حضرت بقية الله در مسجد مقدس جمکران‏

>جمکران، ميعادگاه عاشقان‏

>ختم زيارت عاشورا در مسجد جمکران‏

>خصوصيت شب چهارشنبه‏

>دعاي عظم البلاء

 

تاريخچه‏ مسجد جمکران‏

آن چه مسلّم است، اين است که اين مسجد، بيش از يکهزار سال پيش به فرمان حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، در بيداري، - نه در خواب - تأسيس گرديد و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شيعيان و پايگاه منتظران و تجلّي‏گاه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است.

علاّمه‏ي بزرگوار، ميرزا حسين نوري،  (متوفّاي 1320 هجري)  در کتاب ارزش‏مند نجم ثاقب - که به فرمان ميرزاي بزرگ، آن را تأليف کرد و ميرزاي شيرازي، در تقريظ خود، از آن ستايش فراوان کرد و نوشت: «براي تصحيح عقيده‏ي خود، به اين کتاب مراجعه کنند تا از لمعانِ انوار هدايت‏اش، به سر منزل يقين و ايمان برسند» - [1]  تاريخچه‏ي تأسيس مسجد مقدّس جمکران را به شرح زير آورده است:

شيخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، در کتاب تاريخ قم از کتابِ مونس الحزين في معرفة الحقّ و اليقين - از تأليفات شيخ صدوق - بناي مسجد جمکران را به اين عبارت نقل کرده است:

شيخ عفيف صالح حسن بن مُثله‏ي جمکراني مي‏گويد:

شب سه‏شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجري، [2]  در سرايِ خود خفته بودم که جماعتي به درِ سراي من آمدند. نصفي از شب گذشته بود. مرا بيدار کردند و گفتند: «برخيز و امر امام محمّد مهدي صاحب الزّمان [3] ، صلوات اللَّه عليه، را اجابت کن که ترا مي‏خواند».

حسن بن مثله مي‏گويد: «من، برخاستم و آماده شدم». چون به درِ سراي رسيدم، جماعتي از بزرگان را ديدم. سلام کردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جايگاه که اکنون مسجدِ  (جمکران)  است، آوردند.».

چون نيک نگاه کردم، ديدم تختي نهاده و فرشي نيکو بر آن تخت گسترده و بالش‏هاي نيکو نهاده و جواني سي‏ساله، بر روي تخت، بر چهار بالش، تکيه کرده، پيرمردي در مقابل او نشسته، کتابي در دست گرفته، بر آن جوان مي‏خواند.

بيش از شصت مرد که برخي جامه‏ي سفيد و برخي جامه‏ي سبز بر تن داشتند، بر گرد او روي زمين نماز مي‏خواندند.

آن پيرمرد که حضرت خضر عليه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [4]  بگو: «تو، چند سال است که اين زمين را عمارت مي‏کني و ما خراب مي‏کنيم. پنج سال زراعت کردي و امسال ديگرباره شروع کردي، عمارت مي‏کني. رخصت نيست که تو ديگر در اين زمين زراعت کني، بايد هر چه از اين زمين منفعت برده‏اي، برگرداني تا در اين موضع مسجد بنا کنند

به حسن بن مسلم بگو: «اين جا، زمين شريفي است و حق‏تعالي اين زمين را از زمين‏هاي ديگر برگزيده و شريف کرده است، تو آن را گرفته به زمين خود ملحق کرده‏اي! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده‏اي! اگر از اين کار بر حذر نشوي، نقمت خداوند، از ناحيه‏اي که گمان نمي‏بري بر تو فرو مي‏ريزد

حسن بن مثله عرض کرد: «سيّد و مولاي من! مرا در اين باره، نشاني لازم است؛ زيرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دليل نمي‏پذيرند.».

امام عليه السلام فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده. ما، در اين جا، علامتي مي‏گذاريم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سيّد ابوالحسن، و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را بياورد و منفعت چند ساله را از او بگيرد و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند، و باقي وجوه را از رهق [5]  به ناحيه‏ي اردهال که ملک ما است، بياورد، و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر اين مسجد وقف کرديم که هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد کنند.

مردم را بگو تا به اين موضع رغبت کنند و عزيز بدارند و چهار رکعت نماز در اين جا بگذارند: دو رکعت تحيّت مسجد، در هر رکعتي، يک بار «سوره‏ي حمد» و هفت بار سوره‏ي «قل هو اللَّه احد» [بخوانند] و تسبيح رکوع و سجود را، هفت بار بگويند.

و دو رکعت نماز صاحب الزّمان بگذارند، بر اين نسق که در [هنگام خواندن سوره‏ي] حمد چون به «إيّاک نعبد و إيّاک نستعين» برسند، آن را صد بار بگويند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. رکعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. تسبيح رکوع و سجود را نيز هفت بار بگويند. هنگامي که نماز تمام شد، تهليل  (يعني، لا إله إلاّ الله)  [6]  بگويند و تسبيح فاطمه‏ي زهرا عليها السلام را بگويند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پيغمبر و آل‏اش، صلوات اللَّه عليهم، بفرستند.».

و اين نقل، از لفظ مبارک امام عليه السلام است که فرمود:

فَمَنْ صَلاَّهُما، فَکَأَنَّما صَلّي‏ فِي الْبَيْتِ الْعَتيقِ؛

هر کس، اين دو رکعت [يا اين دو نماز] را بخواند، گويي در خانه‏ي کعبه آن را خوانده است..

حسن بن مثله مي‏گويد: «در دل خود گفتم که تو اين جا را يک زمين عادي خيال مي‏کني، اين جا مسجد حضرت صاحب الزّمان عليه السلام است.».

پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو!

چون مقداري راه پيمودم، بار ديگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّه‏ي جعفر کاشاني - چوپان - بُزي است، بايد آن بز را بخري. اگر مردم پول‏اش را دادند، با پول آنان خريداري کن، وگرنه پول‏اش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بز را بياور و در اين موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه [7]  هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و کساني که مرض صعب‏العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالي همه را شفا دهد.

آن بز، ابلق است. موهاي بسيار دارد. هفت نشان سفيد و سياه، هر يکي به اندازه‏ي يک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در يک طرف و چهار نشان در طرف ديگر آن است.».

آن گاه به راه افتادم. يک بار ديگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز يا هفتاد روز در اين محلّ اقامت کن». [8] .

حسن بن مثله مي‏گويد: «من، به خانه رفتم و همه‏ي شب را در انديشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علي منذر رفتم و آن داستان را با او در ميان نهادم.

همراه علي منذر، به جايگاه ديشب رفتيم. پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتي که امام عليه السلام فرموده بود، اين جا نهاده است و آن، اين که حدود مسجد، با ميخ‏ها و زنجيرها مشخصّ شده است.».

آن گاه به نزد سيّد ابوالحسن الرّضا رفتيم. چون به سراي وي رسيديم، غلامان و خادمان ايشان گفتند:

«شما از جمکران هستيد؟». گفتيم: «آري.». پس گفتند: «از اوّل بامداد، سيّد ابوالحسن در انتظار شما است.».

پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نيکو داد و بسيار احترام کرد و مرا در جاي نيکو نشانيد. پيش از آن که من سخن بگويم، او سخن آغاز کرد و گفت: «اي حسن بن مثله! من خوابيده بودم. شخصي در عالم رؤيا به من گفت:

«شخصي به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمکران پيش تو خواهد آمد. آن چه بگويد، اعتماد کن و گفتارش را تصديق کن که سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نکن.». از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت در انتظار تو بودم.

حسن بن مثله، داستان را مشروحاً براي او نقل کرد. سيّد ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زين نهادند. سوار شدند. به سوي دِه  (جمکران)  رهسپار گرديدند.

چون به نزديک دِه رسيدند، جعفر شبان را ديدند که گلّه‏اش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به ميان گلّه رفت. آن بز که از پشت سرِ گلّه مي‏آمد، به سويش دويد. حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: «به خدا سوگند! تا به امروز، من اين بز را نديده بودم و هرگز در گلّه‏ي من نبود، جز امروز که در ميان گلّه، آن را ديدم و هر چند خواستم که آن را بگيرم، ميسّر نشد.».

پس آن بز را به جايگاه آوردند و در آن جا سر بريدند.

سيد ابوالحسن الرّضا به آن محلّ معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمين را از او گرفت.

آن گاه وجوه رهق را نيز از اهالي آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانيدند.

سيّد ابوالحسن الرّضا، زنجيرها و ميخ‏ها را به قم آورد و در خانه‏ي خود نگهداري کرد. هر بيمار صعب العلاجي که خود را به اين زنجيرها مي‏ماليد، در حال، شفا مي‏يافت.

ابوالحسن محمّد بن حيدر گفت: «به طور مستفيض شنيدم، پس از آن که سيّد ابوالحسن الرّضا وفات کرد و در محلّه‏ي موسويان  (خيابان آذر فعلي)  مدفون شد، يکي از فرزندان‏اش بيمار گرديد. داخل اطاق شده سرِ صندوق را برداشت زنجيرها و ميخ‏ها را نيافت.».

منبع‏شناسي مسجد جمکران‏

منابع تأسيس مسجد مقدّس جمکران به فرمان حضرت صاحب الزّمان، أرواحنا فداه، بر اساس تسلسل زماني، به شرح زير است:

1 - نخستين کسي که اين داستان را در کتاب خود آورده، ابوجعفر محمّد بن علي بن بابويه، مشهور به شيخ صدوق  (متوفّاي 381 هجري)  است. ايشان، مشروح آن را در کتاب مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين درج کرده است.

با توجّه به اين که تأسيس اين مسجد در عصر شيخ صدوق‏رحمهم الله واقع شده، و ايشان در قم زندگي مي‏کرد، طبعاً، همه‏ي جزئيات آن را بدون واسطه از حسن بن مثله، و سيّد ابوالحسن الرّضا و ديگر شاهدان عيني، شنيده و نقل کرده است.

کتاب مونس الحزين، همانند ده‏ها اثر گران‏بهاي ديگر شيخ صدوق، در طول زمان، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.

2 - حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، صاحب کتاب گران سنگ تاريخ قم، شرح آن واقعه را از کتاب شيخ صدوق نقل کرده است.

کتاب تاريخ قم در عصر شيخ صدوق، به سال 378 هجري، در بيست باب به رشته‏ي تحرير در آمده است.

3 - حسن بن علي بن حسن بن عبدالملک قمي، به سال 865 هجري آن را به فارسي ترجمه کرده است.  (الذريعه، ج 3، ص 276) .

4 - متن عربي کتاب، به دست مولي محمّد باقر مجلسي،  (متوفّاي 1110 هجري)  نرسيده، ولي ترجمه‏ي فارسي آن به دست ايشان رسيده [بحار، ج 1، ص 42] و احاديث مربوط به قم را در جلد «السّماء و العالم» از آن روايت کرده است.  (بحار، ج 60، ص 208 - 221) .

5 - سيد نعمت‏اللَّه جزائري، صاحب أنوار نعمانيّه  (متوفّاي 1112 هجري)  ترجمه‏ي فارسي آن را ديده و داستان تأسيس مسجد مقدّس جمکران را با خط خود، از آن استنساخ کرده است  (بحار، 53، ص 254) .

6 - شاگرد فرزانه‏ي علاّمه مجلسي، ميرزا عبداللَّه افندي،  (متوفاي 1130 هجري)  نسخه‏اي از ترجمه‏ي فارسي آن را در بيست باب، در قم مشاهده کرده و گزارش آن را در تأليف گران‏بهاي خود آورده و تصريح کرده که اين ترجمه، به سال 865 هجري، به دستور خواجه فخرالدين ابراهيم، انجام يافته است.  (رياض العلماء، ج 1، ص 319) .

7 - سيّد امير محمّد اشرف، معاصر و شاگرد علاّمه مجلسي، صاحب کتاب فضائل السّادات  (متوفّاي 1145 هجري)  متن عربي آن را ديده و از آن نقل کرده است.  (جنة المأوي، ص 47) .

8 - سيّد محمّد بن محمّد بن هاشم رضوي قمي، به سال 1179 هجري، بنا به خواهش محمّد صالح معلّم قمي، کتابي در اين رابطه تأليف کرده و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است. اين کتاب، احاديث مربوط به شرافت قم و تاريخچه‏ي تأسيس مسجد مقدس جمکران را دربر دارد.  (الذّريعه، ج 7، ص 216) .

9 - شايسته‏ي تأمّل است که آقا محمّد علي کرمانشاهي، فرزند وحيد بهبهاني،  (متوفّاي 1216 هجري)  به متن عربي تاريخ قم دست‏رسي داشته و در حاشيه‏ي خود بر کتاب نقد الرجّال تفرشي، شرح حال «حسن بن مثله» و خلاصه‏ي داستان تأسيس مسجد مقدّس جمکران را به نقل از متن عربي آن آورده است.  (بحار، ج 53، ص 234) .

10 - محقّق و متتبّع بي‏نظير، ميرزا حسين نوري، متوفّاي 1320 هجري، پس از جست و جوي فراوان، به هشت باب از ترجمه‏ي تاريخ قم دست يافته  (جنة المأوي، ص 47 و بحار، ج 53، ص 234)  و مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمکران را از ترجمه‏ي تاريخ قم، از روي دست خط سيّد نعمت اللَّه جزائري، در آثار ارزش‏مند خود آورده است:

1- جنة المأوي، چاپ بيروت، دارالمحجّة البيضاء، 1412 هجري، ص 42 - 46.

2- همان، به پيوستِ، بحار الأنوار، چاپ بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 هجري، ج 53، ص 230 - 234.

3- نجم ثاقب، چاپ تهران، علميه‏ي اسلاميّه، بي‏تا، ص 212 - 215.

4- کلمه‏ي طيّبه، چاپ سنگي، بمبئي، 1303 هجري، ص 337.

5- مستدرک الوسائل، چاپ قم، مؤسسه‏ي آل‏البيت‏عليهم السلام، 1407 هجري، ج 3، ص 432 و 447.

11 - شيخ محمّد علي کچويي قمي  (متوفّاي 1335 هجري)  مشروح آن را از کتاب‏هاي خلاصة البلدان، نجم ثاقب، کلمه‏ي طيّبه، در کتاب ارزش‏مند أنوار المشعشعين، چاپ قم، کتابخانه آيةاللَّه مرعشي، 1423 هجري، ج اوّل، ص 441 - 449  (چاپ سنگي 1327 هجري، جلد اوّل، ص 184 - 189) ، نقل کرده است.

12 - حاج شيخ علي يزدي حائري  (متوفّاي 1333 هجري)  مشروح آن را در کتاب إلزام الناصب، چاپ بيروت، مؤسسه‏ي اعلمي، 1397 هجري، جلد دوم، ص 58 - 62، به نقل از محدّث نوري، از ترجمه‏ي تاريخ قم آورده است.

13 - همه‏ي کساني که بعد از محدّث نوري درباره‏ي تاريخ قم کتاب نوشته‏اند، مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمکران را از ايشان نقل کرده‏اند. شيخ محمّد حسن ناصر الشريعه، متوفّاي 1380 هجري، در تاريخ قم، چاپ قم، مؤسسه‏ي مطبوعاتي دارالعلم، 1342 شمسي، ص 147 - 156، يکي از آن افراد است.

14 - همه‏ي علماي معاصر که در اين رابطه کتاب نوشته‏اند، همانند علاّمه‏ي معاصر آيةاللَّه حاج شيخ محمّد غروي، در کتاب گران سنگ المختار من کلمات الإمام المهدي عليه السلام، چاپ قم، 1414 هجري، جلد يکم، ص 440 - 448، نيز به اين واقعه اشاره کرده است.

15 - در اين اواخر، در کتاب‏هاي مستقل و مستندي - مانند موارد زير - به شرح و بسط داستان تأسيس مسجد مقدّس جمکران پرداخته شده است:

1 - تاريخ بناي مسجد جمکران؛

2 - تاريخ مسجد مقدّس جمکران؛

3 - تاريخچه‏ي بناي مسجد جمکران؛

4 - توجّه امام زمان به مسجد جمکران؛

5 - توشه‏ي مسجد جمکران؛

6 - در بارگاه منتظر؛

7 - در حريم جمکران؛

8 - سيماي مسجد جمکران؛

9 - فيض حضور براي گمشدگان؛

10 - مباحثي چند درباره‏ي مسجد جمکران؛

11 - مسجد مقدس جمکران؛

12 - مسجد جمکران المقدس؛

13 - مسجد صاحب الزمان؛

14 - معجزه‏ي مسجد جمکران.

براي کسب معلومات وسيع‏تر در مورد آثار ياد شده، به کتابنامه‏ي حضرت مهدي عليه السلام تحت عناوين فوق، مراجعه فرماييد:

 

نظر مرحوم آية الله حائري درباره مسجد جمکران‏

در آخرين فراز از بخش مسجد مقدّس جمکران، متذکّر مي‏شويم که اگر بخواهيم نظر مراجع گذشته و معاصر را در مورد مسجد مقدّس جمکران ياد آور شويم، به تأليف کتاب مستقلّي در اين رابطه ناگزير خواهيم بود. لذا اين موضوع را به فرصت ديگري موکول مي‏کنيم. اين بخش را با بيان نظر مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضي حائري  (متوفّاي 24 جُمادي الثّانيه 1406 هجري)  که همگان با مقام رفيع علمي و تقوايي ايشان، آشنا هستند، حسن ختام مي‏بخشيم.

مرحوم آية الله حائري، کتاب ارزش‏مندي دارند که اين نويسنده، آن کتاب را از محضر معظّم له امانت گرفتم و با اجازه‏ي ايشان زيراکس کردم.

هنگامي که دست نويس‏هاي ايشان را به محضر مقدّس ايشان بردم، از خدمت‏شان پرسيدم: «آيا براي نقل مطالب اين کتاب، مجاز هستم؟». ايشان، ضمن اين که اجازه دادند، فرمودند: «من، در اين کتاب، فقط مطالبي را آوردم که بر صحّت آن‏ها اعتقاد دارم و مي‏توانم بر صحّت آن‏ها قسم حضرت عبّاس بخورم.».

مرحوم آيةاللَّه حائري، در اين کتاب مي‏فرمايند:

مسجد جمکران، يکي از آيات باهرات آن حضرت است. توضيح اين مطلب، در ضمن چند جهت - که شايد خيلي‏ها از آن غافل باشند - مذکور مي‏شود:

1 - داستان مسجد جمکران که در بيداري واقع شده، در کتاب تاريخ قم که کتاب معتبري است، از صدوق، عليه الرّحمه، نقل شده است.

مرحوم آقاي بروجردي که مرد دقيق و ملاّيي بود، مي‏فرمود: «اين داستان، در زمان صدوق، عليه الرّحمه، واقع شده و اين که او نقل کرده است، دلالت بر کمال صحّت آن دارد.

2 - داستان، مشتمل بر جرياني است که مربوط به يک نفر نيست، براي اين که صبح که مردم بيدار مي‏شوند، مي‏بينند با زنجير، علامت گذاشته شده است که مردم باور کنند. و اين زنجير، مدّتي در منزل سيّد محترمي، ظاهراً به نام سيّد ابوالحسن الرّضا، بوده است و مردم به آن استشفاء مي‏کرده‏اند و بعداً، بدون هيچ جهت طبيعي، مفقود مي‏شود.

3 - جاي دور از شهر و در وسط بيابان، جايي نيست که مورد جعل يک فرد جمکراني بشود، آن هم دست تنها، در يک شب ماه رمضان.

4 - نوعاً، مردم عادي، به واسطه‏ي خواب، يک امامزاده را معيّن مي‏کنند و مسجد، از تصوّر مردم عادي، دور است.

5 - اگر پيدايش اين مسجد روي احساسات مذهبي و علاقه‏ي مفرط به حضرت صاحب الامر عليه السلام بود، مي‏بايست سراسر، توسّل به آن بزرگوار باشد، چنان که در اين عصر، مردم، بيش‏تر، زيارت حضرت‏اش را در آن مسجد مي‏خوانند و متوسّل به آن حضرت مي‏شوند، در صورتي که در اين دستور معنوي، اصلاً، اسمي از آن حضرت نيست، حتّي تا به حال هم بيش‏تر معروف به مسجد جمکران است، نه مسجد صاحب الزّمان.

6 - متن دستور، موافق با ادّله‏ي ديگر است؛ براي اين که هم نماز تحيّت مسجد وارد شده است و هم نماز امام زمان‏عليه السلام با صد بار «إيّاک نعبد و إيّاک نستعين» و هم تهليل و تسبيح فاطمه‏ي زهرا،سلام‏اللَّه عليها.

7 - اين دو داستان که نقل شد، مشهود و يا مثل مشهود خودم بود [1]  و داستان‏هاي ديگري هست که فعلاً تمام خصوصيّات آن را در نظر ندارم. بعداً، ان شاءالله، تحقيق کرده، در اين دفتر، بإذنه تعالي، ذکر مي‏کنم.

8 - در آن موقع که زمين، اين قدر بي‏ارزش بوده است، فقط يک مساحت کوچکي را مورد اين دستور قرار داده‏اند، که ظاهراً حدود سه چشمه از مسجد فعلي است که در زمان ما خيلي بزرگ شده است: ظاهراً، آن چشمه‏اي که در آن، محراب هست، و دو چشمه‏ي طرفين باشد.

نگارنده که خالي از وسوسه نيستم و خيلي به نقليّات مردم خوش‏بين نيستم، از اين امارات، به صحّت اين مسجد مبارک قطع دارم. والحمدللَّه علي ذالک و علي غيره من النّعم الّتي لاتحصي. [2] .

 

 

پيشگويي اميرمؤمنان از مسجد جمکران‏

مطابق نقل خلاصة البلدان از کتاب مونس الحزين شيخ صدوق، امير مؤمنان عليه السلام از مسجد مقدّس جمکران سخن گفته است.

محمّد بن محمّد بن هاشم حسيني رضوي قمي، به تقاضاي مولي محمّد صالح قمّي، به سال 1179 هجري، در باره‏ي فضيلت شهر قم و تاريخچه‏ي تأسيس مسجد مقدّس جمکران، کتاب ارزش‏مندي تأليف و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است.

شيخ آقا بزرگ تهراني، اين کتاب را مشاهده کرده و گزارش آن را در الذريعه آورده است. [1] .

مرحوم کاتوزيان، اين کتاب را در اختيار داشته، فرازهايي از اين کتاب را در کتاب أنوار المشعشعين آورده است.

وي، در اين رابطه، حديثي از امير مؤمنان عليه السلام آورده، که فرازهايي از آن را در اين جا مي‏آوريم و علاقه‏مندان به تفصيل بيش‏تر را به کتاب انوار المشعشعين رهنمون مي‏شويم. او مي‏گويد:

در کتاب خلاصة البدان از کتاب مونس الحزين - از تصنيفات شيخ صدوق - با سند صحيح و معتبر، از امير مؤمنان عليه السلام روايت کرده که خطاب به حذيفه فرمود: «اي پسر يماني! در اوّل ظهور، خروج نمايد قائم آل محمّد عليه السلام از شهري که آن را قم گويند [2]  و مردم را دعوت به حق مي‏کند، همه‏ي خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روي آورند و اسلام، تازه شود...

اي پسر يماني! اين زمين، مقدّس است، از همه‏ي لوث‏ها، پاک است...

عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رايت وي بر اين کوه سفيد بزنند، به نزد دهي کهن، که در جنب مسجد است، و قصري کهن - که قصر مجوس است - و آن را «جمکران» خوانند. از زير يک مناره‏ي آن مسجد بيرون آيد، نزديک آن جا که آتش‏خانه‏ي گبران بوده...». [3] .

از اين حديث شريف، استفاده مي‏شود به طوري که مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، پايگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدّس جمکران نيز در عصر ظهور، جايگاه خاصّي دارد و پايگاه ديگري براي آن حضرت است.

مرحوم کاتوزيان، پس از نقل متن کامل حديث، به شرح و تفسير آن پرداخته، در باره‏ي کوه سفيد و قصر مجوس و ديگر تعبيرهايي که در حديث شريف آمده و ما به جهت اختصار نياورديم، به تفصيل، سخن گفته است. [4] .

خوانندگان گرامي، توجّه دارند که احاديث ملاحم، چندان نيازي به تحقيق در سند ندارند؛ زيرا، جز معصومان عليهم السلام که با سرچشمه‏ي وحي مربوط بودند، شخص ديگري نمي‏توانست خبري بگويد که صدها سال بعد تحقّق پيدا کند.

روزي که اميرمؤمنان عليه السلام به حذيفه از مسجد جمکران خبر مي‏داد، در سرزمين حجاز و عراق، کم‏تر کسي نام قم را شنيده بود، لذا مي‏بينيم که در احاديث فراواني، به هنگام بحث از قم، به «در نزديکي ري» تعبير شده تا به اين وسيله، موقعيّت جغرافيايي شهر قم، براي اصحاب ائمّه عليهم السلام روشن گردد.

از اين رهگذر، احتمال نمي‏رود که احدي از مردم حجاز، نام جمکران را به عنوان يکي از دهات قم شنيده باشد.

نکات ريزي که در مورد قصر مجوس و آتش‏خانه‏ي گبران آمده، مطلبي نبود که در حجاز و عراق، کسي از آن آگاه باشد.

به هنگام صدور اين حديث از مولاي متّقيان‏عليه السلام، کسي نمي‏توانست پيش‏بيني کند که در کنار دهِ جمکران، در آينده، مسجدي ساخته خواهد شد و با حضرت بقيّة اللَّه  (عج)  - که آن روز متولّد نشده بود - ارتباط خواهد داشت.

هنگامي که شيخ صدوق، اين حديث را در کتاب مونس الحزين درج مي‏کرد، بدون ترديد، اين مسجد، مناره نداشت.

هنگامي که صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، اين حديث را از مونس الحزين نقل مي‏کرد، باز هم مسجد مقدّس جمکران، مناره‏اي نداشت؛ زيرا، براي نخستين بار، در سال 1318 هجري، يک مناره در زاويه‏ي جنوب شرقي مسجد ساخته شد. [5] .

هنگامي که مرحوم کاتوزيان، اين حديث را در کتاب أنوار المشعشعين مي‏نوشت، مسجد جمکران، فقط يک مناره داشت و تا چند سال پيش نيز به همين منوال بود، ولي در اين حديث آمده است که «از زير يک مناره‏ي آن، مسجد، بيرون آيد». [6] .

اين تعبير، صريح است در اين که به هنگام ظهور حضرت بقيّة اللَّه، ارواحنا فداه، مسجد مقدّس جمکران، بيش از يک مناره خواهد داشت، در حالي که به هنگام چاپ کتاب  (1327 هجري)  مسجد، فقط يک مناره داشت.

 

معجزات حضرت بقية الله در مسجد مقدس جمکران‏

کرامات و معجزات و عناياتي که از ائمّه‏ي اطهار عليهم السلام صادر گشته و از سوي راويان مورد اعتماد روايت شده، و در کتاب‏هاي مورد استناد ثبت گرديده، منحصر به صدر اسلام و قرون اوّليه‏ي اسلام نيست، بلکه هر روز در گوشه و کنار جهان، بويژه در حرم ائمّه‏ي هدي‏ عليهم السلام معجزات و کرامات تازه‏اي تحقّق مي‏يابد که دليل حقّانيّت پيشوايان شيعه، و مايه‏ي دل گرمي شيعيان است.

هر يک از شما، يک يا چند معجزه در حرم مطهّر ثامن الحجج امام عليّ بن موسي الرّضا عليه السلام ديده و يا شنيده‏ايد.

اکنون که دوران فرمانروايي حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، است، همه روزه، ده‏ها نفر در اقطار و اکناف جهان، با توسّل به ذيل عنايت آن حضرت‏عليه السلام، از امراض صعب‏العلاج و ديگر گرفتاري‏هاي خانمان‏سوز، به طور معجزآسا، رهايي مي‏يابند و براي هميشه، خود را رهين عنايت آن حضرت مي‏دانند.

در اين جا، يکي از اين کرامت‏ها را که در شب دوازدهم جمادي‏الاولي 1414 هجري، در مسجد مقدّس جمکران، براي يک کودک سيزده ساله‏ي زاهداني روي داد، براي نورانيّت قلب خوانندگان گرامي مي‏آوريم.

اين کودک، سعيد چنداني، دانش‏آموز کلاس پنجم ابتدايي است که در دبستان محمّد علي فائق، در زاهدان، مشغول تحصيل است.

سعيد، در يک خانواده‏ي مذهبي، در زاهدان متولّد شده و بر شيوه‏ي عقايد اهل تسنّن تربيت يافته است.

مادر سعيد، اگر چه از لحاظ نسب، به خاندان عصمت و طهارت منسوب است، ولي او نيز سنّي حنفي است.

سعيد، يک سال و هشت ماه پيش از تاريخ ياد شده، در يک تعميرگاه ماشين، پايش مي‏لغزد و به چاهي که روغن و فاضلاب تعميرگاه در آن مي‏ريخته مي‏افتد، و جراحت‏هاي مختلفي بر بدن‏اش وارد مي‏شود. اين جراحت‏ها، بهبود مي‏يابد، ولي غدّه‏اي در ناحيه‏ي شکم پديد مي‏آيد. نخست، خيال مي‏کنند که فتق است، ولي با گذشت چند ماه، پزشکان معالج، اظهار مي‏کنند که غدّه‏ي سرطاني است و بايد او را براي معالجه به تهران ببرند.

او را به تهران مي‏آورند و در «بيمارستان هزار تختخوابي» بستري مي‏کنند. پس از نمونه‏برداري و احراز غدّه‏ي بدخيم سرطاني، او را به «بيمارستان الوند» منتقل مي‏کنند و غدّه‏اي به وزن يک کيلو و نيم از شکم او بيرون مي‏آورند، ولي در مدّت کوتاهي، جاي غدّه، پر مي‏شود. پزشکان، اظهار مي‏کنند که با اين رشد سريع غدّه، ديگر کاري از ما ساخته نيست.

مادر سعيد، شبي در خواب مي‏بيند که به او مي‏گويند: «سعيد را به مسجد جمکران ببريد.».

طبعاً، يک زن سنّي، نمي‏داند که مسجد جمکران کجا است، ولي هنگامي که خواب‏اش را براي ديگران نقل مي‏کند، او را به مسجد جمکران قم راهنمايي مي‏کنند.

وي، سعيد را با ديگر فرزندش، محمّد نعيم، به قم مي‏آورد و بلافاصله به مسجد مقدّس جمکران مشرّف مي‏شوند.

سعيد، روز سه‏شنبه يازدهم جمادي الاولي 1414 هجري ساعت يک و نيم بعدازظهر، وارد مسجد جمکران مي‏شود. خدّام مسجد، وضع او را که به اين منوال مي‏بينند، او را در اتاق شماره‏ي هشت زايرسراي مسجد، اسکان مي‏دهند.

مادر سعيد، اَعمال مسجد را فرا مي‏گيرد، با پسرش، محمّد نعيم، اَعمال مسجد را انجام مي‏دهد، آن گاه عريضه‏اي تهيّه مي‏کند و آن را در چاه مي‏اندازد، و با دلي سرشار از اميد، به ذيل عنايت حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، متوسّل مي‏شود.

شب، فرا مي‏رسد و عاشقان حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، طبق رسم سنواتي که شب‏هاي چهارشنبه، از راه‏هاي دور و نزديک، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف مي‏شوند، دسته دسته مي‏آيند، در مسجد، به عبادت و نيايش مي‏پردازند.

مشاهده‏ي اين شور و هيجان مردم، در دل مادر سعيد، طوفاني ايجاد مي‏کند. او نيز همراه ده‏ها هزار زاير به عبادت و دعا و تضرّع مي‏پردازد و شفاي فرزندش را از حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، با اصرار و الحاح مسئلت مي‏کند.

هنگامي که به اتاق مسکوني‏اش در زاير سراي مسجد مي‏آيد، دو نفر از خادمان، با اخلاص، به اطاق او مي‏آيند و در آن جا عزاداري مي‏کنند و براي شفاي سعيد، به طور دسته جمعي، دست به دعا برمي‏دارند.

سعيد مي‏گويد:

درست، ساعت سه‏ي بعد از نيمه شب بود که در عالم رؤيا ديدم نوري از پشت ديوار ساطع شد و به طرف من به راه افتاد.

او، يک انسان بود، ولي من، از او، فقط نور خيره کننده‏اي مي‏ديدم که آهسته آهسته به من نزديک مي‏شد.

من، ابتدا، مضطرب شدم، ولي سعي کردم که بر خودم مسلّط شوم. هنگامي که نور به من رسيد، به ناحيه‏ي سينه و شکم من اصابت کرد و برگشت.

من، از خواب بيدار شدم و چيزي متوجّه نشدم و باز هم خوابيدم. صبح که از خواب برخاستم، سعي کردم که خودم را به عصايم نزديک کنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجّه شدم که بدن‏ام سبک شده و آن حالت درد شديد، به کلّي، از من رفع شده است.

در آن وقت، متوجّه شدم که شفا يافته‏ام و آن نور، وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است.».

اين معجزه‏ي باهر و کرامت ظاهر، در شب چهارشنبه دوازدهم جمادي الأولي 1414 هجري برابر با پنجم آبان 1372 خورشيدي رخ داد.

سعيد، با مادر و برادر خود، سه شب، در زائرسراي مسجد اقامت کردند. شب سوم که شب جمعه بود، عنايت ديگري شد که اين بار، در بيداري انجام پذيرفت. اينک، متن آن واقعه را از زبان سعيد بشنويد:

شب جمعه، در اتاق شماره‏ي هشت نشسته بودم و مادرم مشغول تلاوت قرآن بود. احساس کردم که شخصي در کنار من نشست و براي من، رهنمودها و دستورالعمل‏هايي را بيان فرمود.

چون سخنان‏اش تمام شد، برگشتم و کسي را نديدم. از مادرم پرسيدم که: «مادر! با من بودي؟». گفت: «من، قرآن مي‏خواندم، با تو نيستم.». پرسيدم: «پس اين کي بود که با من سخن مي‏گفت؟». مادرم گفت: «کسي در اين جا نيست.».

در آن موقع، پتو را بر سرم کشيدم و هر چه به مغزم فشار آوردم که مطالب آن شخص را به خاطر بياورم، چيزي به يادم نيامد.».

روز جمعه، سعيد و مادرش، به تهران باز مي‏گردند و به بيمارستان الوند مراجعه مي‏کنند. پس از عکس‏برداري، معلوم مي‏شود که سعيد، صحيح و سالم است و از غدّه‏ي بدخيم سرطاني، هيچ خبري نيست.

بدين گونه، اين کودک سعادت‏مند - که به حق، «سعيد» نامگذاري شده - از معجزات باهر حضرت وليّ عصر، أرواحنا فداه، بهبودي کامل خود را در مي‏يابد.

دو هفته بعد  (شب چهارشنبه بيست و پنجم جُمادي الأُولي برابر با 19 / 8 / 72)  سعيد، با مادرش و برادرش محمّد نعيم، به جمکران آمده بود تا پيشاني ادب بر آستان مسجد حضرت صاحب الزّمان‏عليه السلام بسايد و از محضر مولا و مقتدايش تشکّر کند. خوش‏بختانه، حقير هم در مسجد بودم و از داستان شفا يافتن او آگاه بودم. با او به دفتر مسجد رفتم و در حضور ده‏ها نفر از دوستان، مطالب بالا را از زبان سعيد بدون واسطه شنيدم.

مادرش، از خوش‏حالي، در پوست خود نمي‏گنجيد و بر حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، پيوسته درود مي‏فرستاد و سخناني مي‏گفت که از يک فرد سنّي مذهب بسيار جالب بود. مثلاً مي‏گفت: «من نمي‏دانم الآن امام زمان عليه السلام کجا است: آيا در درياها، کشتي‏ها را نجات مي‏دهد و يا در آسمان‏ها، هواپيماها را نجات مي‏دهد؟».

سعيد، در اين سفر، با کوله‏باري از پرونده‏هاي پزشکي و عکس‏ها و آزمايش‏ها آمده بود، که آنان را به مشتاقان ارائه دهد. از اسناد پزشکي او، مسئولان مسجد، فيلم برداري کردند. از خود سعيد و مادرش نيز فيلم‏برداري شد، و سخنان‏شان ضبط گرديد. بي‏گمان، خانواده‏ي «چنداني» در ميان خانواده‏هاي معتقد اهل سنّت، مبلّغ صميمي و بي‏قرار حضرت بقيّة اللَّه، عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، خواهند بود.

جمکران، ميعادگاه عاشقان‏

در طول سال، شب‏هاي چهارشنبه، مسجد مقّدس جمکران، پذيراي قريب يکصد هزار عاشق دل باخته است که از شهرهاي دور و نزديک، به شهر مقدّس قم روي مي‏آورند و در حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام پيشاني ادب بر آستان مي‏سايند و آن گاه راهي مسجد مقدّس جمکران مي‏شوند و با امام رؤوف، به راز و نياز مي‏پردازند.

از چهره‏هاي برجسته‏اي که ارادت خاصّي به مسجد مقدّس جمکران داشتند و خوانندگان گرامي با شخصيّت علمي و تقوايي آنان آشنايي دارند، آيات عظام حاج شيخ عبدالکريم حائري، حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، حاج سيّد محمّد تقي خوانساري، حاج سيّد محمّد حجّت کوهکمري، حاج آقا حسين بروجردي، حاج سيّد حسين قاضي، حاج شيخ محمّد تقي بافقي، حاج آقا مرتضي حائري را مي‏توان نام برد.

براي مرحوم آيةاللَّه حائري، هر وقت مشکلي پيش مي‏آمد، مرحوم آيةاللَّه بافقي را به مسجد جمکران مي‏فرستاد و رفع مشکل مي‏شد.

هر وقت شهريّه‏ي حوزه تأمين نمي‏شد، مرحوم آيةاللَّه حجّت، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف مي‏شد و همان روز، شهريّه تأمين مي‏گرديد.

براي مرحوم آيةاللَّه بروجردي، هر وقت مشکلي پيش مي‏آمد، گوسفندي مي‏فرستاد تا در کنار مسجد جمکران قرباني کنند.

براي مرحوم آيةاللَّه گلپايگاني، هر وقت مشکلي پيش مي‏آمد، عريضه‏اي مي‏نوشت و با گروهي از اصحاب و فرزندان خود، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف مي‏شد و توسّل مي‏کرد و رفع مشکل مي‏شد.

مرحوم آيةاللَّه مرعشي، چهل شب چهارشنبه، در مسجد جمکران بيتوته کرد.

آيةاللَّه صافي، در مورد پدر بزرگوارشان، مرحوم آيةاللَّه حاج ملاّ جواد صافي گلپايگاني، نقل فرمودند که ملتزم بود حتّي الامکان، پياده به مسجد جمکران مشرّف شود.

آيةاللَّه حاج سيّد محمّد تقي خوانساري نيز غالباً، پياده مشرّف مي‏شدند.

 

ختم زيارت عاشورا در مسجد جمکران‏

در عصر زعامت مرحوم آية اللَّه حاج سيّد محمّد حجّت، قحطي و گراني سختي پديد آمد، به طوري که نان سنگک دانه‏اي يک تومان رسيد، در حالي که شهريّه‏ي طلاّب در ماه، فقط ده تومان بود.

مرحوم آيةاللَّه حجّت، چهل تن از طلاّب مهذّب و متديّن را دستور داد که به مسجد مقدّس جمکران مشرّف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعي، زيارت عاشورا را با صد سلام و لعن و دعاي صفوان بخوانند و به حضرت موسي بن جعفرعليه السلام و حضرت ابوالفضل‏عليه السلام و حضرت علي اصغر عليه السلام متوسّل شوند و رفع گراني و نزول باران را از خداوند متعال بخواهند.

چهل تَن طلبه‏ي مهذّب و متديّن، طبق فرمان مرجعيّت اعلاي تشيّع، به ميعادگاه عاشقان شرف‏ياب شدند. بعد از اداي نماز تحيّت و نماز حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، و توسّل به ذيل عنايت فرمانرواي جهان هستي، به پشت بام مسجد رفتند، ختم زيارت عاشورا را، طبق دستور آن مرجع وارسته، انجام دادند و حوائج خود را با شفيع قرار دادن سه تَنْ باب‏الحوائج، به درگاه حضرت احديّت، عرضه داشتند و مسجد را به قصد قم ترک کردند.

راه قديمي مسجد جمکران، از طرف روستاي جمکران بود. گروه چهل نفري طلاّب، هنوز به دهِ جمکران نرسيده بودند که درهاي رحمت گشوده شد و باران رحمت، سيل‏آسا فرو ريخت و طلاّب، ناچار شدند که لباس‏هاي خود را درآورند، حتّي کفش‏هاي خود را به دست گرفتند، از ميان سيلاب‏ها عبور کردند.

اين حادثه‏ي تاريخي را نخستين بار، از دانشمند معظّم حجّةالاسلام والمسلمين استاد محمّد امين رضوي صاحب کتاب ارزش‏مند تجسّم اعمال - که خود جزء چهل تن بود - شنيدم.

بسياري از آن چهل تَن، به رحمت ايزدي پيوسته‏اند، ولي الحمدللَّه، برخي از آنان در قيد حيات هستند که خوانندگان گرامي، مي‏توانند از آنان تحقيق کنند.

اخيراً، اين داستان از زبان حضرت آيةاللَّه حاج سيّد مهدي اخوان مرعشي و حجّةالاسلام والمسلمين آقاي گل محمّدي ابهري، منتشر شده است. [1] .

بسيار مناسب است که مراجع بزرگوار عصر ما نيز در مشکلات مادّي و معنوي، مردم را به مسجد مقدّس جمکران و ختم زيارت عاشورا به صورت دسته جمعي در آن ميعادگاه عاشقان، فرا خوانند.

 

خصوصيت شب چهارشنبه‏

مکرّراً، با اين سؤال مواجه شده‏ايم که «آيا شب چهارشنبه، خصوصيّتي دارد؟».

در پاسخ، بايد عرض کنيم که شب چهارشنبه، خصوصيّت دارد. لذا مي‏بينيم که حضرت بقيّة اللَّه، ارواحنا فداه، در همان فرماني که براي تأسيس مسجد جمکران صادر کردند، فرمودند: «فردا شب که شب چهارشنبه است، آن بز را به همين جايگاه بياور و ذبح کن و روز چهارشنبه که هجدهم ماه رمضان است، گوشت آن را به بيماران صعب‏العلاج انفاق کن که خداوند، همه‏شان را شفا عنايت مي‏کند.». [1] .

 

دعاي عظم البلاء

در اين جا ياد آوري اين نکته لازم است که در مسجد مقدّس جمکران، از دعاهاي مربوط به حضرت بقيّة اللَّه، أرواحنا فداه، مانند «دعاي ندبه»، «دعاي سلام اللَّه الکامل»، «زيارت آل ياسين»، «دعاي عهد»،... بويژه از دعاي «الّلهم عظم البلاء...» که بعد از نماز حضرت صاحب الزّمان عليه السلام به آن امر شده است، غفلت نشود. [1] .

 

 

 

مسجد سهله

مسجد سهله، در اطراف کوفه، در دو کيلومتري شمال غربي مسجد اعظم کوفه، کهن‏ترين مکان منتسب به حضرت بقيةاللّه (عج)  است.

در احاديث مأثور از امامان نور، مسجد سهله، به عنوان اقامت گاه شخصي حضرت ولي عصر  (عليه‏السّلام)  در عصر ظهور معرّفي شده است.

در اين نوشتار، به استناد بيست حديث از پيشوايان معصوم  (عليهم‏السّلام)  جايگاه مسجد سهله از ديد روايات بررسي شده و ويژگي‏هاي آن مکان مقدّس شمارش گرديده، و به چهل مورد از نيک بختان تاريخ که در اين پايگاه ملک پاسبان به حضرت دوست راه يافته‏اند، اشاره شده است.

 

 

>جايگاه آن امام نور به هنگام ظهور

>ويژگي‏هاي مسجد سهله‏

>باريافتگان مسجد سهله‏

>چند نکته درباره مسجد سهله‏

 

جايگاه آن امام نور به هنگام ظهور

در احاديث فراواني، به صراحت، اعلام شده که اقامت‏گاه شخصي حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، در دوران ظهور مسجد مقدّس سهله است. اينک شماري از اين روايات آورده مي‏شود.

1- محدّثان عالي مقام شيعه، با اسناد معتبر، در مجامع حديثي خود، از راويان اخبار و ناقلان آثار، روايت کرده‏اند که روزي در محضر مقدّس رييس مذهب، حضرت امام صادق  (عليه‏السّلام)  از مسجد سهله گفت و شنود شد. فرمودند:

أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله؛ [1]  آن جا اقامت گاه صاحب ما است، هنگامي که با خانواده‏اش قيام کند.

در برخي از منابع، به جاي «قامَ»، «قَدِمَ» تعبير شده است؛ [2]  يعني، هنگامي که تشريف بياورد.

و در نقل برخي از محدّثان، به جاي «أما إنّه»، «مسجد السّهله» آمده است؛ [3]  يعني، به جاي ضمير، اسم صريح آمده است.

2- بيش از دو قرن، پيش از ميلاد مسعود کعبه‏ي موعود، وجود مقدّس اميرمؤمنان  (عليه‏السّلام) ، به هنگام ترسيم خطّ سير حضرت ولي عصر  (عليه‏السّلام)  در آستانه‏ي ظهور، مي‏فرمايد:

«کأنّي به قد عبر من وادي السلام إلي مسجد السّهلة، علي فرس مُحَجَّل [4]  له شِمراخ [5] ، يزهو، و يدعو، و يقول في دعائه: «لا إله إلاّ الله حقّاً حقّاً...؛ [6]  گويي او را با چشم خود مي‏بينم که از وادي السلام عبور کرده، بر فراز اسبي که سپيدي پاها و پيشاني‏اش همي‏درخشد، به سوي مسجد سهله در حرکت است، و زير لب زمزمه دارد و خدا را اين گونه مي‏خواند: «لا إله الاّالله حقّاً حقّاً...».

3- بيش از يک قرن پيش از ولادت خجسته‏ي حضرت حجّت  (عليه‏السّلام) ، امام صادق  (عليه‏السّلام)  خطاب به يار با وفايش ابوبصير فرمود:

يا أبا محمّد! کأنّي أري نزول القائم  (عليه‏السّلام)  في مسجد السّهلة بأهله و عياله؛

اي ابا محمّد! گويي فرود آمدن قائم  (عليه‏السّلام)  را با اهل و عيال‏اش در مسجد سهله، با چشم خود مي‏بينم.

ابوبصير عرضه داشت: «آيا محلّ اقامت دائمي آن حضرت، در مسجد سهله خواهد بود؟». حضرت فرمود: «آري.». سپس فرمود:

مسجد سهله، اقامت‏گاه حضرت ادريس  (عليه‏السّلام)  بود.

مسجد سهله، اقامت‏گاه حضرت ابراهيم خليل الرحمان  (عليه‏السّلام)  بود.

خداوند، پيامبري را مبعوث نکرده، جز اين که در مسجد سهله نماز گزارده است.

مسجد سهله، پايگاه حضرت خضر  (عليه‏السّلام)  است.

کسي که در مسجد سهله اقامت کند، همانند کسي است که در خيمه‏ي رسول اکرم  (صلّي‏ اللّهُ‏ عليه ‏و آله ‏و سلّم)  اقامت کند.

مرد و زن با ايماني يافت نمي‏شود، جز اين که دل‏اش به سوي مسجد سهله پر مي‏زند.

در مسجد سهله، تخته سنگي است که تمثال همه‏ي پيامبران بر آن نقش بسته است.

احدي در مسجد سهله نماز نمي‏گزارد که با نيّت راستين خدا را بخواند، جز اين که خداوند او را با حاجت بر آورده شده از آن جا بر مي‏گرداند.

احدي نيست که در مسجد سهله به خدا پناهنده شود، جز اين که خداوند او را از آن چه بيم دارد پناه دهد.

ابوبصير عرض کرد: «فضيلت بسيار بزرگي است!».

امام صادق  (عليه‏السّلام)  فرمود: «آيا براي‏ات بيفزايم؟». عرض کرد: «بلي.». فرمود:

مسجد سهله، از آن بُقعه‏هايي است که خداوند دوست دارد او را در آن جا بخوانند.

شب و روزي نيست که فرشتگان به زيارت مسجد سهله نشتابند و در آن جا به عبادت حق تعالي نپردازند.

اگر من در آن سامان سکونت داشتم، هيچ نمازي را جز در مسجد سهله نمي‏خواندم.

اي ابا محمد! اگر مسجد سهله هيچ فضيلتي جز فرود آمدن فرشته‏ها و اقامت پيامبران را نداشت، همين فضيلت بس بود، در حالي که اين همه فضيلت دارد.

آن چه از فضايل مسجد سهله براي تو بازگو نکردم، بيش از فضايلي است که براي‏ات گفتم.

ابوبصير عرض کرد: «آيا مسجد سهله، اقامت‏گاه دائمي حضرت قائم  (عليه‏السّلام)  خواهد بود؟». فرمود: «آري.». [7] .

4- مفضّل در ضمن حديث مفصّلي از محضر امام صادق  (عليه‏السّلام)  پرسيد: «منزل حضرت مهدي  (عليه‏السّلام)  و مرکز اجتماع شيعيان کجا خواهد بود؟». امام صادق  (عليه‏السّلام)  در پاسخ او فرمود:

دار ملکه الکوفة، و مجلس حکمه جامعها، و بيت ماله و مقسم غنائم المسلمين مسجد السّهلة، و موضع خلواته الذّکوات البيض من الغريّين؛ [8] .

مرکز حکومت او، کوفه، و مرکز قضاوت‏اش، مسجد اعظم کوفه، و مرکز بيت المال و محل تقسيم غنايم مسلمانان، مسجد سهله، و محل خلوت و مناجات‏هايش تپّه‏هاي سپيد و نوراني نجف اشرف است. [9] .

5- ابوبکر حضرمي از محضر امام باقر  (عليه‏السّلام)  پرسيد: «بعد از خانه‏ي خدا و حرم رسول خدا  (صلّي‏ اللّهُ‏ عليه ‏و آله ‏و سلّم)  کدامين بقعه از همه‏ي بقعه‏ها با فضيلت‏تر است؟». امام باقر  (عليه‏السّلام)  فرمود:

اي ابابکر! کوفه است که پاک و پاکيزه است، و قبور پيامبران مرسل و غيرمرسل در آن است، و قبور صالحان و صدّيقان در آن است، و مسجد سهيل [10]  در آن است که:

خداوند، هيچ پيامبري مبعوث نکرده، جز اين که در آن نماز گزارده است.

و فيها يظهر عدل الله؛ عدالت خداوند در آن جا ظاهر مي‏شود.

و فيها يکون قائمه و القُوّام من بعده؛ [11]  خليفه‏ي قائم به حق خداوند، و ديگر قائمانِ بعد از اونيز در آن جا خواهند بود.

آن جا اقامت‏گاه پيامبران، و اوصياي پيامبران و صالحان است. [12] .

6- ابان بن تغلب، در سفري با امام صادق  (عليه‏السّلام)  هم سفر شد. در اطراف کوفه، در سه نقطه، امام صادق  (عليه‏السّلام)  از اسب پياده شد، دو رکعت نماز گزارد.

ابان، در مورد اين سه نقطه، از آن حضرت پرسيد. امام  (عليه‏السّلام)  توضيح داد. سومين مورد را «محلّ نزول قائم  (عليه‏السّلام) » معرفي فرمود. [13] .

در اين حديث اگرچه به نام مسجد سهله تصريح نشده، ولي از بررسي مجموع روايات اطمينان حاصل مي‏شود که آن نقطه، مسجد سهله بوده است.

7- محمّد بن حسين بن عبدالله تميمي، مشهور به «ابوسوره» از بزرگان زيديّه بود. روز عرفه‏اي، به زيارت امام حسين  (عليه‏السّلام)  مشرّف شد. شب عيد را نيز در حائر حسيني بيتوته کرد. در پگاه عيد اضحي، به هنگام خروج از حرم امام حسين  (عليه‏السّلام)  به پيش‏گاه مقدّس حضرت بقيّةالله، أرواحنافداه، شرفياب شد. در محضر آن قبله‏ي موعود، به سوي مسجد سهله حرکت کرد. معجزه‏اي از آن حضرت مشاهده کرد. مستبصر شد و به آيين تشيع اثناعشري گرويد.

ابوسوره مي‏گويد: «هنگامي که به مقابر مسجد سهله [14]  رسيديم، آن امام همام فرمود:

«هُوَ ذا منزلي؛ [15]  اين جا خانه‏ي من است.».

در اين احاديث، از مسجد سهله به عنوان اقامت‏گاه حضرت بقيّةاللّه، أرواحنا فداه، به هنگام ظهور سخن رفته است در احاديث فراوان ديگري، به ابعاد ديگري از ويژگي‏هاي مسجد سهله اشاره شده، که شماري از آن‏ها را در اين جا مي‏آوريم:

8- شيخ طوسي، با سلسله اسناد خود، در ضمن يک حديث طولاني، از وجود مقدس اميرمؤمنان  (عليه‏السّلام)  روايت مي‏کند که به هنگام شمارش مساجد مبارکه‏ي کوفه فرمود:

و مسجد بني ظفر مسجد مبارک. والله! إنّ فيه لصخرة خضراء، و ما بعث الله من نبيّ إلّا فيها تمثال وجهه، و هو مسجد السّهلة؛ [16] .

مسجد بني ظفر، که همان مسجد سهله است، مسجد مبارکي است. به خدا سوگند! در آن، تخته سنگ سبز رنگي است که خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نکرده، جز اين که تمثال صورت‏اش در آن هست.

9- مرحوم کليني، در همين رابطه، حديثي با سلسله اسنادش از امام باقر  (عليه‏السّلام)  روايت کرده که آن حضرت، در شمار مساجد مبارکه‏ي کوفه فرمود:

و مسجد بني ظفر و هو مسجد السّهلة؛ [17]  و مسجد بني ظفر که همان مسجد سهله است.

10- امام صادق  (عليه‏السّلام)  خطاب به علاءبن رزين فرمود: «در نزديکي شما، مسجدي هست که شما آن را «مسجد سهله» مي‏ناميد و ما آن را «مسجد شري» [18]  مي‏ناميم، آيا در آن مسجد نماز مي‏خواني؟». علاء گفت: «آري! جان‏ام به فدايت! من، در آن جا نماز مي‏خوانم.».

امام صادق  (عليه‏السّلام)  فرمود:

إئته؛ فإنّه لم يأته مکروب إلّا فرّج الله کربته - أوْ قال: قضي الله حاجته - و فيه زبرجدة فيها صورة کلّ نبيّ و کلّ وصيّ؛ [19] .

آري، آن جا برو؛ زيرا، هرگز اندوه‏ناکي به آن جا نمي‏رود، جز اين که خداوند، اندوه‏اش را مي‏زدايد. [و يا فرمود: حاجت‏اش را بر مي‏آورد]. و در آن جا زبرجدي هست که تمثال همه‏ي پيامبران و همه‏ي اوصياي پيامبران در آن است.

11- اميرمؤمنان  (عليه‏السّلام)  به مالک بن ضُمره رواسني - که از خواص اصحاب‏اش بود - [20]  فرمود: «آيا به مسجدي که در پشت خانه‏ات هست، مي‏روي؟ و در آن نماز مي‏گزاري؟». مالک گفت: «اي اميرمؤمنان! معمولاً، در اين مسجد، خانم‏ها نماز مي‏خوانند.».

فرمود:

يا مالک! ذاک مسجد ما أتاه مکروب قطّ، إلاّ فرّج اللّه عنه و أعطاه حاجته؛ [21] .

اي مالک! اين، مسجدي است که هرگز شخص اندوه‏ناکي به آن جا نمي‏رود، جز اين که خداوند همّ و غم‏اش را برطرف مي‏کند، حاجت‏اش را بر مي‏آورد.

در اين حديث، اگرچه به نام «مسجد سهله» تصريح نشده، جز اين که از بررسي احاديث، اطمينان حاصل مي‏شود که در مورد مسجد سهله است و لذا ابن مشهدي، آن را در باب احاديث مربوط به فضائل مسجد سهله نقل کرده است. [22] .

12- امام صادق  (عليه‏السّلام)  در اين باره فرمود:

[إنّه [23] ] ما من مکروب يأتي مسجدالسّهلة، فيصلّي فيه رکعتين بين العشائين و يدعوالله تعالي، إلّا فرّج اللّه کربه؛ [24] .

هيچ غم‏زده‏اي نيست که به مسجد سهله برود و در آن دو رکعت نماز ميان مغرب و عشا بخواند و خداي را بخواند، جز اين که خداوند غم‏هايش را زايل گرداند.

13- از امام زين العابدين  (عليه‏السّلام)  روايت شده که فرمود:

مَنْ صلّي في مسجد السهلة رکعتين، زاد الله في عمره سنتين؛ [25]  هر کس در مسجد سهله دو رکعت نماز بگزارد، خداوند، دو سال بر عمر او مي‏افزايد.

14- امام صادق  (عليه‏السّلام)  در اين باره فرمود:

إذا دخلتَ الکوفة، فأتِ مسجدالسهلة، فصلّ فيه واسأل الله حاجتک لدينک و دنياک...؛ [26] .

هنگامي که وارد کوفه شدي، به مسجد سهله برو و در آن جا نماز بگزار، آن گاه حاجت‏هاي مادّي و معنوي خود را از خداوند بطلب که:

مسجد سهله خانه‏ي ادريس نبي بود.

حضرت ادريس در آن جا لباس مي‏دوخت و نماز مي‏خواند.

هر کس در مسجد سهله خدا را بخواند، براي هر حاجتي که مورد علاقه‏اش باشد، خداوند، حاجت‏اش را بر مي‏آورد، و در روز قيامت، او را تا رتبه‏ي حضرت ادريس بالا مي‏برد، و او را از ناملايمات دنيا و نيرنگ‏هاي دشمنان پناه مي‏دهد.

15- مرحوم کليني با سلسله اسنادش از امام صادق  (عليه‏السّلام)  روايت کرده که فرمود:

بالکوفة مسجد يقال له «مسجد السهلة». لو أنّ عمّي زيداً أتاه، فصلّي فيه واستجار الله، لأجاره عشرين سنة. فيه مناخ الرّاکب و بيت إدريس النّبي  (عليه‏السّلام) ، و ما أتاه مکروب قطّ فصلّي فيه بين العشائين و دعا الله، إلّا فرّج الله کربته؛ [27] .

در کوفه، مسجدي است که «مسجد سهله» ناميده مي‏شود، اگر عمويم زيد به آن جا مي‏رفت و به خدا پناهنده مي‏شد، خداوند، بيست سال او را پناه مي‏داد.

آن جا جايگاه سواره و خانه‏ي ادريس نبي  (عليه‏السّلام)  است.

هيچ غم زده‏اي نيست که به آن جا برود و ميان مغرب و عشا نمازي بگزارد و خدا را بخواند، جز اين که خداوند غم‏هايش را بر طرف مي‏سازد.

در نقل شيخ طوسي آمده است که پرسيدند: «منظور از «سواره» کيست؟». فرمود: «حضرت خضر  (عليه‏السّلام) .». [28] .

16- جعفر بن محمّد بن قولويه  (استاد شيخ مفيد)  با سلسله اسنادش از امام جعفرصادق  (عليه‏السّلام)  روايت کرده که خطاب به ابوحمزه‏ي ثمالي فرمود:

اي اباحمزه! آيا عمويم زيد را در شبي که خروج کرد، ديدار کردي؟». عرض کرد: «بلي.».

فرمود: «آيا در مسجد سهيل نماز گزارد؟».

عرض کرد: «مسجد سهيل کجا است؟ آيا منظور شما مسجد سهله است؟». فرمود: «آري.».

[عرضه داشت: «نه». [29]  فرمود: أما إنّه لوصلّي فيه رکعتين، ثمّ استجارالله، لأجاره سنة؛ اگر در آن جا دو رکعت نماز مي‏خواند، آن گاه به خدا پناهنده مي‏شد، بي گمان، خداوند، تا يک سال او را پناه مي‏داد.

ابوحمزه‏ي ثمالي گفت: «پدر و مادرم به فداي شما! آيا مسجد سهله اين گونه است؟». فرمود: «آري»؛

مسجد سهله، خانه‏ي حضرت ابراهيم بود، هنگامي که به سوي عمالقه رفت.

خانه‏ي حضرت ادريس آن جا بود و آن جا لباس مي‏دوخت.

پايگاه سواره  (حضرت خضر)  آن جا است.

آن جا، تخته سنگ سبز رنگي است که تمثال همه‏ي پيامبران در آن است.

در زير آن سنگ، تربتي است که خداوند همه‏ي پيامبران را از آن آفريده است.

محل عروج آن جا است. [30] .

فاروق اعظم، آن جا است، که در نقطه‏اي از آن است. [31] .

آن جا، رهگذر مردمان است.

آن جا، از سرزمين کوفه است.

صور، در آن جا دميده مي‏شود.

حشر و نشر، به سوي آن جا است.

هفتاد هزار نفر از کنار آن محشور مي‏شوند که بدون حساب وارد بهشت مي‏گردند... [32] .

17- مرحوم کليني، در همين باره از عبدالله بن ابان روايت مي‏کند که گفت:

روزي، در خدمت امام صادق  (عليه‏السّلام)  بوديم. خطاب به حاضران فرمود: «آيا کسي از شما، از سرگذشت عمويم «زيدبن‏علي»  (عليه‏السّلام)  اطّلاعي دارد؟».

يکي از حاضران گفت: «آري؛ من، تا حدّي از مطالب ايشان خبر دارم. شبي، در خانه‏ي معاويه بن اسحاق انصاري، در خدمت جناب زيد بوديم که گفت: «مهيّا شويد به مسجد سهله برويم و در آن جا نماز بگزاريم.».

امام صادق  (عليه‏السّلام)  پرسيد: «آيا انجام داد؟». پاسخ داد: «نه. کاري پيش آمد و او را از رفتن به مسجد سهله بازداشت.».

امام  (عليه‏السّلام)  فرمود: «اما والله! لو أعاذالله به حولاً لأعاذه؛ [33]  به خدا سوگند، اگر در آن جا براي يک سال از خدا پناه مي‏طلبيد، خداوند به او پناه مي‏داد.».

سپس فرمود: «آيا نمي‏دانيد که‏

آن جا، خانه‏ي ادريس نبي  (عليه‏السّلام)  بود،

حضرت ادريس، آن جا خياطي مي‏کرد،

حضرت ابراهيم  (عليه‏السّلام)  از آن جا به سوي عمالقه رفت،

داوود از آن جا به جنگ جالوت رفت،

در آن جا تخته سنگ سبز رنگي است که تمثال همه‏ي پيامبران در آن است،

گِل همه‏ي پيامبران، از زير آن سنگ اخذ شده است،

آن جا، پايگاه سواره است؟».

پرسيدند: «سواره کيست؟». فرمود: «خضر  (عليه‏السّلام)  است.». [34] .

18- علامه‏ي مجلسي از امام صادق  (عليه‏السّلام)  روايت کرده که فرمود: مسجد السّهلة مناخ الرّاکب؛ مسجد سهله، پايگاه سواره است.».

پرسيدند: «منظور از سواره کيست؟». فرمود: «حضرت خضر  (عليه‏السّلام) .». [35] .

19- ابن مشهدي، با سلسله اسنادش از علي بن ابراهيم  (صاحب تفسير قمي)  روايت کرده که در ضمن يک حديث طولاني از پدرش ابراهيم بن هاشم نقل کرده، که در مسجد سهله، به خدمت حضرت خضر  (عليه‏السّلام)  شرف ياب شده. در زاويه‏ي شرقي مسجد، از آن حضرت پرسيد: اين جا چه نام دارد؟». حضرت خضر  (عليه‏السّلام)  فرمود:

إنّه مقام الصّالحين والأنبياء والمرسلين؛ [36]  اين جا، مقام صالحان و پيامبران و رسولان است.

20- ابن مشهدي، با چند طريق از «بشّار مُکاري» روايت مي‏کند که روزي به محضر امام صادق  (عليه‏السّلام)  شرف‏ياب شد، طبقي از خرماي طبرزد را در محضر امام  (عليه‏السّلام)  مشاهده کرد. امام  (عليه‏السّلام)  از آن خرما به بشّار تعارف کرد. ايشان عذر آورد که در مسير خود با حادثه‏ي دل خراشي مواجه شده است، لذا نمي‏تواند چيزي بخورد.

امام  (عليه‏السّلام)  آن حادثه را جويا مي‏شوند. بشّار مي‏گويد: «خانمي را در کوچه ديدم که زمين خورده بود. به ياد حضرت زهرا  (عليهاالسلام)  افتاده، گفته بود: لعن الله ظالميکِ يا فاطمة!.

گزارش، به شرطه رسيده بود. شرطه، او را دستگير کرد. به سوي زندان برد. مرتّب، با تازيانه بر سرش کوبيد. او نيز هر چه فرياد مي‏زد و ياري مي‏طلبيد، کسي جرئت نمي‏کرد که به ياري‏اش بشتابد.».

امام  (عليه‏السّلام)  دست از طعام کشيد. اشک از ديدگان مبارک‏اش سرازير شد. آن قدر گريست که محاسن و سينه و دستمال‏اش خيس شد. آن گاه به بشّار فرمود:

«بشّار! برخيز به مسجد سهله برويم و خداي را بخوانيم و آزادي آن زن را از خداوند بخواهيم».

امام  (عليه‏السّلام)  کسي را به شرطه خانه فرستاد و به او فرمود: «آن جا بماند تا هنگامي که از آن زن خبري دريافت کند.».

بشار مي‏گويد: «در خدمت امام  (عليه‏السّلام)  به مسجد سهله رفتيم. هر کدام دو رکعت نماز گزارديم. آن گاه امام  (عليه‏السّلام)  دست‏ها را به سوي آسمان برافراشت و دعاي: «أنت الله لا إله إلّا أنت...» را تا آخر خواند. آن گاه به سجده رفت. من، جز صداي نفس‏هايش را نمي‏شنيدم.

پس از مدتي سر از سجده برداشت و فرمود:

برخيز که زن آزاد شد.».

بشار گويد: «در محضر امام  (عليه‏السّلام)  حرکت کرديم. در کوچه‏هاي کوفه بوديم که فرستاده‏ي امام  (عليه‏السّلام)  آمد و آزاد شدن آن خانم را به امام  (عليه‏السّلام)  نويد داد...» [37] .

ويژگي‏هاي مسجد سهله‏

از بررسي مجموع رواياتي که درباره‏ي مسجد سهله رسيده، به اين نتيجه مي‏رسيم که براي مسجد سهله ويژگي‏هاي فراوان و امتيازات بي شمار است که به گوشه‏اي از آن‏ها در اين جا اشاره مي‏کنيم. براي رعايت اختصار، فقط به شماره‏ي حديث و يا احاديثي که به آن ويژگي دلالت مي‏کند، در داخل کروشه اشاره مي‏کنيم.

1- آن جا، از سرزمين کوفه است. [ح 16].

2- آن جا، اقامت‏گاه پيامبران و صالحان است. [ح 5]

3- آن جا، اقامت‏گاه جانشينان حضرت مهدي  (عليه‏السّلام)  است. [ح 5]

4- آن جا، اقامت‏گاه حضرت ابراهيم  (عليه‏السّلام)  بود. [ح 3 و 16]

5- آن جا، اقامت‏گاه حضرت ادريس  (عليه‏السّلام)  بود. [ح 3، 14، 15، 16 و 17]

6- آن جا، اقامت‏گاه حضرت بقيةاللّه، أرواحنا فداه، است. [ح 1، 3، 5، 6 و 7]

7- آن جا، اقامت‏گاه دائمي آن حضرت است. [ح 3]

8- آن جا، پايگاه حضرت خضر  (عليه‏السّلام)  است. [ح 3، 15، 16، 17 و 18]

9- آن جا، تربتي هست که همه‏ي پيامبران از آن آفريده شده‏اند. [16 و 17]

10- آن جا، رهگذر راهيان بهشت است. [ح 16]

11- آن جا، عبادت‏گاه حضرت ادريس بود. [ح 14]

12- آن جا، کارگاه خياطي حضرت ادريس بود. [ح 14 و 17]

13- آن جا، مبارک است. [ح 8 و 9]

14- آن جا، محلّ تقسيم غنايم در عصر ظهور است. [ح 4]

15- آن جا، محلِّ عروج است. [ح 16]

16- آن جا، محلّ نزول فرشته‏ها است. [ح 3]

17- آن جا، محلّ نيايش حضرت صاحب  (عليه‏السّلام)  است. [ح 19]

18- آن جا، مرکز بيت المال حضرت است. [ح 4]

19- آن جا، مقام صالحان و پيامبران است. [ح 19]

20- امام صادق  (عليه‏السّلام)  براي حوائج مهم به آن جا تشريف مي‏برد. [ح 20]

21- تمثال همه‏ي پيامبران در سنگ سبز رنگي در آن جا است. [ح 8، 10، 16 و 17]

22- تمثال همه‏ي پيامبران و اوصياي آنان نيز در آن سنگ است. [ح 10]

23- حشر و نشر همگان، به سوي مسجد سهله است. [ح 16]

24- حضرت ابراهيم  (عليه‏السّلام)  از آن جا به سوي عمالقه رفت. [ح 16 و 17]

25- خانواده‏ي حضرت مهدي  (عليه‏السّلام)  در هنگام ظهور، در آن جا فرود مي‏آيند. [ح 1 و 3]

26- خدا، دوست دارد که در آن جا نيايش شود. [ح 3]

27- داوود، از آن جا به جنگ جالوت رفت. [ح 17]

28- دل هر زن و مرد مؤمن به آن جا پر مي‏کشد. [ح 3]

29- دو رکعت نماز در آن جا، انسان را در پناه خدا قرار مي‏دهد. [ح 16]

30- دو رکعت نماز ميان مغرب و عشا، در آن جا، موجب افزايش عمر است. [ح 13]

31- دو رکعت نماز ميان مغرب و عشا، در آن جا، موجب رفع غم مي‏شود. [ح 12]

32- صُور، در آن جا دميده مي‏شود. [ح 16]

33- عبادت در آن جا، همانند عبادت در خيمه‏ي رسول اکرم  (صلّي‏ اللّهُ‏ عليه ‏و آله ‏و سلّم)  است. [ح 3]

34- عدالت الهي، در آن جا ظاهر مي‏شود. [ح 5]

35- فاروق اعظم، آن جا است. [ح 16]

36- فرشتگان، هر شب و روز، در آن جا فرود مي‏آيند. [ح 3]

37- فضايل ناگفته‏ي آن جا، بيش‏تر از آن چه بيان شد، است. [ح 3]

38- گِل همه‏ي پيامبران، از آن جا برداشته شده است. [ح 17]

39- مسجد بني ظفر، همان مسجد سهله است.[ح 9]

40- مسجد سهيل، همان مسجد سهله است. [ح 5 و 16]

41- مسجد شري، ثري، بري نيز همان مسجد سهله است. [ح 10]

42- نيايش در مسجد سهله، موجب قضاي حوائج و تقرّب به خدا است. [ح 14]

43- نيايش در آن جا، موجب مصونيّت از ناملايمات است. [ح 14]

44- نيايش در آن جا، موجب مصونيّت از نيرنگ دشمنان است. [ح 14]

45- هفتاد هزار نفر از آن جا، بدون حساب، وارد بهشت مي‏شوند. [ح 16]

46- هيچ اندوهگيني وارد آن مسجد نشود، جز اين که غم و اندوه‏اش زدوده شود. [ح 10 و 11]

47- هيچ پيامبر مبعوث نشد، جز اين که در آن جا نماز گزارد. [ح 3 و 5]

48- هيچ کس در آن جا به خدا پناهنده نشود، جز اين که خدا او را پناه دهد. [ح 3، 15 و 17]

49- هيچ کس در آن جا نماز نگزارد، جز اين که حاجت روا بر مي‏گردد. [ح 3 و 12]

50- هيچ کس در آن جا وارد نشود، جز اين که حاجت‏اش برآورده شود. [ح 10 و 11]

 

 

باريافتگان مسجد سهله‏

در طول يک هزار و نود و چهارسالي که از آغاز غيبت کبراي حضرت بقيةالله، أرواحنا فداه، مي‏گذرد، هزاران نفر از شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته، به قصد ديدار يار، از اقطار و اکناف جهان، به سوي مسجد مقدّس سهله مي‏شتابند، شب‏هايي را در آن جا بيتوته مي‏کنند، با کعبه‏ي مقصود و قبله‏ي موعود مناجات مي‏کنند. به ديدار جان جانان موفّق مي‏شوند، ولي به دلايلي دم فرو بسته، راز دل را به احدي اظهار نمي‏کنند.

در اين ميان، شمار اندکي از اين نيک بختان يافت مي‏شوند که علي رغم تحفّظ و خويشتن داري که در کتمان توفيقات خود معمول داشته‏اند، راز شان بر ملا شده، به گوش ديگر دل سوخته‏ها نيز رسيده است.

تعداد بسيار نادري از اين عزيزان، داستان تشرّف‏شان، به آثار مکتوب راه يافته، در لابه‏لاي کتب درج شده، به دست ما رسيده است.

با توجّه به مشکلات فراواني که در نقل اين رويدادها هست، فقط اسامي شماري از اين افراد سعادت‏مند که در مسجد سهله به حضور يار بار يافته و يا مورد توجّه محبوب قرار گرفته‏اند، ثبت مي‏شود، تا مورد بررسي و مراجعه‏ي علاقه‏مندان قرار گيرد.

آن عدّه از شيفتگان پژوهنده و خوانندگان ارج‏مند که تمايل به مطالعه‏ي متن کامل اين رخدادها باشند، مي‏توانند به منابع ياد شده در پايان نوشتار مراجعه فرمايند.

1- محمّد بن ابي روّاد رواسي، با محمّد بن جعفر دهّان، در يکي از ايّام رجب، به قصد ديدار حضرت صاحب الأمر  (عليه‏السّلام)  به مسجد سهله مشرّف شدند. به هنگام بازگشت، در مسجد صعصعه، به محضر آن قطب دايره‏ي امکان شرف ياب شدند، دعاي معروف: «اللّهمّ ياذا المنن السّابغة» را از آن حضرت استماع کردند. [1] .

2- افتخار قرون و اعصار، آيةاللّه سيّد مهدي بحرالعلوم  (متوفاي 1212 ه)  بنا به تقاضاي ميرزاي قمي  (صاحب قوانين  (متوفاي 1231 ه)  تشرّف خود را در مسجد سهله به پيش‏گاه جان جانان و استماع مناجات گوش‏نواز آن امام دل‏نواز را بيان کرد، امّا از اظهار گفت‏وشنود خود با آن حضرت امتناع کرد. [2] .

3- سيّد بحرالعلوم، يک بار ديگر در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف‏ياب شد و در نماز جماعتي که به امامت آن بزرگوار برگزار شده بود، شرکت کرد. [3] .

4- سيّد جعفر قزويني، در خدمت پدر بزرگوارش سيّد باقر قزويني - که صاحب کرامات فراوان بود - [4]  در مسجد سهله، به محضر خورشيد فروزان امامت شرف‏ياب شده است. [5] .

5- سيّد مهدي عباباف نجفي که هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي‏شد، در نيمه شبي، به خدمت خورشيد عالَم تاب شرف‏ياب شد و مشاهده کرد که در آن شب تار، در و ديوار مسجد، چون روز، روشن بود. [6] .

6- حاج سيّد احمد اصفهاني  (مشهور به خوشنويس)  که در زمان ميرزاي شيرازي به سامرا مهاجرت کرده بود، روز جمعه‏اي، در مسجد سهله، به پيش‏گاه پيشواي انس و جان شرف‏ياب شد و فرمان يافت که همه روزه، صبح‏گاهان، به نيابت از سوي حضرت صاحب الزّمان  (عليه‏السّلام)  زيارت عاشورا بخواند. [7] .

7- شيخ محمود عراقي  (متوفاي 1306 ه)  از تبار جناب ميثم تمّار و از شاگردان شيخ انصاري، از مولي عبدالحميد قزويني، بدون واسطه نقل مي‏کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در چهلمين شب، جمال باهرالنّور آن حضرت را مشاهده کرد، و صحن مسجد را بدون شمع و چراغ، از نور آن خورشيد جهان افروز، روشن و منور ديد. [8] .

8- وي، از سيّد باقر اصفهاني - که او را به عنوان سيّدِ ثقه‏ي جليل و فاضل عادل نبيل ستوده است - بدون واسطه نقل کرده که در شب چهارشنبه‏اي، در مسجد سهله، به محضر مولا شرف‏ياب شد و از خوان کَرَم‏اش برخوردار گشت. [9] .

9- سيّد عبدالله قزويني در سال 1327 ه. در مسجد سهله، به ديدار آن حضرت توفيق يافت و مقام حضرت مهدي  (عليه‏السّلام)  را روشن‏تر از روز ديد. [10] .

10- حاج علي نجفي با يک گروه يازده نفري، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در يک شب چهارشنبه که مسئول شام فراموش کرده بود غذا بياورد، بعد از اَعمال مسجد، به مسجد کوفه رفتند و در حجره‏اي بيتوته کردند و از شدّت گرسنگي، خواب شان نبرد که ناگهان، خورشيد جهان افروز، به داخل حجره تشريف آورده، چاي و برنج داغ به آنان مرحمت فرموده است. [11] .

11- شيخ محمود عراقي، داستان تشرّف شخص فلاح يزدي سهلاوي را در مسجد سهله، از حاج ملا باقر بهبهاني، و اداي قرض‏هايش را به فرمان حضرت، به دست سيّد اسدالله رشتي، نقل کرده است. [12] .

12- ميرزا هادي بجستاني، از دوست‏اش سيّد حسن - که او را به تقوا و ديانت ستوده است - نقل مي‏کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد و در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفت. [13] .

13- شيخ محمّدتقي حائري مازندراني، شب چهارشنبه‏اي، در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف‏ياب شد و دعاي حضرت‏اش را در مورد شيعيان، به لفظ «شيعتي» استماع کرد. [14] .

14- محدّث نوري، از شيخ باقر کاظمي - که او را به داشتن ملکه‏ي اجتهاد مطلق ستوده است - نقل مي‏کند که در شب چهارشنبه‏اي، در وسط مقام آن حضرت در مسجد سهله، نور بسيار قوي همانند شعله‏هاي آتش مشاهده کرده است. [15] .

15- وي، داستان يک سبزي فروش نجفي را نقل کرده که در شب‏هاي چهارشنبه، به مسجد سهله مي‏رفته و در يک شب ظلماني، در مقام حضرت، به محضر آن خورشيد جهان افروز شرف‏ياب شده است. وجود حضرت، مقام را بدون شمع و چراغ، چون روز، روشن کرده بود. [16] .

16- سيّد جليل القدري از علماي زاهدان، پس از چهل شب مداومت بر تشرّف به مسجد سهله، شب چهارشنبه‏اي، در مسجد سهله، خدمت مولا رسيده و مورد عنايت قرار گرفته است. [17] .

17- محدّث نوري، از يک مرد صالح سلماني نقل مي‏کند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شده، در شب چهلم، به ديدار محبوب شرف‏ياب شده، حضرت‏اش او را به ملازمت پدر پيرش، توصيه فرموده است. [18] .

18- حضرت آيةاللّه حاج ميرزا مهدي اصفهاني  (متوفاي 1365 ه)  مکرّر در مکرّر، در مسجد سهله، براي ملاقات حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، و رهايي از منجلاب افکار يوناني و التقاطي، استغاثه کرد. سرانجام، روزي به هنگام بازگشت از مسجد سهله، در مقام هود و صالح، به محضر آن حضرت شرف‏ياب شد و اين جمله‏ي نوراني را بر سينه‏ي آن حضرت مشاهده کرد:

طلب المعارف من غير طريقنا أهل البيت مساوق لانکارنا؛ [19]  طلب کردن معارف ديني، به جز از طريق ما اهل‏بيت، با انکار ما مساوي است. [20] .

19- محدّث نوري، از طرق متعدّد، از حاج عبداللّه واعظ نقل کرده که مکرّر، در مسجد سهله، در مقام حضرت، نور درخشاني چون آتش مشتعل مشاهده کرده است. [21] .

20- مرحوم آيةاللّه مرعشي نجفي  (متوفّاي 7 صفر 1411 ه)  داستان تشرّف سيّد جليل القدري را در مسجد سهله به پيش‏گاه مقدّس مولا، با دست خط خود نوشته، به مرحوم عمادزاده مرحمت کرده، ايشان نيز آن را عيناً در کتاب خود آورده است. [22] .

پس از درگذشت آن مرجع عالي‏قدر، اين داستان، به نام خود آن مرحوم ثبت شده است. [23] .

21- علاّمه‏ي طباطبايي صاحب تفسير الميزان.  (متوفاي 18 محرم 1402 ه)  از استادش مرحوم آقا سيّد علي قاضي نقل مي‏کرده که برخي از افراد زمان ما، مسلّماً، به محضر مبارک آن حضرت رسيده‏اند. يکي از آنان، حاج شيخ محمّد تقي آملي بود که در مسجد سهله، در مقام آن حضرت - که به مقام صاحب الزمان معروف است - مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان آن حضرت را در ميان نوري بسيار قوي مي‏بيند که مي‏خواهد به او نزديک شود، ابهّت و عظمت آن نور، طوري او را مي‏گيرد که نزديک بوده قبض روح شود، نفس‏هايش به شماره مي‏افتد، حضرت را به اسماي جلاليه‏ي خدا قسم مي‏دهد که نزديک‏تر نشود. [24] .

22- سيّد جليل القدري به عشق ديدار مولا، از مشهد مقدّس به عتبات عاليات مي‏رود. حدود يک سال، در کربلا اقامت مي‏کند. چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مي‏رود. در شب چهلم، در حجره‏ي حاج شيخ محمّد جواد سهلاوي به آرزوي خود مي‏رسد و جان جانان را ديدار مي‏کند.

مرحوم حاج شيخ محمود عتيق  (مشهور به حاج ملاّ آقا جان)  نيز در آن محفل نوراني، حضور داشته است، ولي به جهت عصباني شدن و تندي کردن به يک طلبه، که خيال مي‏کرده، حضور او، مانع فيض است، از اين سعادت محروم مي‏شود. [25] .

23- حاج شيخ محمود کُمْلَه‏اي [26]  در ايّام اقامت‏اش در نجف اشرف، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در اين مدّت، تلاش زياد کرده که معصيّت نکند و ضمناً از غذاهاي حيواني نيز اجتناب کرد. در شب چهارشنبه 34 يا 35 به محضر مقدس مولا مي‏رسد. مولا، سفره‏اي پهن، و از او نيز براي صرف غذا دعوت مي‏کند. او، عذر مي‏خواهد و مي‏گويد: «من، در شرايطي هستم که غذاي حيواني نمي‏خورم.». مولا مي‏فرمايد: «آن چه شنيدي، معنايش اين است که مثل حيوان نخور، نه آن که غذاي حيواني نخور.». [27] .

24- حاج صادق کربلايي، چند شب چهارشنبه، براي حاجتي، با پاي پياده، از کربلا به مسجد سهله مشرّف مي‏شود. در يکي از شب‏ها، در مسير مسجد سهله، به محضر مولا شرف‏ياب مي‏شود. در بامداد همان روز، حاجت‏اش نيز روا گشته است. [28] .

25- عالم دل‏سوخته‏اي، چهل شب چهارشنبه، به قصد ديدار يار، به مسجد سهله مشرّف مي‏شود، ولي به مقصود نمي‏رسد. سرانجام، او را به مغازه‏ي پيرمرد قفل سازي در بازار آهنگران رهنمون مي‏شوند. رخت سفر بسته به آن شهر سفر مي‏کند. مغازه‏ي پيرمرد را پيدا مي‏کند. رفتار صادقانه و منصفانه‏اي از او مشاهده مي‏کند. از دو لب جان جانان، اين جمله را استماع مي‏کند که فرمود: «اين گونه باشيد، ما به سراغ شما مي‏آييم.». [29] .

26- از مرحوم آيةالله حاج شيخ محمّد علي اردوبادي  (متوفاي 15 صفر 1380 ه)  نقل شده که يک تاجر تبريزي به نام حاج محمّد جعفر اصفهاني، دچار تنگ دستي مي‏شود. به عتبات مي‏رود و در نجف اشرف رحل اقامت مي‏افکند. چهل شب چهارشنبه، به عشق ديدار مولا به مسجد سهله مي‏رود، پس از چهارشنبه‏ي چهلم، به سوي سامرا حرکت مي‏کند. دچار گرسنگي مي‏شود. در مسير سامرا، به محضر مقدّس مولا شرف‏ياب مي‏شود. در وسط بيابان، نان گرم و تازه از دست مولا تناول مي‏کند، آن گاه پيامي دريافت مي‏کند که در سامرا به خدمت ميرزاي شيرازي برساند و مأمور مي‏شود که به اين تعبير بگويد: «کسي که در شب نيمه‏ي شعبان، به تو انگشتري داد، اين پيام را به شما ابلاغ فرمود.».

پس از ابلاغ پيام، به شدّت مورد عنايت مرحوم ميرزا قرار مي‏گيرد. [30] .

27- مرحوم آيةالله حاج سيّد محمّد علي موحّد ابطحي  (متوفاي 13 رجب 1423 ه)  بدون واسطه، از مرحوم آيةالله حاج سيد ابوالقاسم خويي، قدس سره، نقل کردند که به مدّت چهل شب چهارشنبه، از نجف اشرف به مسجد سهله مشرّف شده است. در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفته است.

28- آيةالله حاج شيخ محمّد غروي، در ايام اقامت‏اش در نجف اشرف، در مسجد سهله، در مقام حضرت الياس، به مدّت دوازده روز، مشغول تهجّد و تضرّع و استغاثه مي‏شود. شبي، مورد عنايت قرار مي‏گيرد. در اطاق در بسته، احساس مي‏کند که آفتاب بالاي سرش قرار گرفته است! به شدّت عرق مي‏کند. قطرات اشک‏اش با عرق سر و صورت، آميخته، به سوي سينه‏اش سرازير مي‏شود. مدّتي در اين حال بوده تا به تدريج به حال طبيعي بر مي‏گردد.

29- در همان ايّام، مکاشفه‏اي در مسجد سهله براي ايشان رخ مي‏دهد. شخصي، در کسوت قندهاري براي او مجسّم مي‏شود. به سويش مي‏آيد. با ايشان معانقه مي‏کند. در آن حال مي‏بيند که روي سينه‏ي آن شخص با خط بسيار زيبايي از نور نوشته شده: «مأمور صاحب الزمان». [31] .

30- حجةالاسلام شريفي، مقيم کويته‏ي پاکستان را در محفلي ديدم. از مسجد سهله سخن رفت. فرمودند، در ايام اقامت‏ام در نجف اشراف، به مسجد سهله مشرّف مي‏شدم. در آن جا، سيّدي را از اهل بحرين ديدم که به محضر مولا شرف‏ياب شده بود. از داستان‏اش جويا شدم. فرمود:

يک سال تمام، در بحرين، به قصد ديدار مولا، هر شب، دعاي توسّل خواندم. سپس به زيارت عتبات عاليات مشرّف شدم. به هنگام ورود به مسجد سهله، در قسمت شمالي آن، به آرزوي خود رسيدم.

31- يکي از مراجع بزرگواري که در تاريخ دوم شوال 1422 ه وفات کرد، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در شب چهلم، به ديدار حجّت خدا نايل شد و از زبان دُرَربارش اين فرمان را استماع کرد که فرمود: «اکتُبْ؛ بنويس.».

متوجّه مي‏شود که الآن، وظيفه‏اش، نوشتن است. درس و بحث را تعطيل مي‏کند، به تأليف و تحقيق روي مي‏آورد و آثار ارزش‏مند فراواني را از خود به يادگار مي‏نهد. [32] .

32- آيةاللّه حاج سيّد محمّد مفتي الشيعه فرمود، در ايّام اقامت ما در نجف اشرف، يکي از وعّاظ تهران به نام حاج سيّد عبدالله کرّوبي، با پسرش سيّد احمد، به عتبات مشرّف شدند. چون با پسر عموي ما، آقاي مرتضوي همسفر بود، در نجف، به منزل ما وارد شدند. تصادفاً، در آن جا به شدّت مريض شدند. شب چهارشنبه‏اي، در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. اظهار کردند که محل خلوتي مي‏خواهند. به مقام امام زين‏العابدين  (عليه‏السّلام)  رهنمون شدند. مدّتي در آن جا به تضرع و استغاثه پرداختند. مورد عنايت قرار گرفتند و کاملاً خوب شدند.

پس از مراجعت به ايران، به من نامه نوشتند که ما، در آن شب، الحمدللّه، به حاجت خود رسيديم.

33- ايشان، اضافه کردند که ما، در ايّام اقامت خود در نجف اشرف، هر وقت با مشکلي مواجه مي‏شديم،

به مسجد سهله پناه مي‏برديم و هرگز دست خالي بر نمي‏گشتيم.

34- آيةالله حاج شيخ رضا توحيدي، از فقهاي برجسته و علماي شايسته‏ي مقيم تبريز [33]  فرمودند، در مدرسه‏ي ما، شخص فاضلي به نام شيخ محمّد يا شيخ محمدرضا بود. او، اهل خوراسکان بود. همواره، مشغول بود و تا از مطالعه فارغ مي‏شد، به نماز مي‏پرداخت. او، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف مي‏شد. هنگامي که بر مي‏گشت، حال بسيار خوشي داشت. روزي از او پرسيدم: «چه شده؟». گفت: «يدرک ولايوصف.».

35- ايشان، از يکي از سادات معروف تبريز نام بردند که به هنگام تشرّف به عتبات، به من گفت: «مرا همراه خود به مسجد سهله ببر و مقداري از فضائل و اعمال آن را براي‏ام بازگو کن.».

در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. من، به جهت درس و بحث، ناگزير بودم به نجف برگردم. او، شب را در مسجد بيتوته کرد. وقتي به نجف آمد. مشخّص بود که مورد عنايت واقع شده است. استقرار نداشت. مي‏خواست پرواز کند. به پشت بام مي‏رفت و با مولايش راز دل مي‏گفت.

36- آيةالله غروي، از مرحوم حاج شيخ محمّدجواد سهلاوي که در مجاورت مسجد سهله اقامت داشت، نقل کردند که گفت:

روزي، چيزي براي خوردن نداشتيم. به حضرت عرض کردم که «من، هيچ ولي براي بچه‏ها چه کنم؟».

به دل‏ام گذشت که به مقام ابراهيم  (عليه‏السّلام)  بروم. چون به آن جا رسيدم، ديدم ظرف بزرگي پر از غذا آن جا است و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجّه شدم که از عنايت مولا است.

آيةالله غروي فرمود، در ايّام اقامت دوازده روزه‏ام در مسجد سهله، روزي، مرحوم سهلاوي، در مقام امام زين العابدين  (عليه‏السّلام)  به من گفت:

يک وقت، اين جا را حفر کردند، به تخته سنگ سبز رنگ بسيار بزرگي رسيدند. روي آن سنگ، تصويرهايي نقش بسته بود. جنازه‏هايي مشاهده شد که قامتي بسيار رسا داشتند و مشخّص بود که به تاريخ قبل از اسلام مربوط بودند. [34] .

37- شيخ محمّد کوفي شوشتري، مقيم شريعه‏ي کوفه، از خوش‏بخت‏ترين انسان‏هاي عصر در رابطه با حضرت بقيّةالله، أرواحنا فداه، بود. او، مکرّر، به محضر جان جانان شرف‏ياب شد. تشرّفات‏اش مورد قبول بزرگان نجف اشرف بود.

يکي از تشرفات‏اش به اين صورت بود که روزي، بعد از نماز، مشغول تسبيح بوده. صدايي مي‏شنود که‏

«اي شيخ محمّد! اگر مي‏خواهي حضرت حجّت را ببيني، به سوي مسجد سهله بشتاب.». [35] .

به سرعت، به سوي مسجد سهله حرکت مي‏کند. درِ مسجد را بسته مي‏بيند و مولا را مشاهده مي‏کند که از طرف مسجد زيد، به سوي سهله در حرکت است.

در گوشه‏اي مي‏ايستد و تماشا مي‏کند که آيا مولا در مي‏زند يا در مسجد خود به خود باز مي‏شود.

هنگامي که مولا به در مسجد مي‏رسد، در، به روي او باز مي‏شود. [36] .

38- آيةالله توحيدي - که از نزديک‏ترين خواصّ شيخ محمّد کوفي بود - فرمود، روزي ديدم که مرحوم کوفي، خيلي متأثّر است. از سبب‏اش جويا شدم. گفت: «يک فرد افغاني، آقا را ديد، ولي من نديدم.».

39- شيخ محمّد کوفي، داستان لطيفي دارد که در مسجد کوفه براي‏اش اتّفاق افتاده است. در آن داستان، يکي از خادمان حضرت، براي آن حضرت، آب مي‏آورد. حضرت مقداري ميل مي‏فرمايد و بقيّه را به ايشان تعارف مي‏کند. ايشان مي‏گويد: «من تشنه نيستم.». بعد از لحظاتي، از ديدگان‏اش غايب مي‏شود. [37] .

هنگامي که آن خادم، آب را مي‏برد، آقاي کوفي مشاهده مي‏کند که از انگشتان‏اش شهد جاري است.

آيةالله توحيدي فرمود، روزي، در خدمت مرحوم کوفي، در مسجد سهله بوديم. کوزه و کاسه‏اي از آب پر کرديم، در کنار خود گذاشتيم.

مرحوم کوفي، داستان تشرّف‏اش را براي من شرح مي‏داد. چون قسمت اخير را مي‏گفت، کاسه را برداشت و به من نشان داد و گفت: «همين طور که کاسه را آن خادم مي‏برد، از دست‏اش شهد جاري بود.».

آيةاللّه توحيدي فرمود، هنگامي که مرحوم کوفي، آن صحنه را ترسيم مي‏کرد، من ديدم که از انگشتان مرحوم کوفي نيز شهد سرازير است!

40- مرحوم حاج شيخ محمّد کوفي، روزي، از مسجد کوفه به سوي مسجد سهله در حرکت بود. يک مرتبه متوجّه مي‏شود که خورشيد جهان تاب نيز در کنار او در حرکت است. [38] .

حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، به او امر مي‏فرمايد که به خدمت مرحوم آية الله اصفهاني برود و از سوي حضرت به او، اين پيغام را دهد:

ارخص نفسک، واجعل مجلسک في الدّهليز، واقض حوائج النّاس! نحن ننصرک؛ [39] .

خودت را براي مردم ارزان کن، محلّ نشستن خود را در دهليز خانه قرار بده، نيازهاي مردم را برآور! ما، ياري‏ات مي‏کنيم.

بي گمان، اين پيغام، به صورت شفاهي بوده، ولي آيةالله اصفهاني، از مرحوم کوفي خواسته بودند که آن را بنويسد و به صورت کتبي به او تقديم کند. پس آن چه در برخي از منابع، به عنوان «توقيع» نقل شده، سهوالقلم است.

مرحوم آيةالله حاج شيخ مرتضي حائري  (متوفاي 24 جمادي الثانيه 1406 ه)  از يکي از مراجع بزرگ تقليد نقل مي‏کند که از مرحوم آيةالله اصفهاني پرسيده بود: «آيا شما مطمئن هستيد که وجود مقدّس حضرت بقيّةالله، أرواحنافداه، در مورد اين دست و دل‏بازي شما در صرف سهم مقدّس امام  (عليه‏السّلام)  رضايت دارند؟». مرحوم آيةالله اصفهاني، به اين پيغام استناد کرده بود. [40] .

روي اين بيان، همه‏ي مراجع تقليد، صدور اين پيام را به افتخار مرحوم آيةالله اصفهاني، تلقّي به قبول کرده بودند. [41] .

آيةالله توحيدي فرمودند، براي يکي ديگر از مراجع بزرگوار پيغام آورده بود که:

«به منبرت بپرداز! عنايات ما به تو مي‏رسد.».

و به يکي از فقهاي برجسته، چنين پيغام آورده بود: «نماز حضرت ولي عصر  (عليه‏السّلام)  را ادامه بده!». [42] .

در مورد يکي از علما که نام‏اش را فاش نکرده بود، از محضر حضرت شنيده بود که: «فلاني، بسيار خوب است، جز اين که گاهي به ذهن‏اش مي‏رسد که من نيز کسي هستم. [يعني حالت عُجب بر او عارض مي‏شود].».

آيةاللّه توحيدي فرمود، مرحوم کوفي، به هنگام تشرّف به مسجد سهله، به اذن دخول و ديگر دعاهاي رائج خيلي پا بند نبود، بلکه در هر مقامي هر دعايي بر زبان‏اش جاري مي‏شد، همان را مي‏خواند و مي‏گفت: «همه‏ي اين‏ها درست است، ولي خلوص چيز ديگري است.».

نگارنده گويد، روزي از محضر مرحوم آيةالله آقاي ميرزا کاظم تبريزي  (متوفاي 18 رجب 1416 ه)  در مورد مرحوم کوفي پرسيدم، فرمود: «ما، روزي، از نجف اشرف عازم مسجد سهله بوديم. ماشين ايستاده بود. منتظر بوديم که پر شود. مرحوم کوفي را با يکي ديگر از علما ديدم که با پاي پياده عازم مسجد سهله بود. يکي از رفقا، به ايشان پيشنهاد کرد که سوار ماشين شود. فرمود: «ما قدم زنان مي‏رويم.». وقتي به مسجد سهله رسيديم، ديديم آنان پيش از ما رسيده‏اند و قسمت اعظم اَعمال مسجد را نيز انجام داده‏اند!

مرحوم آيةالله تبريزي، با آن سخت باوري، مطمئن بود که ايشان با طيّ‏الأرض رفته بودند. [43] .

 

 

چند نکته درباره مسجد سهله‏

1- امام صادق  (عليه‏السّلام)  مي‏فرمايد: «هنگامي که حضرت قائم  (عليه‏السّلام)  وارد کوفه شود، فرمان مي‏دهد که چهار مسجد آن را خراب کنند تا به پايه‏هاي نخستين برسد.». [1] .

منظور از مساجد چهارگانه، مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد زيد و مسجد صعصعه است. [2] .

2- امام صادق  (عليه‏السّلام)  در مورد پايه‏هاي اوّليّه‏ي مسجد سهله مي‏فرمايد: حدّ مسجدالسّهلة الرّوحا [3] ؛ حدّ مسجد سهله، «روحا» است.

مرحوم کليني، اين حديث را به اين تعبير نقل کرده: «روي أنَّ مسجدالسهلة حدّه إلي الروحا؛ [4]  روايت شده که حدّ مسجد سهله تا روحا است.».

علاّمه‏ي مجلسي فرموده: «اکنون «رَوْحا» جاي شناخته شده‏اي نيست، ولي مفهوم حديث آن است که حدود مسجد سهله بيش از محدوده‏ي فعلي است.». [5] .

ياقوت مي‏نويسد: «رَوْحا، يکي از روستاهاي رحبه است.». [6] .

و در جاي ديگر مي‏نويسد: «رَحْبَه، يکي از محلاّت کوفه است.». [7] .

روي اين بيان، مسجد سهله، در عصر ظهور، بسيار وسيع‏تر از وضع فعلي آن خواهد بود.

3- اعمال مسجد سهله، بسيار فراوان است. مقداري از آن‏ها از امام صادق  (عليه‏السّلام)  و مقداري ديگر از حضرت خضر  (عليه‏السّلام)  روايت شده است. [8] .

4- مهم‏ترين عمل مسجد سهله، دو رکعت نماز تحيّت مسجد است که امر شده ميان نماز مغرب و عشاء خوانده شود. [9]  شيخ طوسي، به استحباب آن فتوا داده است. [10] .

5- در مورد شب چهارشنبه، سندي از معصوم  (عليه‏السّلام)  به دست ما نرسيده است [11] ، جز اين که سيّد ابن طاووس فرموده:

اگر خواستي به مسجد سهله بروي، آن را در ميان مغرب و عشاء قرار بده، در شب چهارشنبه، و آن، افضل از ديگر وقت‏ها است. [12] .

سيّد ابن طاووس، براي فرمايش خود، سندي نقل نکرده، ولي هرگز احتمال اين معنا نمي‏رود که بدون سند آن را گفته باشد. لذا احتمال اين معنا هست که سندي در دست او بوده که به دست ما نرسيده است. [13] .

6- محدّث نوري فرموده: «امّا مستند چهل شب، همان عمومات است.». [14] .

منظور از عمومات، رواياتي هستند که حکايت از قداست عدد چهل مي‏کنند. [15] .

 

مرکز دادرسي آن امام نور در هنگامه ظهور

‌روزگاري مسجد اعظم کوفه مرکز داوري و دادرسي مولاي متقيان اميرمؤمنان  (عليه‌السلام)  بود به هنگام ظهور نيز مرکز داوري و دادرسي فرزند برومندش حضرت بقيه ا لله  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   خواهد بود.

1. ششمين امام نور در اين رابطه مي‌فرمايد:

‌دارُ مُلِکِه الکُوفَهُ وَ مَجلِسُ حُکمِهِ جامِعُها. [1] .

‌مرکز حکومت او، کوفه، و مرکز قضاوت و دادرسي او مسجد اعظم کوفه است.

 

پايگاه تبليغاتي امام زمان

‌روزگاري شيفتگان خاندان عصمت و طهارت در مسجد اعظم کوفه، پيروآن منبر امير بيان، مولاي متقيان  (عليه‌السلام)  گرد ميآمدند و از بيانات درُر بارش کسب نور مي‌کردند. [1]  در هنگامه‌ي ظهور نيز در پيرامون منبر آخرين امام نور گرد ميآمدند و از سخنان گهر بارش فيض مي‌برند.

2. امام صادق  (عليه‌السلام)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

کأنّي اَنظُرُ اِليَ القائِمِ عَلي مِنبَر الکُوفَه وَ حَولَهُ اصحابُهُ، ثَلاثُ مائَه و ثَلاثَه عَشَرَ رَجُلاً عِدَّه اهلِ بَدر، وَ هُم اَصحابُ الالوِيَه، و هُم حُکّامُ اِلله في ارضِهِ عَلي خَلقِهِ. [2] .

‌گويي به سوي قائم  (عليه‌السلام)  مي‌نگرم که بر فراز منبر مسجد کوفه قرار گرفته، تعداد 313 تن يارانش در اطراف او حلقه زده‌اند. که پرچم داران و فرمان روايان خداوند برفراز گيتي در ميان بندگان خدايند.

3. امام باقر  (عليه‌السلام)  در همين رابطه مي‌فرمايد:

يَدُخُل المَهدَيُّ  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   الکوفَه وَ بها ثَلاثُ راياتٍ قَد اضطَرَبَت، فَيَصطفّوُا لَهُ و يَدخُلُ حَتّي يَاتِيَ المِنبَرَ، فَيخطُبُ فَلا يَدريِ النّاسُ ما يَقوُلُ مِنَ البُکاء. [3] .

‌مهدي  (عليه‌السلام)  وارد کوفه مي‌شود سه گروه درگير در يک صف براي او گرد آيند، او بر فراز منبر مي رود، خطبه مي‌خواند و مردم آن قدر اشک شوق مي‌ريزند که متوجه سخنان او نمي‌شوند.

4. ابان بن تغلب گويد: در محضر امام صادق  (عليه‌السلام)  در ناحيه‌ي کوفه بودم. در سه نقطه پياده شدند و در هر نقطه دو رکعت نماز گزاردند، در توضيح آن سه نقطه فرمودند: يکي از آنها محل قبر امير مؤ‌منان  (عليه‌السلام)  و ديگري محل نهادن سر مقدس امام حسين  (عليه‌السلام)  بود، اما سومي:

‌و الثّالِثُ مَوضِعُ منبر القائِمِ  (عليه‌السلام) ؛ [4] .

‌سومي محل منبر حضرت قائم  (عليه‌السلام)  بود.

 

ستاد اقامه جمعه و جماعت حضرت بقية الله

‌روزگاري مسجد کوفه محل برگزاري جمعه و جماعت مير هدايت، شاه ولايت، حضرت علي  (عليه‌السلام)  بود، روزگاري بس دراز نيز محل اقامه‌ي جمعه و جماعت آخرين سفير الهي خواهد بود.

5. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در يک خطبه‌ي طولاني، ويژگيهاي مسجد کوفه مي‌فرمايد:

«‌اي اهل کوفه، خداوند به شما نعمت‌هايي عطا فرموده که به هيچ کس عطا نکرده است. از برتري محل برگزاري نماز شما اين است که اينجا خانه‌ي آدم، خانه‌ي نوح، خانه‌ي ادريس، عبادتگاه حضرت ابراهيم خليل و عبادتگاه برادرم حضرت خضر  (عليه‌السلام)  بود و امروزه محل عبادت و مناجات من است.»

سپس در ادامه فرمود:

وَلَيأتِيَن عَلَيهِ زَمانٌ يَکوُنُ مُصَلَّي المَهدَيّ  (عليه‌السلام)  مِن وُلدي و مُصَلّي کُلٍّ مؤ‌مِنٍ. و لا‌يَبقي عَليَ الاَرضِ مُؤ‌مِنٌ اِلاّ کانَ بهِ، او حَنَّ قَلبُهُ اِلَيه؛ [1] .

براي مسجد کوفه زماني فرا مي‌رسد که محل برگزاري نماز حضرت مهدي  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   از تبار من و محل عبادت هر مؤ‌من مي‌شود. هيچ مؤ‌مني در روي زمين نمي‌ماند، جز اين که به اين مسجد بيايد، يا قلبش براي اين مسجد پربزند.

6. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  گشت و گزاري در سرزمين فعلي نجف کردند، از توسعه‌ي روز افزون کوفه صحبت کردند و فرمودند:

‌در سرزمين حيره [2]  مسجدي با پانصد در ساخته مي‌شود که نماينده‌ي حضرت قائم  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   در آن نماز مي‌گذارد، زيرا مسجد کوفه براي آنها گنجايش نخواهد داشت.

‌و در آن دوازده امام عادل، امامت مي‌کند.

‌راوي پرسيد: آيا مسجد کوفه گنجايش آن همه جمعيت را خواهد داشت؟

‌فرمود: تُبني لَهُ اَربَعُ مَساجِدَ، مَسجِدُ الکوُفَه اَصغَرُها و هذا و مَسجِدان في طَرَفيِ الکُوفَه مِن هذَا الجانَبَ. [3] .

براي آن حضرت چهار مسجد ساخته مي‌شود که مسجد کوفه کوچک‌ترين آنها خواهد بود، و اين مسجد  (مسجد حيره با پانصد در)  و دو مسجد در دو طرف کوفه، از اين سمت.  (با دست مبارک اشاره فرمودند به سوي بصره و نجف) .

7. امام صادق  (عليه‌السلام)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اذا قامَ قائَمُ آلِ مُحمّدٍ  (عليه‌السلام)  بَني في ظَهرِ الکُوفَه مَسجِداً لَهُ اَلفُ بابٍ، و اتّصَلَت بُيُوتُ اَهلِ الکوُفَه بِنَهري کربَلا؛ [4] .

هنگامي که قائم آل محمد  (عليه‌السلام)  قيام کند، در پشت کوفه مسجدي تأسيس مي‌کند که هزار در دارد، و خانه‌هاي کوفه به دو رود کربلا متصل مي‌شود.

 

توسعه مسجد اعظم کوفه‌

‌نخستين بنيانگذار مسجد کوفه حضرت آدم  (عليه‌السلام)  مي‌باشد و در گذشته خيلي وسيع‌تر از ساختمان فعلي آن بوده است.

8. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در مقابل درب مسجد مي‌ايستاد، تيري در چلّه‌ي کمان نهاده، پرتاب مي‌کرد، تير در ميان خرما فروش‌ها مي‌افتاد، مي‌فرمود: تا آنجا جزو مسجد بوده است و مي‌فرمود:

قَد نَقَصَ مِن اساسِ المِسجِدِ مِثلُ ما نَقَصَ في تَربيعهِ؛ [1] .

از اساس مسجد به مقداري کم از مربّع شدن آن کاسته، کم شده است. [2] .

9. حذيفه بن يمان گويد:

‌به مقدار دوازده هزار ذراع از مساحت آن کم شده است. [3] .

10. مفضل گويد: در محضر امام صادق  (عليه‌السلام)  بودم، هنگامي که در آخر بازار سرّاج‌ها، به طاق زيّاتين رسيديم، از اسب پياده شد و به من فرمود:

انِزِل، فَاِن هذا الموَضِعَ کانَ مَسجَدَ الکوُفَه الَاول الذي خَطّهُ آدَمُ  (عليه‌السلام)  و اَناَ اکرَهُ اَن اَدخُلَهُ راکِباً. [4] .

پياده شو، زيرا اينجا جزو نخستين مسجد کوفه است که حضرت آدم  (عليه‌السلام)  آن را طرح ريزي کرده بود، من دوست ندارم که سواره وارد شوم.

‌پرسيدم: چه کسي آن را تغيير داد؟

‌فرمود: نخستين دگرگوني آن در هنگامه‌ي طوفان رخ داد، سپس کسان کسري، [5]  بعداً نعمان [6]  و بعدها زياد  (ابن ابيه)  آن را تغيير دادند.

11. سابق بربري گويد: ديدم که اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  مسجد کوفه را وجب به وجب تا طاق زيات‌ها بنياد نهاد. [7]  و اين دقيقا منطبق مي‌شود با آخر بازار سراج‌ها که در حديث پيشين از امام صادق  (عليه‌السلام)  نقل کرديم.

12. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

اِن القائِمَ  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   اِذا اقامَ رَد البَيتَ الحَرامَ الي اساسَه، وَ رَد مسجدَ رسُولِ اللهَ  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  الي اساسِهِ، و رَد مسجِدَ الکوُفَه الي اساسهِ. [8] .

13. امام باقر  (عليه‌السلام)  در فرازي از يک حديث طولاني مي‌فرمايد:

اذا قامَ القائِمُ  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   دَخَلَ الکوُفَه و امَرَ بهدَم المَساجِدِ الاَربَعَه حَتّي يَبلُغَ اَساسَها؛ [9] .

هنگامي که قائم (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   قيام کند، وارد کوفه مي‌شود و فرمان مي‌دهد که چهار مسجد را ويران کنند تا به پايه‌هاي نخسين برگردد.

14. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در مسجد کوفه خطاب به مسجد کوفه فرمود:

‌واي بر کسي که تو را ويران کند، واي بر کسي که مقدمات ويراني تو‌را فراهم سازد، واي بر کسي که تو را با آجر بسازد و قبله‌ي حضرت نوح را تغيير دهد.

‌و در پايان فرمود:

طوُبي لِمَن شَهِدَ هِدمَکَ مَعَ قائِمِ اَهلِ بَيتي، اُولئکَ خَيارُ الاُمه مَعَ اَبرارِ العَتره. [10] .

خوشا به حال کسي که ويران کردن تو را در حضور قائم اهل بيت من درک کند. آنان برگزيدگان امت در محضر نيکان عترت هستند.

‌در اين حديث شريف، از دگرگون شدن قبله‌ي حضرت نوح  (عليه‌السلام)  گفت و گو شده است، در اين رابطه علامه مجلسي  (طاب ثراه)  تحقيق بسيار ارزشمندي دارند، علاقه‌مندان به دائره المعارف بزرگ بحار مراجعه فرمايند. [11] .

15. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در حديث ديگري در اين رابطه مي‌فرمايد:

اما اِن قائمَنا اِذا قامَ کسَرَهُ و سَوّي قِبلَتَهُ؛ [12] .

چون قائم ما  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   قيام کند، مسجد کوفه را در هم مي‌کوبد و قبله‌ي آن را صلاح مي‌فرمايد.

 

کلاس‌هاي قرآن در مسجد کوفه‌

‌در احاديث فراواني از تأسيس پايگاه‌هاي آموزش قرآن در مسجد کوفه بحث شده که به چند نمونه از آنها اشاره مي‌شود:

16. امام صادق  (عليه‌السلام)  مي‌فرمايد:

کيفَ اَنتُم لَو ضَرَبَ اَصحابُ القائِمِ  (عليه‌السلام)  الفَساطيطَ في مَسجِدِ کوُفانَ، ثُم يُخرَجُ اِلَيهِمُ المِثالُ المُستَأنَفُ، اَمرٌ جَديدٌ عَلَي العرَبِ شَديدٌ. [1] .

چگونه خواهيد بود، هنگامي که اصحاب قائم  (عليه‌السلام)  در مسجد کوفه خيمه زده،  (قرآن را)  به شيوه‌ي جديد عرضه مي‌دارند، شيوه‌اي تازه که  (آموزش و يا پذيرش آن)  بر عرب دشوار است.

‌منظور از شيوه‌ي جديد آموزش قرآن به ترتيب نزول آيات است، چنان که در احاديث ديگر به آن اشاره شده:

17. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

کَاَنّي اَنظُرُ اِلي شيعَتنا بمسجِدِ الکُوفَه، قَد ضَرَبُوا الفَساطيطَ يُعَلّموُنَ النّاسَ القُرانَ کَما اُنزِلَ. [2] .

گويي شيعيان خود را مي‌بينيم که در مسجد کوفه خيمه زده، به مردم قرآن را آن گونه که نازل شده آموزش مي‌دهند.

18. و در حديث ديگري در همين رابطه فرمود:

کَاَنّي بِالعَجَمِ فَساطيطُهُم في مَسجدِ الکُوفَه يُعَلّمُونَ النّاسَ القُرآنَ کَما اُنزِلَ. [3] .

گويي ايرانيان را با چشم خود مي‌بينم که در مسجد کوفه خيمه زده قرآن را آن گونه که نازل شده، به مردمان آموزش مي‌دهند.

 

از نشانه‌هاي ظهور در مسجد کوفه‌

‌در منابع فراواني فرو ريختن ديوار مسجد اعظم کوفه را در شمار نشانه‌هاي ظهور آخرين امام نور بر شمرده‌اند، [1]  که در برخي از احاديث به صورت شفاف بيان شده است:

19. امام صادق  (عليه‌السلام)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اذا هَدَمَ حائِطُ مَسجِدِ الکُوفَه مِماّ يَلي دارَ عَبدِ اللّهَ بنِ مَسعُودٍ، فَعِندَ ذلِکَ زَوالُ مُلکِ القَومِ و عندَ زَوالِهِ خُرُوجُ القائِمِ  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)  . [2] .

هنگامي که ديوار مسجد کوفه از سمت خانه‌ي عبدالله بن مسعود فرو بريزد، سيطره‌ي قوم از بين مي‌رود و هنگامه‌ي ظهور قائم  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   فرا مي‌رسد.

علامه‌ي مجلسي از صاحب «العدد القويّه» نقل کرده که ديوار مسجد کوفه فرو ريخت و اين نشانه به وقوع پيوست [3] ، صاحب تاريخ کوفه نيز مي‌گويد: قسمتي از ديوار مسجد کوفه از سمت خانه‌ي مختار فرو ريخت و يوسف بن عمر آن را ساخت. [4] .

‌يکي ديگر از نشانه‌هاي ظهور کشتار دسته جمعي در نزد مسجد کوفه است:

20. امام صادق  (عليه‌السلام)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اِن لِوُلدِ فُلانٍ عِندَ مَسجِدِ کُم - يعني مسجد الکوفه - لَوَقعَه في يومٍ عَرُبَه، يُقتَلُ فيها اربَعَه آلافٍ مِن بابِ الفيلِ الي اصحابِ الصّابُونِ فاياکم و هذا الطريق فاجتنبوه؛ [5] .

براي فرزندان فلان، در روز جمعه‌اي در نزد مسجد شما  (مسجد کوفه)  حادثه‌اي هست که در آن، ميان باب فيل تا اصحاب صابون، چهار هزار نفر کشته مي‌شود، از اين مسير به شدت دوري بجوييد.

 

مسجد کوفه در عصر رجعت‌

‌در احاديث فراواني از رجعت پيشوايان و فرمانروايي آنان بعد از حکومت جهاني حضرت بقيه الله  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   گفت و گو شده که به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:

21. امام صادق  (عليه‌السلام)  در يک حديث طولاني از رجعت اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  و فرمان‌روايي آن حضرت به تفصيل سخن گفته، در پايان مي‌فرمايد:

و عِندَ ذلِکَ تَظهَرُ الجَنتانِ المُدهامتانِ عِندَ مَسجِدِ الکوُفَه وَ ما حَولَهُ بَما شاءَ اللّهُ؛ [1] .

در آن زمان آن دو باغستان سبز و خرم در نزد مسجد کوفه و در پيرامون آن - آن گونه که خداوند بخواهد - پديدار مي‌گردد.

22. امام صادق  (عليه‌السلام)  در فراز ديگري از حديث ياد شده از نابودي شيطان و يارانش به دست اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در واپسين رجعت آن حضرت سخن گفته است. [2] .

23. در حديث ديگري امام صادق  (عليه‌السلام)  از کشته شدن ابليس توسط حضرت بقيه اللّه  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   در مسجد کوفه سخن گفته و مي‌فرمايد:

اِن اللّهَ انظَرَهُ الي يَوم يُبعَثُ فيهِ قائِمُنا، فَاِذا بَعَثَ اللّهُ قائِمَنا کانَ في مَسجِدِ الکوُفَه وَ جاءَ اِبليسُ حَتيّ يَجثُّوَ بَينَ يَدَيهِ عَلي رُ کبَتَيهِ، فَيَقُلُ: يا وَيلَهُ مِن هذَا اليَوم. فَيَأخُذُ بِنَا صَيِتِه فَيَضرِبُ عُنُقَهُ. فَذلِکَ اليَومُ هُو الوَقتُ المَعلوم؛ [3] .

خداوند او را تا روز خروج قائم ما  (عليه‌السلام)  مهلت داده است. هنگامي که قائم ما را خداوند ظاهر مي‌کند، در مسجد کوفه خواهد بود، پس ابليس به حضورش مي‌آيد و در مقابل اش زانو مي‌زند و مي‌گويد: اي واي بر او از چنين روزي. پس او را با دست قدرت مي‌گيرد و گردنش را مي‌زند. آن روز همان وقت معلوم است.

سيماي مسجد کوفه در آيينه آيات و روايات‌

‌آيات فراواني از قرآن کريم به مسجد کوفه مربوط مي‌شود که به شماري از آنها اشاره مي‌شود:

الف.  (وَ اصنَعِ الفُلکِ بِاَعيُنِنا وَ وَحينا)  [1] .

‌خداوند به حضرت نوح  (عليه‌السلام)  وحي فرمود: کشتي را به ياري ما  (در حضور ما)  و به فرمان ما بساز.

24. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌حضرت نوح  (عليه‌السلام)  نجار بود او نخستين کسي است که کشتي ساخت، او نهصد و پنجاه سال قوم خود را ارشاد و هدايت کرد، آنها همه‌اش او را مسخره کردند، پس از خدا خواست که احدي از آنها را روي زمين باقي نگذارد. خدا به او وحي کرد که کشتي را بسازد.

فَعَمِلَ نُوحٌ سَفيَنتهُ في مسجِد الکُوفه بِيَدِهِ، فَاتي بِالخَشَبِ مِن بُعدٍ حَتّي فَرَغَ مِنها. [2] .

حضرت نوح کشتي را با دست خود در مسجد کوفه ساخت و تخته‌ها را از راه‌هاي دور آورد تا کار ساختن کشتي به اتمام رسيد.

‌ب.  (حَتّي اِذا جاءَ اَمرُنا وَ فارَ التّنّوُرُ) : [3] .

‌تا هنگامي که فرمان ما فرا رسيد و از تنور آب جوشيد.

25. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در ضمن شمارش ويژگي‌هاي مسجد کوفه فرمود:

فيهِ نَجَرَ نوُحٌ سَفينَنَه، و فيهِ فارَ التّنّورُ، و بهِ کانَ بَيتُ نوُحٍ و مَسجِدُهُ، وَ في زاويَتهِ اليُمني فارَ التّنّوُرُ. [4] .

حضرت نوح کشتي‌اش را در آن جا ساخت، از تنور نيز همان جا آب جوشيد. خانه‌ي نوح و محل عبادت او نيز آن جا بود. در زاويه‌ي راست آن آب از تنور جوشيد.

26. امام باقر  (عليه‌السلام)  نيز در اين رابطه فرمود:

مسجدُ کوُفانَ فيهِ فارَ التّنّورُ، نُجِرَتِ السفينه، و هُوَ سُره بابِلَ وَ مَجمَعُ الاَنبياءِ. [5] .

در مسجد کوفه از تنور آب جوشيد کشتي آن جا ساخته شد، آنجا ناف بابل و محل اجتماع پيامبران است. [6] .

27. امام باقر  (عليه‌السلام)  در حديث ديگر با تفصيل بيشتري فرمود:

مَسجِدُ کوُفانَ رَوضَه مِن رياضِ الجَنّه، صلّي فيهِ الفُ نَبي وَ سَبعوُنَ نَبيّاً، وَ مَيمَنَتُهُ رَحمَه و مَيسرِتُهُ مَکرٌ، فيهِ عَصا موسُي و شَجَره يَقطينَ و خاتَمُ سُليمانَ، و مِنهُ فارَ التّنّوُرُ و نَجَرتِ السفينَه و هِيَ صُره [7]  بابِلَ و مَجمَعُ الانبَياءِ. [8] .

مسجد کوفه باغي از باغهاي بهشت است، هزار و هفتاد پيامبر در آن نماز گزارده، سمت راست آن رحمت و سمت چپ آن نيرنگ [9]  مي‌باشد. عصاي حضرت موسي، درخت کدوي  (حضرت يونس)  و انگشتريِ حضرت سليمان در آن است. تنور از آن جا جوشيد، کشتي در آن جا ساخته شد. آن جا قلّه‌ي شرف بابل و خيمه‌ي اجتماع پيامبران است.

28. بر اساس روايات اين تنور همان تنور حضرت آدم  (عليه‌السلام)  بود که بعدها به حضرت نوح  (عليه‌السلام)  منتقل شد و محل فعلي آن در سمت راست کسي است که از باب کنده وارد مسجد مي‌شود. [10] .

ج.  (و قيلَ يا ارضُ ابلَعي ماءَکِ) : [11] .

‌سر انجام گفته شد: اي زمين آب خود را فرو بر.

29. امام صادق  (عليه‌السلام)  در تفسير اين آيه‌ي شريفه فرمود:

‌هنگامي که کشتي نوح به وسط مسجد کوفه رسيد خدا به زمين فرمان داد که آب خودش را فرو ببرد.

فَبَلَعَت ماَها مِن مَسجِدِ الکُوفَه، کَما بَدَءَ الماءُ مِنهُ. [12] .

پس زمين آب خودش را از مسجد کوفه فرو برد، چنان که در آغاز نيز از همان جا شروع شده بود.

‌د.  (و جَعَلنَا ابنَ مَريَمَ و اُمهُ آيَه و آوَيناهُما اِلي رَبوَه ذاتِ قرارٍ و مَعينٍ) : [13] .

‌ما عيسي بن مريم و مادرش را آيت و نشانه‌اي قرار داديم و آنها را در سرزمين مرتفعي که داراي امنيت و آب جاري بود، جاي داديم..

30. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در تفسير اين آيه‌ي شريفه فرمودند:

الرّبوه: الکوفَه، و القرارُ: المسَجِدُ، و المعَينُ: الفُراتُ. [14] .

منظور از «رَبوه»  (مکان مرتفع)  کوفه، مقصود از «القَرارُ»  (محل امن و آسايش)  «مسجد کوفه»، و هدف از «معين»  (آب روان و خوش گوار)  همان «فرات» مي‌باشد.

 

مسجد کوفه از منظر پيشوايان‌

‌در مورد ويژگي‌هاي مسجد کوفه از ديدگاه آيات قرآن به همين مقدار بسنده کرده، فضايل برجسته‌ي آن را از منظر احاديث وارده از پيشوايان معصوم به صورت فشرده در اين جا مي‌آوريم و ياد آور مي‌شويم که نقل همه‌ي احاديث وارده در اين صفحات نمي‌گنجد.

31. پيشواي پروا پيشگان، اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  مي‌فرمايد:

اربعَه مِن قُصُور الجنّه في الدُّنيا: المسجِدُ الحرامُ و مسجدُ الرّسوُلِ و مسجدُ بيتِ المقدِسِ و مسجِدُ الکوفَه. [1] .

چهار قصر از قصرهاي بهشتي در دنياست: 1)  مسجد الحرام، 2)  مسجد النّبي، 3)  مسجد اقصي، 4)  مسجد کوفه.

32. در حديث ديگري به هنگام شمارش قصرهاي چهارگانه فرمود:

و مسجِدُ الکُوفَه و هُوَ قُبه الاِسلامِ. [2] .

و مسجد کوفه که آن «قبه الاسلام» است.

‌تعبير «قبه الاسلام» را رسول اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  در مورد حرم مطهر سالار شهيدان، [3]  و جناب سلمان در مورد کوفه [4]  به کار برده بودند.

33. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌مسافر در چهار جا مي‌تواند نمازش را کامل بخواند‌:

1)  مسجد الحرام، 2)  مسجد النبي، 3)  مسجد کوفه، 4)  حرم امام حسين  (صلوات‌الله‌عليه) . [5] .

34. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌اعتکاف روا نيست به جز درمسجدي که امام عادل در آن جا نماز جماعت اقامه کرده باشد. در مسجد کوفه، در مسجد بصره، در مسجد النبي و مسجد الحرام اعتکاف مانع ندارد. [6] .

35. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  فرمود:

لا تُشدُّ الرّحالُ الّا الي ثلاثَه مَساجِدَ:

المَسجدُ الحرامُ، و مسجِدُ رسوُلِ اللهِ  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  و مسجدُ الکوفَه. [7] .

بار و بنه‌ي سفر بسته نمي‌شود، جز به سه مسجد: 1)  مسجد الحرام، 2)  مسجد النبي، 3)  مسجد کوفه.

36. فخر الساجدين، زين العابدين، امام سجاد  (عليه‌السلام)  از مدينه منوره، صرفا به قصد نماز گزاردن در مسجد کوفه آمد، چهار رکعت نماز گزارد، آنگاه بر مرکب خود سوار شده، راهي مدينه گرديد. [8] .

37. امام باقر  (عليه‌السلام)  فرمود:

لو يَعلَمُ النّاسُ ما في مسجِدِ الکُوفَه، لا عَدّوُا لهُ الزّادَ و الرواحِلَ من مَکانٍ بَعيدٍ. [9] .

اگر مردم فضائل مسجد کوفه را مي‌دانستند از راه‌هاي دور زاد و راحله فراهم کرده به سوي آن مي‌شتافتند.

38. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در اين رابطه فرمود:

و ان مسجِدکُم هذا لَأحَدُ المَساجِدِ الَاربَعَه الّتي اختارِها اللّهُ لاَهِلها. [10] .

اين مسجد شما  (مسجد کوفه)  يکي از چهار مسجدي است که خداوند آنها را براي اهلشان برگزيده است.

‌و در آخرين فراز از همين حديث فرمود:

‌آن را هرگز فرو نگذاريد، با نماز گزاران در آن به خداوند تقرب بجوييد، براي بر آورده شدن نيازهاي خود به آنجا روي بياوريد. اگر مردمان مي‌دانستند که چه برکتي در آن هست از همه‌ي اقطار زمين به سوي آن مي‌شتافتند، اگر چه با سينه خيز رفتن بر روي برف‌ها باشد. [11] .

39. يکي از اصحاب به محضر اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  آمده عرضه داشت: من زاد و توشه برگرفتم، مرکبي تهيه کردم، کارهايم را رديف نمودم، عازم بيت المقدس هستم.

‌اميرمؤ‌منان فرمود: توشه‌ات را برگير، مرکبت را بفروش، از اين مسجد هرگز جدا مشو، که اين مسجد يکي از چهار مساجد برگزيده است.

و در فرازي از آن حديث فرمود:

و يُحشَرُ مِنهُ يَومَ القِيامَه سَبعوُنَ الفاً لا عَلَيهِم حِسابٌ و لا عَذابٌ. [12] .

در روز رستاخيز هفتاد هزار نفر از اين مسجد بر انگيخته مي‌شوند که بر آنها حساب و و عقابي نيست.

40. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در فراز ديگري از اين حديث مي‌فرمايد:

و فيهِ ثَلاثُ اَعيُنٍ يَزهَرنَ... عَينٌ مِن لَبَنٍ، و عَينٌ مِن دُهنٍ، و عَينٌ مِن ماءٍ. [13] .

در مسجد کوفه سه چشمه برق مي‌زند... چشمه‌اي از شير، چشمه‌اي از روغن، و چشمه‌اي از آب.

‌علامه‌ي مجلسي در توضيح اين حديث مي‌فرمايد: اين چشمه‌ها از ديده ما پنهان است تا در زمان حضرت قائم  (عليه‌السلام)  پديدار شوند. [14] .

‌آن گاه اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  دست بر سينه نهاده فرمود:

ما دَعا فيهِ مَکروُب بِمسألَه في حاجتَه مِنَ الحَوائِجِ الّا اَجابَهُ اللهُ و فَرجَ عَنهُ کُربَتَهُ. [15] .

هيچ غم زده‌اي در اين مسجد حاجتي از حوائج خود را از خدا مسألت نمي‌کند، جز اين که خداوند او را حاجت روا مي‌کند و اندوهش را مي‌زدايد.

41. امام صادق  (عليه‌السلام)  در اين رابطه فرمود:

‌هر کس حاجتي دارد آهنگ مسجد کوفه کند، وضوي پاکيزه سازد، دو رکعت نماز، در هر رکعت سوره‌هاي: حمد، فلق، ناس، توحيد، حجر، نصر، اعلي و قدر بخواند، تا از نماز فارغ شود، حاجتش به ياري پروردگار بر آورده شود. [16] .

42. امام صادق  (عليه‌السلام)  در فرازي از حديثي فرمود:

نِعمَ المسجِدُ الکوُفَه، صَلّي فيهِ اَلفُ نَبِي و اَلفُ وَصِي. [17] .

مسجد کوفه چه مسجد زيبايي است هزار پيامبر و هزار وصي پيامبر در آن نماز گزارده‌اند.

43. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌در شب معراج جبرئيل به پيامبر اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  عرض کرد:

‌اين جا نماز گاه پدرت آدم و عبادتگاه پيامبران است، در اينجا فرود آي و نماز بگذار. پس آن حضرت فرود آمد و نماز گذارد، آن گاه به سوي آسمان معراج نمود. [18] .

44. امام صادق  (عليه‌السلام)  به صراحت فرمودند: مسجد کوفه از مسجد بيت المقدس  (مسجد اقصي)  برتر است. [19] .

45. و در همين رابطه فرمود:

لو يَعلَم النّاسُ مِن فضلِهِ ما اعلَمُ، لا زدَ حَملوُا عَلَيهِ. [20] .

اگر مردم از فضيلت مسجد کوفه مي‌دانستند آن چه را که من مي‌دانم در آن جا ازدحام مي‌کردند.

46. جبريل امين در شب معراج به رسول اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  عرضه داشت:مسجِدٌ مبارَکٌ کثيرُ الخير، عظيمُ البَرَکه، اختارَهُ اللّهُ لاَهِلِه و هُوَ يَشفَعُ لَهُم يومَ القيامَه. [21] .

مسجد مبارک، پر فضيلت و پر برکتي است خداوند آن را براي اهلش برگزيده است، اين مسجد در روز قيامت براي آنها شفاعت مي‌کند.

47. رسول اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  در همين رابطه فرمود:

‌مسجد کوفه در مورد هر کس که در آن دو رکعت نماز بگذارد در روز قيامت شفاعت مي‌کند. [22] .

48. امام صادق  (عليه‌السلام)  از هارون به خارجه پرسيد: با مسجد کوفه چقدر فاصله داري؟‌‌آيا به يک ميل  (دو کيلومتر)  مي‌رسد؟ گفت: نه.

‌فرمود: آيا همه‌ي نمازهايت را در آن جا مي‌خواني؟ گفت: نه.

‌فرمود: اگر من در آنجا حضور داشتم هيچ نمازي را در هيچ وعده‌اي جز در آنجا نمي‌خواندم.

‌آنگاه در ضمن شمارش فضيلت‌هاي مسجد کوفه فرمود:

ما بَقيَ مَلَکٌ مُقربٌ و لا نَبيُّ مُرسلٌ، و لا عَبدٌ صالِحٌ الاّ و قَد صَلّي فيهِ. [23] .

هيچ فرشته‌ي مقرب هيچ پيامبر مرسل و هيچ بنده‌ي شايسته‌اي نيست جز اين که در آن مسجد نماز گزارده است.

49. امام صادق  (عليه‌السلام)  در ضمن شمارش فضيلت‌هاي برجسته‌ي مسجد کوفه فرمود:

ان الصّلاه المکتوُبَه فيهِ لَتعَدِلُ اَلفَ صَلاه، و ان النّافِلَه فيه لَتعدلُ خَمسَ مِائه صلاه و ان الجلُوسَ فيهِ بغير تَلاوه و لاذکرٍ لَعِباده. [24] .

نماز واجب در مسجد کوفه معادل يک هزار نماز مستحبي معادل 500 نماز مي‌باشد و نشستن در آنجا بدون ذکر و تلاوت قرآن پاداش عبادت دارد.

50. و در حديث ديگري فرمود:

صَلاه في مسجدِ الکوُفَه بالفِ صَلاه. [25] .

يک نماز در مسجد کوفه معادل يک هزار نماز است.

51. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در همين رابطه فرمود:

الصلاه المَکتُوبَه فيهِ حَجه مَبروُرَه و النّافَله فيه عُمرَه مبروُره. [26] .

نماز واجب در مسجد کوفه معادل يک حج مقبول و نماز مستحبي در آن معادل يک عمره‌ي مقبوله است.

52. امام باقر  (عليه‌السلام)  نيز فرمود:

يا اَبا حَمزه، الفَريضَه فيها تَعدِلُ حَجه و النّافله تَعدِلُ عُمرَه. [27] .

اي ابا حمزه، نماز واجب در آن معادل يک حج و نماز مستحبي معادل يک عمره مي‌باشد.

53. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در همين رابطه فرمود:

النّافله في هذا المسجدِ تَعدِلُ عُمره معَ النّبيّ  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  وَ الفَريضَه تَعدِلُ مَحَ النّبِيِّ  (صلي الله عليه وآله وسلّم)  و قد صلّي فيه الفُ نبي و الفُ وصي. [28] .

نماز مستحبي در اين مسجد معادل يک عمره در محضر پيامبر و نماز واجب در آن معادل يک حج در حضور پيامبر  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  مي‌باشد، يک هزار پيامبر يک هزار وصي پيامبر در آن نماز گزارده‌اند.

54. امام صادق  (عليه‌السلام)  فرمود:

الکُوفَه حَرَم اللهِ و حرَمُ رسوُلُِهِ و حِرِمُ اميرالمؤ‌مينَ عَلي  (عليه‌السلام) ، الصّلاه في مسجِدِها بالفِ صلاه [29] .

کوفه حرم خدا حرم پيامبر و حرم اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  است، نماز در مسجد آن معادل هزار نماز است.

55. و در حديث ديگري فرمود:

صَلاه في مسجِدِ الکوُفَه تَعدِلُ الفَ صلاه في غَيره من المساجِد. [30] .

يک نماز در مسجد کوفه، معادل يک هزار نماز در ديگر مساجد است.

56. امام باقر  (عليه‌السلام)  از يک نفر از اهالي کوفه پرسيد: آيا تو همه‌ي نمازهايت را در مسجد کوفه مي‌خواني؟ گفت: نه. فرمود: تو شخص محرومي هستي، که از چنين خيري در مانده‌اي. [31] .

57. و به ابو عبيده توصيه فرمود: هرگز نماز در مسجد کوفه را فرو مگذار. [32] .

58. امام رضا  (عليه‌السلام)  در اين رابطه فرمود:

الصّلاه في مَسجِدِ الکوُفَه فَرداً، افضَلُ من سَبعينَ صَلاه في غيرهِ جَماعَه. [33] .

نماز فرادي در مسجد کوفه، از 70 نمازي که در ديگر مساجد با جماعت خوانده شود بهتر است.

 

نکاتي چند پيرامون مسجد کوفه‌

‌اگر بخواهيم همه‌ي احاديث وارده از پيشوايان معصوم را پيرامون مسجد اعظم کوفه در اين مقال بياوريم، مطلب به درازا مي‌کشد. از اين رهگذر به احاديث ياد شده بسنده مي‌کنيم و در بخش پاياني اين نوشتار به چند نکته در رابطه با مسجد کوفه اشاره مي‌کنيم:

 

>حجرالاسود بر ديوار مسجد اعظم کوفه‌

>تشريف فرمايي پيشوايان معصوم به مسجد کوفه‌

>معجزات شگفت اميرمؤ‌منان در مسجد کوفه‌

>محراب‌هاي مسجد کوفه‌

>مقام‌هاي مسجد کوفه‌

 

حجرالاسود بر ديوار مسجد اعظم کوفه‌

59. مولاي متقيان، اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در فرازي از يک خطبه‌ي طولاني در مسجد اعظم کوفه مي‌فرمايد:

و لا تَذهَبُ الايّامُ و الّليالي، حتيّ يُنصَبَ الحَجَرُ الاَسوَدُ فيه. [1] .

طولي نمي‌کشد که حجر الاسود در اين مسجد نصب مي‌شود.

60. در احاديث ملاحم نيز آمده است:

تُغَيّرُ الحَبَشه البيت فيکَسِرونهُ، وَ يؤُخَذُ الحجَرُ، فَيُنصَبُ في مسجدِ الکوُفَه. [2] .

اهالي حبشه خانه‌ي خدا را دگرگون ساخته، در هم مي‌شکنند، حجر الاسود را مي‌گيرند و در مسجد کوفه آن را نصب مي‌کنند.

‌اين حادثه در قرن چهارم هجري واقع شد، قرامطه کعبه را تخريب کردند، حجر الاسود را بردند و در مسجد کوفه نصب کردند. [3] .

‌مشروح اين فاجعه را در کتاب «تاريخ وهابيان» مشروحاً آورده‌ايم.

 

 

تشريف فرمايي پيشوايان معصوم به مسجد کوفه‌

61. بر اساس احاديث فراوان رسول اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  در شب معراج در مسجد کوفه فرود آمده و نماز گزارده است. [1] .

62. امام سجاد  (عليه‌السلام)  صرفاً براي نمازگزاردن در مسجد کوفه رنج سفر برخود هموار نموده و از مدينه منوره به مسجد آمده است. [2] .

63. امام کاظم  (عليه‌السلام)  احمد تبّان را از طريق اعجاز به مسجد کوفه آورده تا اعمال مسجد را در محضر آن حضرت انجام دهد. [3] .

64. امام جواد  (عليه‌السلام)  علي بن خالد زيدي را با اعجاز امامت به مسجد کوفه برده‌‌تا اعمال مسجد را در حضور آن سرور انجام داده است. [4] .

 

تشريف فرمايي پيشوايان معصوم به مسجد کوفه‌

61. بر اساس احاديث فراوان رسول اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  در شب معراج در مسجد کوفه فرود آمده و نماز گزارده است. [1] .

62. امام سجاد  (عليه‌السلام)  صرفاً براي نمازگزاردن در مسجد کوفه رنج سفر برخود هموار نموده و از مدينه منوره به مسجد آمده است. [2] .

63. امام کاظم  (عليه‌السلام)  احمد تبّان را از طريق اعجاز به مسجد کوفه آورده تا اعمال مسجد را در محضر آن حضرت انجام دهد. [3] .

64. امام جواد  (عليه‌السلام)  علي بن خالد زيدي را با اعجاز امامت به مسجد کوفه برده‌‌تا اعمال مسجد را در حضور آن سرور انجام داده است. [4] .

 

محراب‌هاي مسجد کوفه‌

‌در سمت قبله‌ي کوفه، د و محراب به عنوان محراب اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  موجود است، علامه‌ي مجلسي محدث نوري نکات فراواني را براي تعيين محراب شهادت اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  نقل کرده‌اند و سرانجام به اين نتيجه رسيده‌اند که احتمالا يکي از آنها محراب ضربت خوردن مولي و ديگري محراب عبادت آن حضرت باشد. [1]  و لذا بهتر است از هر دو محراب تبّرک شود.

‌محراب‌هاي موجود در صحن مسجد يادگار علامه سيد بحر العلوم است، که آنها را به جاي استوانه‌هاي مسجد که غالباً بر چيده شده بود، تأسيس کرد. [2] .

 

مقام‌هاي مسجد کوفه‌

‌در مسجد اعظم کوفه مقام جبرئيل، مقام نوح، مقام ابراهيم، مقام اميرالمؤ‌منين، مقام امام سجاد و مقام امام صادق  (عليه‌السلام)  هست، که هر کدام نماز و دعاي مخصوص دارد. [1] .

‌در منابع فراواني درمورد تعيين هر يک از مقام‌هاي ياد شده، دکّه القضا، بيت الطشت و ديگر اماکن متبرکه‌ي مسجد کوفه بحث شده، علاقه‌مندان به منابع ياد شده در پاورقي مراجعه فرمايند. [2] .

 

نکات پراکنده‌

68. با اسناد گوناگون روايت شده که هر شب شصت هزار فرشته بر مسجد کوفه فرود آمده، در نزد ستون هفتم نماز مي‌گزارند. ديگر تا روز رستاخيز به آنها نوبت نمي‌رسد که بر گردند و در آن جا نماز بگذارند. [1] .

‌ستون هفتم مقام اميرالمؤ‌منين  (عليه‌السلام)  است. [2] .

69. ابوحمزه‌ي ثمالي گويد: اصبغ بن نباته دست مرا گرفت و ستون هفتم را به من نشان داد و گفت: اينجا مقام اميرالمؤ‌منين  (عليه‌السلام)  است. [3] .

70. در شب معراج جبرئيل به پيامبر اکرم  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  عرضه داشت: اينجا مسجد کوفه است، من بيست بار ويراني و بيست بار آباداني آن را ديده‌ام که ميان دو ويراني و دو آباداني پانصد سال فاصله بود. [4] .

71. يکي از درهاي مسجد کوفه «باب السّده» نام داشت که گذرگاه اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  بود. [5] .

72. يکي ديگر از درهاي مسجد کوفه «باب الفيل» است که در اصل «باب الثعبان» نام داشت و آن معجره‌ي باهره‌ي اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  در آن جا رخ داد. [6]  نظر به اين که باب ثعبان ياد آور معجزه‌ي اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  بود، بني اميه نام آن را به باب الفيل تغيير دادند. [7] .

73. اميرمؤ‌منان  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌به مسجد کوفه از در بزرگ  (باب الفيل)  وارد شويد که آن باغي از باغ‌هاي بهشت است. [8] .

74. سنگي در مسجد کوفه پديدار شد که به قلم تکوين بر آن نام مقدس «محمّد»  (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  نقش بسته بود. [9] .

75. امام رضا  (عليه‌السلام)  فرمود:

‌مسجد کوفه خانه‌ي حضرت نوح بود اگر کسي يک صدبار وارد شود، يک صد بار خداوند براي او آمرزش مي‌نويسد زيرا دعاي طلب آمرزش حضرت نوح در آنجاست. [10] .

‌منظور از اين دعا دعاي «رَبّ اغفِرلي وَ لِوالِدَي و لِمَن دَخَلَ بَيتيَ مُؤ‌مِناً» مي‌باشد. [11] .

 

ره يافتگان‌

‌در طول قرون و اعصار صدها نفر در مسجد اعظم کوفه توفيق تشرّف به پيشگاه مقدس حضرت بقيه الله  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   پيدا کرده‌اند به ده نمونه از اين سعادت‌مندان به طور فشرده اشاره مي‌کنيم، طالبان تفصيل بيشتر را به منابع ياد شده در پاورقي ارجاع مي‌دهيم.

‌به اميد روزي که خورشيد جهان افروز امامت، از افق غيبت طالع گشته، جهان آفرينش را با نور خود منّور ساخته، سعادت تشرف به پيشگاه آن قبله‌ي موعود و کعبه مقصود را به همه شيفتگان دلسوخته ارزاني بدارد.

 

>ملا احمد مقدس اردبيلي‌

>سيد مهدي بحرالعلوم‌

>شيخ حسين آل رحيم‌

>سيد محمد قطيفي‌

>شيخ علي اکبر روضه‌خوان‌

>سيد مرتضي نجفي‌

>حاج علي نجفي و همراهان‌

>شيخ محمد طاهر نجفي‌

>شيخ محمد تقي آملي‌

>شيخ محمد کوفي‌

 

ملا احمد مقدس اردبيلي‌

‌يکي از زيباترين تشرّفاتي که در طول قرون و اعصار در مجسد اعظم کوفه رخ داده، تشرّف نادره‌ي دوران، محقّق بي‌نظير زمان، مولي احمد، معروف به: «مقدّس اردبيلي»  (متوفّاي 993 ه-)  مدفون در ايوان مقدس حرم مطهّر مولاي متقيان امير مؤ‌منان (عليه‌السّلام)  مي‌باشد.

‌داستان اين تشرّف با اسناد مختلف از سرآمدِ شاگردان محقق اردبيلي، سيّد سند، حِبر معتمد «مير علاّم» روايت شده است.

‌حجّت تاريخ علاّمه‌ي تهراني مي‌نويسند: به هنگام ارتحال مقدّس اردبيلي از او پرسيدند که بعد از شما به چه کسي مراجعه کنيم؟ ايشان فرمود: «در احکام شرعي به مير علاّم و در مسائل عقيدتي به ميرفضل‌اللّه مراجعه نماييد.» [1] .

‌و اينک داستان تشرّف مقدّس اردبيلي به نقل ميرعلاّم:

‌علامه‌ي مجلسي از گروهي از اساتيد خود، از سيد فاضل «امير علاّم» شاگرد برجسته‌ي مقدس اردبيلي روايت مي‌کند که گفت:

‌شبي در صحن مقدس مولاي متقيان اميرمؤ‌منان (عليه‌السّلام)  بودم، مقدار زيادي از شب گذشته بود، من در صحن مطهّر قدم مي‌زدم، ناگاه ديدم که شخصي به سوي حرم مطهر در حرکت است، نزديک رفتم، ديدم استاد بزرگوارم عالم پرهيزکار، فاضل عالي مقدار، مولي احمد اردبيلي است.

 

من خود را مخفي کردم، تا استاد به درب حرم رسيد، درب حرم بسته بود، به مجّرد اين که استاد به درب حرم رسيد، درب به رويش باز شد.

‌او وارد حرم شد و من مي‌شنيدم که با کسي در داخل حرم گفت و گو مي‌کند. پس از دقايقي از حرم بيرون آمد، درب حرم بسته شد، ايشان حرکت کرد و من نيز به دنبال‌اش روان گشتم.

‌مقدس اردبيلي از نجف اشرف خارج شد و راه مسجد کوفه را در پيش گرفت. من نيز چون شايد به دنبال‌اش در حرکت بودم، به گونه‌اي که متوجّه من نمي‌شد. تا داخل مسجد اعظم کوفه شد و در محرابي که محلّ شهادت اميرمؤ‌منان (عليه‌السّلام)  بود، قرار گرفت.

‌مدّت طولاني در آن جا توقّف نمود، آنگاه از مسجد بيرون رفت و راه نجف را در پيش گرفت.

‌تا نزديکي مسجد «حنّانه» [2]  پشت سرش در حرکت بودم، آن جا مرا سرفه‌اي در گرفت، که نتوانستم خودداري کنم، پس به سوي من نگاهي کرد و در آن تاريک شب مرا شناخت و فرمود: «تو مير علاّم هستي؟». گفتم: آري. پرسيد: تو اين جا چه کار مي‌کني؟!

‌گفتم: از لحظه‌اي که شما قدم در صحن مطهر نهادي، تا الان پشت سرِ شما بودم، شما را قسم مي‌دهم به صاحب آن قبر مطهر علي (عليه‌السّلام)  آنچه امشب براي تو پيش آمد، از آغاز تا فرجام برا ي من بازگوي.

‌فرمود: مي‌گويم، به شرط اين که تا من زنده هستم به احدي بازگو نکني و من تعهد کردم، هنگامي که از عهد و ميثاق من مطمئن شد فرمود: در مورد برخي از مسايل مي‌انديشيدم، برخي از آن‌ها بر من مشکل شد، به دلم گذشت که به محضر مولاي متقيان (عليه‌السّلام)  برسم و مشکل خود را از محضر آن حضرت بپرسم.

چون به درب حرم رسيدم، به طوري که مشاهده کردي، درب حرم به رويم گشوده شد، وارد حرم شدم، از خداوند منّان مسألت نمودم که اميرمؤ‌منان مشکل مرا بازگشايد. ناگهان صدايي از قبر مطهر به گوشم رسيد که:

«اِئتِ مَسِجدَ الکُوفَه وَسَل عَنِ القائِمِ (عليه‌السّلام)  فَاِنهُ امامُ زَمانِکَ»:

«به مسجد کوفه برو، و مسايل‌ات را از حضرت قائم (عليه‌السّلام)  بپرس، که امام زمان‌ات او مي‌باشد».

‌پس به مسجد کوفه آدم و در محراب مسجد پرسشهاي خود را از آن حضرت پرسيدم و پاسخ‌هاي لازم را دريافت کردم، و اينک به منزل خود باز مي‌گردم. [3] .

‌اين داستان را با اندک تغييري در تعبير، معاصر علامه‌ي مجلسي، محّدث والامقام، مرحوم سيد نعمه اللّه جزايري  (متوفّاي 1112ه-.)  توسّط استادش «سيدهاشم احسائي» [4]  از استاد وي «مير علاّم» شاگرد برجسته‌ي مقدّس اردبيلي نقل کرده است. [5] .

‌اين داستان در منابع فراواني به نقل از علامه‌ي مجلسي [6]  و در منابع ديگر به نقل از مرحوم جزايري آمده است. [7] .

‌در نسخه‌ي چاپي انوار نعمانّيه، براي «ميرعلاّم» نسخه بدلي به عنوان «مير فيض اللّه» آمده، از اين‌رهگذر در برخي منابع به جاي ميرعلاّم، ميرفيض‌اللّه [8]  و در برخي به عنوان نسخه بدل [9]  و در برخي ديگر «مير غلام» آمده [10] ، ولي صحيح آن «ميرعلام» مي‌باشد. [11] .

 

 

سيد مهدي بحرالعلوم‌

‌شخصيت والاي سيد بحر العلوم بر احدي پوشيده نيست، مرحوم کاشف الغطاء شيخ جعفر کبير با آن جلالت قدر و مرجعيّت عامّه که داشت، خاک نعلين سيد را از روي تبرک با تحت الحنک عمامه‌اش پاک مي‌کرد [1] ، به قدري کرامات و خارق عادات از وي صادر شد که صاحب جواهر از او به عنوان «صاحب کرامات باهره و معجزات قاهره» تعبير مي‌کرد. [2] .

‌محدث قمي، [3]  محدّث نوري [4] ، مرحوم خياباني [5]  و بسياري از محدثان و مورخان تصريح کرده‌اند که تشرّف او به پيشگاه حضرت بقيه الله  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   به تواتر رسيده است. [6] .

‌افتخار قرون و اعصار علامه‌ي بحر العلوم را تشرّفات فراواني است که يکي از آنها در مسجد کوفه رخ داده است.

‌سيد جواد عاملي، صاحب مفتاح الکرامه  (متوفاي 1226 ه.ق)  استاد صاحب جواهر و شاگرد برجسته‌ي بحر العلوم مي‌گويد:

‌شبي از شبها، استادم سيد بحر العلوم را ديدم که از دروازه‌ي شهر نجف بيرون رفت، من نيز به دنبال او حرکت کردم تا وارد مسجد کوفه شد، من نيز پشت سر ايشان وارد شدم.

‌استاد را مشاهده کردم که به مقام حضرت صاحب الامر  (عليه‌السلام)  رفت و در آن جا با امام زمان  (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   به گفت و گو پرداخت.

‌امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   در پاسخ يکي از پرسش‌هاي بحرالعلوم فرمود:

«شما در احکام شرعيه به ادلّه‌ي ظاهريّه مأمور هستيد و مکلّف به همان چيزي هستيد که از آن ادلّه استفاده نموده‌ايد، شما مأمور به احکام واقعيّه نيستيد». [7] .

ملاّ زين العابدين سلماسي از اصحاب خاصّ سيد بحرالعلوم مي‌گويد:

‌من حضور داشتم در محفل سيد بحر العلوم که شخصي از امکان روِ‌يت سيماي مبارک امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   در غيبت کبري پرسيد، سيد از پاسخِ آن شخص ساکت شد، سر را به زير انداخت و آهسته گفت:

«چه بگويم در پاسخ او؟ در حالي که آن حضرت مرا در بغل کشيد و به سينه‌ي خود چسبانيد...».

‌آنگاه در پاسخ سائل فرمود: «از اهل بيت عصمت (عليهم‌السّلام)  رسيده است تکذيب کسي که مدّعي روِ‌يت حضرت حجت (عليه‌السّلام)  باشد». [8] .

‌در اين بيان به طوري که ملاحظه مي‌فرماييد از محلّ اين تشرّف نامي به ميان نيامده است.

‌مرحوم سيد، تشرّف ديگري دارد که آن را بنا به تقاضاي ميرزاي قمي  (صاحب قوانين)  بيان کرده [9]  و آنجا در مورد بغل گشودن و به سينه چسبانيدن بحث نشده است، ولي تصريح شده که در مسجد سهله اين تشرّف حاصل شده است. [10] .

‌در برخي از نوشته‌هاي معاصران، اين دو تشرّف با يکديگر تلفيق شده و چنين آمده است:

«شبي به مسجد کوفه رفتم، حضرت ولي عصر مشغول عبادت بود، فرمودند: جلوتر بيا... آغوش مهر گشودند و مرا در بغل گرفته، به سينه‌ي مبارکشان چسبانيدند». [11] .

 

شيخ حسين آل رحيم‌

‌محدّث نوري از افراد مورد وثوقي چون «شيخ باقر کاظمي» و «شيخ طه نجف» نقل کرده که در نجف اشرف روحاني زاهد و مقدّسي به نام «شيخ حسين» از تيره‌ي «آل رحيم» بوده که در نهايت فقر زندگي مي‌کرده و از کودکي به سرفه و مرض سينه مبتلا بوده، و به هنگام سرفه کردن از سينه‌اش خون مي‌آمده، از زني از اهل نجف خواستگاري کرد و دست رد بر سينه‌اش زدند.

‌شيخ حسين چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رفته، شبها را در آنجا بيتوته کرده، همه‌اش به دعا و مناجات و توسّل سپري نموده و نتيجه‌اي حاصل نشده، تا در چهلمين شب چهارشنبه به محضر مولي راه يافته، پس از گفت و گوي فراوان حاجت‌هاي خود را بازگو کرده، مولي فرمود:

«امّا سينه‌ات پس عافيت يافت، امّا آن زن به زودي نصيب تو مي‌شود، ولي فقر تا پايان زندگي با تو قرين است.»

‌آنگاه در محضر مولي به حرم حضرت مسلم مشرف شده، آثار عظمت فراوان از مولي مشاهده کرده، در همان لحظه سينه‌اش خوب شده و در کمتر از يک هفته مقدمات ازدواج با خانم مورد نظرش فراهم گرديده است.

‌اين داستان با تفصيل بسيار گسترده در منابع فراوان آمده است [1] ، جز اين که نام او در «جنه المأوي» محمد به جاي حسين ذکر شده است.

 

 

سيد محمد قطيفي‌

‌عالم عامل، سيدمحمد قطيفي مي‌گويد: شب جمعه‌اي با يکي از روحانيون به مسجد کوفه رفتيم، مرد صالحي نيز آنجا مشغول عبادت بود.

‌چون شب فرا رسيد درب مسجد را بستيم و براي مصون ماندن از دزد، مقداري سنگ و کلوخ پشت در ريختيم و با اطمينان خاطر مشغول اعمال مسجد شديم.

‌پس از انجام اعمال مسجد، من و دوستم در «دکه القضا» [1] ، رو به قبله نشسته بوديم و آن مرد صالح در دهليز مسجد، نزديک باب الفيل با صداي حُزن‌آوري مشغول دعاي کميل بود.

‌شب صاف و مهتابي بود، به سوي آسمان مي‌نگريستم، ناگاه بوي بسيار خوشي، که از مشک و عنبر خوش بوتر بود، در فضاي مسجد پيچيد؛ آن‌گاه نوري چون شعله‌ي آتش در ميان شعاع نور ماه پديدار گشت و در همان لحظه صداي آن مرد صالح قطع شد.

‌به ناگاه شخص جليلي را ديدم که از سوي درب بسته وارد مسجد شد؛ لباس حجازي به تن داشت و سجاده‌اي همانند حجازي‌ها بر دوش مبارک‌اش بود.

‌او در کمال متانت گام بر مي‌داشت و به سوي دربي که به صحن قبر حضرت مسلم باز مي‌شود، گام مي‌سپرد.

‌دل‌هاي ما از جا کنده شد، ديدگان ما به سوي آن نور خيره کننده دوخته شد. هنگامي که از نزديک ما گذشت، به‌‌ما سلام کرد، دوست من از جواب فرو ماند و من به سختي توانستم جواب سلام‌اش را ادا نمايم.

‌چون وارد صحن حضرت مسلم شد، ما به حال طبيعي برگشتيم و گفتيم: ايشان کي بود و از کجا وارد شد؟!

‌به سوي آن مرد صالح که مشغول دعا بود رفتيم، ديديم جامه‌اش را پاره کرده، همانند داغ جوان ديده اشک حسرت مي‌ريزد. از او پرسيديم داستان چيست؟ گفت:

‌من چهل شب جمعه به نيت ديدار با امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   به اين مسجد آمده‌ام. تنها نتيجه‌اي که حاصل شد، اين بود که در اثناي اشتغال من به دعاي کميل، آن حضرت لحظه‌اي بالاي سرم توقف نمود، چون به سويش نگريستم فرمود: «چه مي‌کني؟» من نتوانستم پاسخي دهم؛ به گونه‌اي که مشاهده کرديد، تشريف بردند.

‌پس، سه نفري به سوي صحن حضرت مسلم شتافتيم، با کمال تعجّب درب را - همان طور که بسته بوديم؛ بسته يافتيم. [2] .

 

 

 

شيخ علي اکبر روضه‌خوان‌

‌مرحوم نهاوندي توسط ميرزا هادي از شيخ علي‌اکبر روضه خوان تبريزي نقل مي‌کند که گفت: شبي در مسجد کوفه در مقام امام صادق (عليه‌السّلام)  از شدت گريه خسته شدم، پوستي بر صورت خود انداخته، به ديوار مسجد تکيه دادم. ناگاه در آن شب تار متوجه نوري شدم که در چند قدمي من فضاي مسجد را روشن کرده است.

‌چون دقت کردم ديدم شخص جليل القدري آنجا ايستاده و نور از او به اطراف پخش مي‌شود؛ گويي چراغ پر نوري زير عبا دارد.

‌هر چه نگاه کردم، فقط نور ديدم؛ گويي سرپوشي از نور بر فراز سرش نهاده و جامه‌اي از نور بر تن پوشيده است.

‌محو تماشاي جمال بي‌مثالش شدم؛ ولي هر چه دقت کردم چيزي جز يک شبح نديدم.

‌پس از مدتي حرکت کرد و از کنار من عبور کرد و به سوي پشت سر من رفت. چون برگشتم، احدي را نديدم. به سمت صحن حضرت مسلم دويدم.‌اثري از ايشان نديدم. به سمت حرم هاني رفتم باز اثري نديدم، به صحن مسجد برگشتم و نشاني از او نيافتم. از شدت حسرت وافسوس، ناله‌ي جان‌کاهي از اعماق دل کشيدم. مادرم از حجره بيرون آمد و پرسيد: چه شده؟ داستان را براي او نقل کردم. [1] .

 

 

 

سيد مرتضي نجفي‌

‌يکي از صلحاي نجف اشرف به نام «سيدمرتضي نجفي» که محضر شيخ جعفر کبير  (کاشف الغطاء)  را درک کرده، سالها ملازم سيدمحمدباقر قزويني بوده [1] ، و در نزد علما به تقوا و پرهيزکاري مشهور بود، گفت:

‌در مسجد کوفه با جمعي از اهل دل بوديم، وقت مغرب فرا رسيد. درصدد بر آمديم با يکي از علماي برجسته‌اي که در آن جا حضور داشت، نماز مغرب و عشاء را به جماعت برگزار کنيم.

‌در آن ايام در وسط مسجد کوفه در محلّي که به «تنّور» معروف بود، مقدار اندکي آب بود که از محراي قنات مخروبه‌اي مي‌آمد و راه تنگي داشت که گنجايش بيش از يک نفر را نداشت.

‌براي تجديد وضو به محل تنور رفتم، شخص جليل القدري را در آن جا ديدم که جامه‌ي عربي بر تن داشت و با متانت تمام در کنار آب نشسته مشغول وضو گرفتن بود.

‌من عجله داشتم که به نماز جماعت برسم و او هم‌چنان با متانت وضو مي‌ساخت، لذا به ايشان گفتم: آيا شما نمي‌خواهيد در نماز جماعت شرکت کنيد؟ فرمود: «نه، زيرا آن شيخ دُخُني است». [2] .

‌منظور ايشان را از اين جمله متوجه نشدم، منتظر ماندم تا وضوي‌اش تمام شد، آن‌گاه من وضو گرفتم و با آن عالم معروف نماز خواندم.

‌بعد از پراکنده شدن مردم، جريان را به آن شيخ گفتم. حال‌اش متغير شد، رنگ از چهره‌اش پريد و در فکر عميقي فرو رفت.

‌آن‌گاه به من گفت: تو حضرت حجت (عليه‌السّلام)  را ديده‌اي ولي نشناخته‌اي. زيرا آن حضرت از چيزي خبر داده که جز خدا، احدي از آن آگاه نبود.

‌من امسال در «رحبه»، [3]  ارزن کاشته‌ام؛ چون به نماز ايستادم به فکر آن زراعت افتادم که جايش امن نيست. اين انديشه به کلّي فکر مرا به خود مشغول ساخت و از حالت نماز بيرون برد. و لذا آن حضرت از اعماق دل من خبر داده است. [4] .

 

 

 

حاج علي نجفي و همراهان‌

‌مرحوم نهاوندي با سلسله اسنادش از شخصي به نام «حاج علي نجفي» روايت مي‌کند و مورد اعتماد و استناد بودن‌اش را از جمعي از علما روايت مي‌کند که او با يک گروه يازده نفري هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي‌شده و هرگز تعطيل نمي‌کرده‌اند.

‌هر هفته يکي از افراد وسايل چايي و شام مهيا مي‌کرده است. يک شب چهارشنبه بعد از اعمال مسجد، راهي مسجد کوفه مي‌شوند؛ چون آهنگ صرف شام مي‌کنند معلوم مي‌شود کسي که آن شب نوبت او بوده، همه‌ي وسايل را فراهم کرده، جز اين که موقع حرکت فراموش کرده و در مغازه‌اش مانده است.

در حالي که از شدت گرسنگي خواب‌شان نمي‌برد، درِ حجره زده مي‌شود؛ سيدجليل القدري وارد شده، احاديث بسيار ناب و جالبي براي آنها بازگو مي‌کند، سپس مي‌فرمايد:

«اگر خواسته باشيد اسباب چايي حاضر است».

‌يکي از افراد برخاسته از خورجين، سماور بسيار عالي با همه‌ي لوازم بيرون ميآورند، مقدمات چايي را فراهم مي‌کنند و آن بزرگوار به بيان احاديث ادامه مي‌دهد، سپس مي‌فرمايد:

«اگر خواسته باشيد شام حاضر است».

باز يکي از افراد برخاسته، از طرف ديگر خورجين يک طاس کباب بيرون مي‌آورد که پر از برنج و خورشت بسيار عالي‌که بخار از آن متصاعد بوده است؛ گويي همين الان از روي اتش برداشته‌اند.

‌هنگامي که ميل مي‌کنند و همه سير مي‌شوند، مقداري اضافه مي‌ماند، دستور مي‌دهد که آن را به خادم مسجد بدهند.

‌بامدادان به ياد آن بزرگوار مي‌افتند، هر چه جست و جو مي‌کنند، ولي ا‌ثري از ايشان نمي‌يابند و درهاي مسجد را همچنان بسته مي‌بينند. [1] .

 

 

شيخ محمد طاهر نجفي‌

‌صالح متقي، شيخ محمدطاهر نجفي، خادم مسجد کوفه مي‌گويد:

‌علماي نجف اشرف که به مسجد کوفه مي‌آمدند، در حدّ توان به آنها خدمت مي‌کردم، آن‌ها نيز گاهي چيزي به من مي‌آموختند.

‌ذکري از آنها آموخته بودم که دوازده سال در شب‌هاي جمعه به آن مداومت داشتم.

‌شبي طبق معمول مشغول ذکر بودم، از حضرت رسول (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم)  آغاز کرده، به حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   رسيده بودم که ناگاه شخص بزرگواري وارد شد‌‌و فرمود:

«چه شده؟ چه خبر است که همواره زمزمه‌اي بر لب داري؟ هر دعايي، حجابي دارد بگذار حجاب آن برداشته شود تا همه‌اش يکجا به اجابت برسد».

‌آنگاه از حجره بيرون رفت و به سوي صحن حضرت مسلم حرکت نمود به دنبال‌اش راه افتادم ولي هر چه جست و جو کردم اثري نيافتم. [1] .

‌شيخ محمد طاهر نجفي سالها خادم مسجد کوفه بود و با خانواده‌اش در مسجد کوفه زندگي مي‌کرد. وي بسيار از علماي نجف او را به تقوا و پرهيزکاري مي‌شناختند.

او را تشرّف ديگري است که فشرده‌اش به قرار زير است:

7 - هشت سال پيش به جهت پديد آمدن درگيري در ميان دو قبيله در نجف اشرف، منطقه ناامن شد و رفت و آمد به مسجد کوفه قطع گرديد.

‌من عائله‌مند بودم و تعدادي يتيم در تحت کفالت من بود. درآمد من تنها هدايايي بود که زايران و روحانيان به من بذل مي‌کردند که با اين اتفاق، زندگي شديداً بر من سخت شد.

‌شب جمعه‌اي چيزي در بساط نبود و گريه‌ي بچه‌ها در اثر گرسنگي، آرامش دل را از من ربوده بود.

‌من در ميان «سفينه»  (محل معروف به تنور)  و «دکه القضاء»  (محل داوري اميرمؤ‌منان)  نشسته بودم و حال عبادت و مناجات نداشتم.

‌يک مرتبه بر زبانم جاري شد که‌اي پروردگار مهربان، اگر سرور و مولايم را به من نشان دهي، ديگر چيزي از تو مطالبه نمي‌کنم و از فقر و نداري خود شکايت نمي‌کنم.

‌يک مرتبه خود را در حال ايستاده ديدم و مشاهده کردم که در يک دستم سجّاده‌اي و دست ديگرم در دست جوان بزرگواري است که اثار عظمت و جلال از او نمايان است.

‌نخست تصور کردم که بايد يکي از سلاطين جهان باشد؛ ولي متوجه شدم که عمامه بر سر دارد و لباس نفيس تيره‌رنگي بر تن مبارک‌اش است. و شخص ديگري در خدمت‌اش بود که جامه‌اي سفيد بر تن داشت.

‌در محضر مبارک‌اش به سوي دکّه‌اي که در نزديک محراب بود، به راه افتاديم، چون به دکّه رسيديم، مرا به اسم خطاب کرده، فرمود:

«اي طاهر! سجّاده را پهن کن».

‌چون سجاده را پهن کردم، ديدم؛ بسيار سفيد و درخشان است و چيزي با خط درخشنده‌اي بر آن نوشته شده که من جنس آن را تشخيص ندادم. من سجاده را با رعايت زاويه‌ي انحراف قبله‌ي مسجد پهن کردم. ايشان فرمود:

«سجاده را چه طور پهن کردي؟».

‌از هيبت‌اش طوري دست و پايم را گم کردم که گفتم: «آن را به طول و عرض پهن کردم».

‌فرمود: اين عبارت را از کجا ياد گرفته‌اي؟ عرض کردم: از فرازي از دعاي حضرت بقيه‌اللّه  (ارواحنافداه)  فرمود: «خوب است مقداري فهم داري»

‌بر فراز سجاده مشغول عبادت شد، همواره نور از او ساطع بود و لحظه به لحظه بيشتر مي‌شد؛ به گونه‌اي که ديگر نمي‌توانستم به چهره‌اش نگاه کنم. يک مرتبه به دلم گذشت که اين بزرگوار نبايد از افراد عادي باشد. چون از نماز فارغ شد، ديدم که بر فراز يک کرسي بلندي نشسته که سايبان هم دارد، ولي نور جمال‌اش بسيار خيره کننده بود.

‌در آن لحظه تبسّمي نموده، فرمود:

«اي طاهر به نظر شما من کدام يک از سلاطين دنيا هستم؟».

‌عرضه داشتم: شما سلطان سلاطين و سيد عالم هستي، مي‌باشيد، شما از سلاطين دنيا نيستيد. فرمود:

«اي طاهر به خواسته‌ي خود رسيدي، ديگر چه مي‌خواهي؟ آيا ما شما را هموار ه تحت نظر نداريم؟ مگر اعمال شما همه روزه بر ما عرضه نمي‌شود؟».

‌آنگاه وعده‌ي گشايش زندگي دادند، سپس فرمودند: «طاهر به خواسته‌ات رسيدي، ديگر چه مي‌خواهي؟».

‌آن چنان از هيبت و جلالت‌اش خود را باختم که قدرت سخن گفتن نداشت. در يک لحظه خود را در صحن مسجد تک و تنها ديدم، چون به سوي مشرق نگريستم، ديدم که فجر طالع شده است.

‌شيخ محمدطاهر مي‌گويد: سالها بعد که چشمان‌ام را از دست دادم و بسياري از راه‌هاي کسب و کار به روي‌ام بسته شد، ولي هرگز به سختي نيفتادم و طبق وعده‌ي آن حضرت گشايش روشني در زندگي‌ام پديد آمد. [2] .

 

 

 

شيخ محمد تقي آملي‌

‌علامه‌ي طباطبائي  (صاحب تفسير الميزان)  از استادش محروم سيدعلي قاضي نقل مي‌کند که مي‌گفت:

‌بعضي از افراد زمان ما مسلّماً محضر مبارک آن حضرت را درک کرده‌اند و به خدمتش شرفياب شده‌اند.

‌يکي از آنها شيخ محمدتقي آملي  (صاحب مصباح الهدي)  متوفاي 1391 ه-. بود که در مسجد سهله، در مقام صاحب الزّمان (عليه‌السّلام) ، در حالي که مشغول ذکر و مناجات بود، آن حضرت را در ميان نوري بسياري قوي مشاهده کرد. [1]  دو هفته بعد، در مسجد کوفه، کعبه‌ي مقصود و قبله‌ي موعود بر او تجلي کرده، با او به گفت وگو پرداخته، به او شرف جاودانه اعطاء فرمودند. [2] .

 

 

 

شيخ محمد کوفي‌

‌مرحوم حاج شيخ محمد کوفي که تشرفّات فراوان دارد و حامل پيام حضرت بقيّه اللّه  (ارواحنافداه)  به مرحوم آيت اللّه اصفهاني بود، [1]  مي‌فرمايد:

‌در حدود سال 1335 ه-. در شب هجدهم ماه مبارک رمضان به مسجد کوفه مشرف شدم و تصميم گرفتم که شبهاي شهادت اميرمؤ‌منان را در آنجا بيتوته کنم و در حادثه‌ي بزرگ تاريخ بشريت، شهادت جان‌گداز مولاي متقيان تفکّر نمايم.

‌نماز مغرب و عشا را در مقام مشهور به مقام اميرالمؤ‌منين (عليه‌السّلام)  خواندم‌‌و برخاستم تا به گوشه‌اي از اطراف مسجد رفته افطار کنم.

‌افطارم در آن شب نان و خيار بود. به طرف شرق مسجد به راه افتادم، از طاق اول گذشتم، چون به طاق دوم رسيدم، ديدم بساطي پهن شده، شخصي عبا به خود پيچيده و بر روي آن بساط استراحت نموده است.

‌در کنار او شخص معمّمي در لباس اهل علم نشسته بود، به او سلام کردم، جواب سلام‌ام را داد و فرمود: «بنشين».

‌نشستم، از تک تک حال علما و فضلا پرسيد، پاسخ دادم و گفتم: الحمدللّه حال‌شان خوب است و به خير و عافيت هستند.

‌شخصي که در حال استراحت بود، جمله‌اي به او فرمود که من متوجّه نشدم و او ديگر سؤ‌الي از من نکرد. پرسيدم اين آقا که استراحت فرموده کيست؟ گفت:

«ايشان سيّد عالم است».

‌اين تعبير براي من مبالغه‌آميز جلوه کرد، زيرا مي‌دانستم که عنوان «سيد عالم» تنها شايسته‌ي حضرت حجت (عليه‌السّلام)  مي‌باشد، و لذا گفتم: «پس اين سيّد عالِم است»، گفت: «نه، ايشان سيد عالَم است». من ساکت شدم و ديگر چيزي نگفتم و هم‌چنان از سخن او در شگفت بودم.

‌اوايل شب بود، همه‌جا در تاريکي فرو رفته بود، ولي نوري بر ديوارهاي مسجد ساطع بود، گويي چراغ‌هاي فراواني در مسجد روشن بود.

‌نظر به اين که همه‌ي حواسّ من متوجّه سخن آن شخص بود، ديگر در مورد مبداء نور چيزي نينديشيدم.

‌در اين هنگام آن آقايي که مشغول استراحت بود، آب مطالبه کرد شخصي در جلو چشم من ظاهر شد که کاسه‌ي آبي در دست داشت. ظرف آب به را به ايشان تقديم نمود که مقداري تناول کرد و سپس بقيّه‌اش را به من داد. من گفتم: تشنه نيستم.

‌آن شخص کاسه‌ي آب را گرفت، چند قدم برداشت و جلو چشم من ناپديد شد.

‌من هم براي اداي فريضه‌ي مغرب و عشا و تفکر در مصيبت عظماي اميرمؤ‌منان برخاستم.

‌آن شخص از من پرسيد: کجا؟ هدف خود را گفتم، مرا تشويق نمود و در حق من دعاي خير نمود.

‌به مقام آمدم، چند رکعت نماز خواندم، کسالت بر من عارض شد، مقداري خوابيدم، وقتي بيدار شدم، ديدم هوا روشن است. خود را بسيار ملامت کردم که در چنين شبي که بايد همه‌اش در مصيبت اميرالمؤ‌منين (عليه‌السّلام)  اندوهگين باشم، چرا خوابيدم و از عبادت محروم شدم؟

‌در آن اثنا متوجه شدم که نماز جماعت برپاست؛ دو صف تشکيل شده و يک نفر بر آن‌ها امامت نموده است.

‌يکي از آن جمع مرا به اقامه جماعت سفارش کرد و گفت: اين جوان را با خود ببريد. ايشان فرمود:

«او دو امتحان در پيش دارد، يکي در سال چهل و ديگر در سال هفتاد». [2] .

‌در اين هنگام من براي وضو ساختن از مسجد بيرون رفتم، چون به مسجد بازگشتم، ديدم هوا کاملاً تاريک است و اثري از آن گروه نيست. تازه من به خود آمدم و متوجه شدم که:

1. آن سيد بزرگواري که استراحت نموده بود، همان سيد عالَم و حجّت منتظر، امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)   بوده است.

2. نوري که بر ديوارها ساطع بود، نور امامت و ولايت بود.

3. نماز جماعت به امامت آن حضرت برگزار بود.

4. آن گروه خواص اصحاب آن حضرت بوده‌اند.

5. روشني هوا نيز به جهت نور جمال، با هر النّور آن حضرت بوده است.

6. کسي که براي آن حضرت آب آورده بود، از طريق اعجاز بوده است. [3]  اين داستان دنباله‌اي بسيار لطيفي دارد که در ضمن مطالب مربوط به «مسجد سهله» توسّط آيه اللّه توحيدي، از شخص مرحوم کوفي نقل گرديد. [4] .

 

 

کوفه

روز 12 رجب 36 ه امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  وارد کوفه شده، آنجا را به عنوان پايتخت دولت علوي برگزيد، و به زودي فرزند برومندش حضرت بقيه الله  (ارواحنافداه)  به فرمان حق ظاهر شده، با اصحاب و فرشتگان و مؤ‌منان از مکهِ مکرمه حرکت نموده، کوفه را به عنوان پايتخت حکومت جهاني خود انتخاب مي‌کند، همهِ مؤ‌منان از اقطار و اکناف جهان در آن جا گرد ميآيند و آنجا به مدت 309 سال پايتخت دولت مهدوي (عج) ، سپس پايتخت دولت خاندان عصمت و طهارت در دوران رجعت مي‌شود.

روايات فراواني در قداست و فضيلت کوفه وارده شده، که با برخي از آنها در اين نوشتار آشنا مي‌شويم.

 

>پايتخت دولت کريمه‌

>فرمان ظهور

>پيشينه پايتختي کوفه‌

>پايتخت دولت کريمه‌

>پايتخت دولت کريمه خاندان وحي در هنگامه رجعت‌

>گستره پايتخت دولت کريمه‌

>گستره مکاني کوفه‌

>سيماي کوفه در آيينه قرآن‌

>سيماي کوفه در آيينه روايات‌

>کوفه و پيرامون‌

>سيماي اهل کوفه در آيينه روايات‌

>سيماي کوفه در احاديث ملاحم‌

>سيماي کوفه در هنگامه خروج سفياني‌

>سيماي کوفه در آستانه ظهور

 

 

 

 

پايتخت دولت کريمه‌

دنيايي که در آن زندگي مي‌کنيم دردزا و درد آلود است، سراسر درد و اندوه است و آينده‌اي که در برابر ديدگانمان ترسيم مي‌شود، تاريک، ابهام‌آميز و يأس‌آور است.

انسان‌ها يکي پس از ديگري مي‌آيند و مي‌روند و التهاب سوزانِ اين «فردايِ بهتر» را با خود به گور مي‌برند، لکن روزي ديگر، انساني ديگر از راه مي‌رسد و اين اميد بي‌پايان را از نو آغاز مي‌کند.

اين انتظار و اميد به نوار خاصي از زمان و مقطع خاصي از دوران محدود نمي‌باشد، بلکه همهِ انسان‌ها، در همهِ اعصار و امصار، در تب و تاب اين انتظار سوخته و مي‌سوزند، تا روزي آن دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آيد و آرزوي ديرينهِ جامعهِ بشري را برآورده و روِ‌ياهاي طلايي افلاطون را جامهِ عمل پوشانده، جامعه‌اي برتر از «مدينهِ فاضله» در پهن دشت جهان هستي، بر اساس عدالت و آزادي بنياد نهد.

اگر نقاش‌هاي چيره دست روزگار دور هم نشينند و تابلويي به پهناي فلک ترسيم نمايند، هرگز نتوانند که فرازهاي برجستهِ جهان پرفروغ عصر ظهور را منعکس نمايند، که سيماي دل رباي آن جمال الهي در آيينهِ بشري منعکس نشود.

ما نيز در اين سطور در پي آن نيستيم که دورنماي حکومت واحد جهانيِ آن امام نور را در اين نوشتار منعکس نماييم، بلکه مي‌خواهيم با اقتباس از سخنان نغز و پرمغز پيشوايان معصوم  (عليهم السلام)  گامي هر چند کوتاه، در ارايهِ سيماي تابناک «پايتخت دولت کريمه» برداشته، در محضر خوانندگان دل آگاه، در کوچه و بازار شهر باستاني «کوفه» به گشت و گذار بپردازيم.

 

 

فرمان ظهور

در شب 23 ماه رمضان، که مصادف با شب آدينه است، پيک وحي، حضرت جبرئيل امين، بين زمين و آسمان، فرمان ظهور آن واپسين امام نور را با نام و نام پدرش  (امام حسن عسکري)  به جهانيان اعلام مي‌دارد.

اين آواي روح بخش در سرتاسر گيتي از شرق و غرب عالم به گوش همهِ انسان‌ها مي‌رسد.

هيچ خفته‌اي نمي‌ماند جز اين که بيدار مي‌شود، هيچ نشسته‌اي نمي‌ماند، جز اين که بر مي‌خيزد و هيچ ايستاده‌اي نمي‌ماند جز اين که به حرکت درمي‌آيد. [1] .

جالب است که اين بانگ آسماني را هر کسي به زبان مادري خود مي‌شنود. [2]  نخستين نغمه‌اي که گوش جان را نوازش مي‌دهد، اين نغمه است که توسط يوسف زهرا در سرتاسر جهان شنيده مي‌شود:

«بَقِيه اللهِ خَيرٌ لَکُم ان کُنتُم مُؤمِنينَ» [3] .

بقيه الله براي شما بهتر است، اگر مؤ‌من باشيد.

آنگاه آن آخرين بازمانده از حجّت‌هاي پروردگار، در حالي که بر خانهِ خدا تکيه نموده، خطاب به همهِ انسانها مي‌فرمايد:

انَا بَقيه اللهِ في ارضِهِ وَ خَليفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيکُم [4] .

اينک بقيه الله، خليفه الله و حجت خدا بر شما منم.

آنگاه313 تن اصحاب خاص حضرت بقيه الله (عج)  که فرماندهان لشکري و کشوري آن حضرت مي‌باشند، در خدمت آن حضرت گرد مي‌آيند. در دست هر يک از آنها شمشيري است که نام، نام پدر، سيرت، حسب و نسب صاحب‌اش بر آن نبشته شده است. [5] .

نخست جبرئيل امين دست آن حضرت را به عنوان «بيعت» مي‌فشارد، آنگاه اصحاب خاص، که 313 تن به تعداد اصحاب بدر هستند، با آن حضرت بيعت مي‌کنند. [6] .

يک بار ديگر بانگ جبرئيل در فضا طنين انداز مي‌شود که: «البيعه لله» [7] .

سه روز در مکّه اقامت مي‌کند، از مردم بيعت مي‌گيرد، روز چهارم به استار کعبه آويخته، از خداوند منّان طلب ياري نموده، به سوي مدينهِ منوره حرکت مي‌کند. [8] .

با ده هزار لشکر مجهّز و منظّم وارد مدينه شده، اصلاحات خود را آغاز نموده، مردم ستم ديده و رنج کشيدهِ جهان که در زير فشار جنگ، ستم، تحقير و تبعيض به ستوه آمده‌اند، با دميدن فجر اميد و ديدن روزنهِ رهايي، سيل آسا به سوي آن مصلح غيبي مي‌شتابند و دست بيعت به دست با کفايت يداللهي‌اش مي‌دهند.

اگر چه آن مصلح آسماني از سلاح‌هاي کشتار جمعي استفاده نمي‌کند، ولي با رعبي که خداوند از او بر دل جهانيان مي‌اندازد، بر همهِ قدرتهاي اهريمني جهان فايق آمده، فتنه‌ها و شورش‌ها را از ريشه و بن برانداخته، پرچم هميشه پيروز را بر افراشته، به سوي مرکز حکومت حقه، قبّه‌الاسلام کوفه حرکت مي‌کند.

ابزار و اداوت جنگي آن امام نور در هنگامهِ ظهور سه سپاه نيرومند است:

1 - فرشته‌هايي که روز بدر به ياري پيامبر شتافتند. [9] .

2 - انصار با ايمان و ياران با اخلاصي که با عزمي آهنين و اراده‌اي فولادين از آن حضرت حمايت مي‌کنند. [10] .

3 - رعبي که خداوند از آن حضرت بر دل دشمنان مي‌اندازد، اين رعب مسافت يک ماه را از جلو، راست و چپ فرا مي‌گيرد. [11] .

 

پيشينه پايتختي کوفه‌

قبه الاسلام کوفه به تاريخ 12 رجب 36 ه‌. با ورود مولاي متقيان اميرمؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  به عنوان پايتخت حکومت علوي در آمد [1] .

پس از شهادت آن حضرت، در حدود شش ماه، [2]  پايتخت حکومت امام حسن مجتبي (ع)  بود و اينک در انتظار ظهور آن امام نور است، تا يک بار ديگر تداوم بخش حکومت عدل علوي، بر سرير عدالت تکيه داده، جهان را پر از عدل و داد کند، طومار عمر ستمگران را در نوردد، حکومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي بنيان نهد.

 

 

 

پايتخت دولت کريمه‌

از پيشواي به حق ناطق، امام جعفر صادق (ع)  پرسيدند: محلّ اقامت حضرت مهدي (عج)  و محلّ اجتماع مؤ‌منان در هنگامهِ ظهور کجا خواهد بود؟ فرمود:

دارُ مُلِکِه الکُوفَهُ، وَ مَجلِسُ حُکمِهِ جامِعُها، و بَيتُ مالِهِ وَ مَقسَمُ غَنائِمِ المُسلِمينَ مَسجِدُ سهلَهِ، وَ مَوضِعُ خَلَواتِهِ الذکَواتُ البيضُ مِنَ الغَرِيّينَ [1] .

مرکز حکومت‌اش «کوفه»، مرکز قضاوت و دادرسي اش مسجد اعظم کوفه، ستاد بيت‌المال و محل تقسيم غنايم مسلمانان مسجد سهله، محل مناجات و خلوت‌اش تپه‌هاي سپيد غريّين  (نجف اشرف)  مي‌باشد.

امام صادق (ع)  پس از تشريح هنگامهِ ظهور و بيعت مردمان از اقطار و اکناف جهان، مي‌فرمايد:

ثُم يَسيرُ اِلَي الکوُفَهِ فَيَنزِلُ عَلي نَجَفِها، ثُم يُفَرِقُ الجُنُودَ منِها اِليَ الاَمصارِ لِدَفعِ عُمّالِ الدجّالِ، فَيَملا الا‌رضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً؛ [2] .

آنگاه به سوي کوفه مي‌رود و در نجف کوفه سکني مي‌گزيند، سپس سپاهيان‌اش را از آنجا به اقطار و اکناف جهان گسيل مي‌دارد تا به دفع عمّال دجّال بپردازند. پس زمين را پر از عدل و داد نمايد، آن گونه که پر از ظلم و ستم شده باشد.

امام باقر عليه السلام در اين رابطه مي‌فرمايد:

کَأَنّي بِالقائِمِ (ع)  عَلي نَجَفِ الکوُفَهِ قَدسارَ اِلَيها مِن مَکهَ في خَمسَهِ الافٍ مِنَ المَلائِکَهِ، جِبرئيلُ عَن يَمينِهِ، وَ ميکائيلُ عَن شمِالِهِ، وَ المُؤ‌مِنوُنَ بَينَ يَدَيهِ، وَ هُوَ يُفَرٍّقُ الجُنُودَ في البِلادِ [3] .

گويي قائم (ع)  را به چشم خود مي‌بينم که با پنج هزار فرشته، از مکه به سوي نجفِ کوفه رفته، جبرئيل در طرف راست و ميکائيل در طرف چپ و مؤ‌منان در پيش روي آن حضرت قرار دارند، از آن جا سپاهيان‌اش را به سوي کشورها گسيل مي‌دارد.

و در حديث ديگري فرمود:

يَدخُلُ الکُوفَهَ و فيها ثَلاثُ راياتٍ قَدِ اضطَرَبَت، فَتَصفُولَهُ وَ يَدخُلُ حَتّي يأتِيَ المِنبَرَ فَيَخطُبُ، فَلا يَدرِي النّاسُ ما يَقُولُ مِنَ البُکاء [4] .

در حالي که سه پرچم در کوفه به شدّت درگير است، او وارد کوفه مي‌شود، پس کوفه براي او مسخّر مي‌شود، او وارد کوفه شده بر فراز منبراش قرار گرفته، به ايراد خطبه مي‌پردازد، مردم آن قدر اشکِ شوق مي‌ريزند که متوجّه سخنان او نمي‌شوند.

امير مؤ‌منان در ضمن يک حديث طولاني مي‌فرمايد:

ثُم يُقبِلُ اِلَي الکوُفَهِ فَيَکوُنُ مَنزِلُهُ بِها؛ [5] .

آنگاه به سوي کوفه روي مي‌آورد و اقامتگاه‌اش را در آنجا قرار مي‌دهد.

و در فراز ديگري از اين حديث مي‌فرمايد:

يَسکُنُ هُوَ وَ اهلُ بَيتِهِ الرُحبَهَ؛ [6] .

او و اهلبيت‌اش در «رُحبَه» سکونت مي‌کنند. [7] .

و در پايان مي‌افزايد:

وَ الرُّحبهُ اِنما کانَت مَسکَنَ نُوحٍ (ع)  وَ هِيَ ارضٌ طَيبهٌ وَ لايسکُنُ رَجُلٌ مِن آل مُحمد  (عليهم السلام)  وَلايُقتَلُ اِلا بأرضٍ طيَبه زاکيَهٍ، فَهُم الاوصياءُ الطيبونَ؛ [8] .

«رُحبه» اقامتگاه حضرت نوح «عليه السلام» بود. آنجا سرزمين پاکيزه‌اي است و هرگز هيچ يک از آل محمد (عليهم‌السلام)  جز در يک سرزمين مقدس سکني نمي‌کند، و جز در يک سرزمين پاک و پاکيزه به شهادت نمي‌رسد.

از امام باقر (ع)  پرسيدند: پس از مکه و مدينه کدامين بقعه از بقاع پروردگار افضل است؟ فرمود: «کوفه» سپس در ضمن شمارش ويژگي‌هاي کوفه فرمود:

وَ فيها يظهرُ عَدلُ اللهِ، وَ فيها يَکوُنُ قائِمه، وَ القوامُ مِن بَعدهِ، وَ هِيَ تَکوُنُ مَنازِلَ النبيينَ و الاوصياءِ و الصالحينَ؛ [9] .

عدالت خداوند در آنجا ظاهر مي‌شود، و قائم (عج)  و ديگر قائمان - قيام کنندگان به قسط - که پس از او مي‌آيند، در آن جا ساکن مي‌شوند.

آن جا اقامتگاه انبياء، اوصيا و صالحان خواهد بود.

منظور از «قائمان بعد از او» احتمالاً پيشوايان هدايت‌گر بعد از آن حضرت مي‌باشند، چنانکه شيخ مفيد فرموده:

«بعد از حضرت قائم «عليه السلام» براي احدي فرمانروايي نيست، به جز آنچه در روايات آمده که فرزندان اش به آن امر قيام مي‌کنند، اگر خداوند بخواهد». [10] .

سيد مرتضي علم الهدي نيز در اين رابطه مي‌فرمايد:

«ممکن است پس از آن حضرت پيشواياني باشند که براي حفظ دين و حراست از مصالح مسلمين قيام کنند، و اين موضوع موجب نمي‌شود که ما از دوازده امامي بودن بيرون برويم، زيرا ما به شناخت 12 امام معصوم مکلّف هستيم...». [11] .

شيخ صدوق در اين رابطه حديثي نقل کرده که ابهام حديث فوق را از بين مي‌برد:

ابوبصير گويد: به محضر امام صادق (ع)  عرضه داشتم: من از پدر بزرگوارتان شنيدم که فرمود:

يَکونُ بعدَ القائم اِثنا عَشَرَ مَهدياً،

بعد از قائم (ع)  دوازده هدايت‌گر خواهد بود.

امام فرمود:

انما قالَ: اثنا عَشَرَ مَهدياً وَ لَم يَقُل: اِثنا عَشَرَ اِماماً؛

او فرمود که دوازده «هدايتگر» و نفرمود: دوازده امام.

سپس فرمود:

آنها گروهي از شيعيان ما هستند که مردم را به موالات و شناخت حق ما دعوت مي‌کنند. [12] .

شيخ طوسي حديث ديگري از امام باقر (ع)  روايت کرده که در فرازي از آن مي‌فرمايد:

يا اَبا حَمزَهَ اِنَّ مِنّا بَعدَ القائِمِ اَحَدَ عَشَرَ مَهدياً مِن وُلد الحسيِن عليه السلام؛ [13] .

اي ابا حمزه بعد از قائم عليه السلام از ما يازده هدايتگر از نسل حسين  (عليه السلام خواهد بود.)

در اين رابطه شيخ حرّ عاملي به تفصيل سخن گفته، [14]  نگارنده نيز در زمينهِ روايات وارده پيرامون فرزندان حضرت ولي عصر (عج)  به تفصيل سخن گفته است. [15] .

امّا جملهِ: «وَ هِيَ تَکونُ مَنازِلَ النَبيّينَ...؛ آنجا اقامتگاه پيامبران، اوصياي پيامبران و صالحان خواهد شد» در حديث سابق، پس آن اشاره به عالم رجعت است.

آيات فراواني از قرآن به رجعت تفسير شده احاديث فراواني از پيشوايان معصوم رسيده، که بي‌گمان بيش از حدّ تواتر است، [16]  بلکه به تعبير شيخ حرّ عاملي جزو ضروريات مذهب شيعه مي‌باشد. [17]  و همهِ علماي شيعه بر آن اتفاق نظر دارند و به اصطلاح مسأله اجماعي مي‌باشد. [18] .

بر اساس روايات فراواني که در ذيل آيهِ 81 از سورهِ آل عمران وارد شده، همهِ پيامبران رجعت مي‌کنند و تحت فرمان امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  قرار مي‌گيرند. [19] .

در روايات ديگري از اوصياي پيامبران، از جمله «يوشع بن نون» به صراحت نام برده شده که رجعت مي‌کنند و از ياران حضرت صاحب الزمان مي‌باشند. [20] .

در اين روايات از سلمان، مقداد، جابر بن عبدالله، مالک اشتر، اصحاب کهف و جمعي ديگر از صالحان به صراحت ياد شده و تصريح شده که رجعت خواهند نمود. [21] .

در حديثي مفضل بن عمر از امام صادق (ع)  روايت کرده که فرمود:

اِذا قامَ قائِمُ آل مُحَمَد استخرَجَ مِن ظَهرِ الکوفهِ سَبعَه وَ عِشرينَ رجلاً، خمسَهَ عَشَرَ مِن قَوم موسي (ع) ، الذينَ يَقضونَ بِالحقِ و بِهِ يعدلوُنَ، و سبعهً مِن اصحابِ الکهفِ، و يوشَعَ وَصِي موسي، و مؤ‌منَ آل فرعونَ، و سلمانَ الفارسِيِ، و اَبادجانَهَ الاَنصاري و مالِکَ الاشترِ؛ [22] .

چون قائم آل محمد (ع)  قيام کند 27 نفر را از پشت کوفه بيرون مي‌آورد: 15 تن از قوم حضرت موسي (ع)  که به حق داوري مي‌کردند و به حق، عدالت را رعايت مي‌نمودند.7تن اصحاب کهف؛ يوشع وصي موسي، مؤ‌من آل فرعون، سلمان فارسي، ابودجانه انصاري، و مالک اشتر.

روي اين بيان قبّه الاسلام کوفه در حدود شش سال در عهد اميرمؤ‌منان (ع)  پايتخت دولت حقه بود، و در حدود شش ماه در عهد خلافت ظاهري امام حسن مجتبي (ع)  پايتخت خلافت اسلامي بود و به مدت 309 سال پايتخت حکومت و مقرّ فرماندهي حضرت بقيه الله - ارواحناه فداه - خواهد بود.

 

 

پايتخت دولت کريمه خاندان وحي در هنگامه رجعت‌

از روايات رجعت استفاده مي‌شود که پايتخت دولت کريمهِ خاندان وحي در دوران رجعت نيز شهر کوفه خواهد بود و اينکه به چند نمونه از آنها اشاره مي‌کنيم:

مفضّل در ضمن يک حديث بسيار طولا‌ني از امام صادق (ع)  در زمينهِ رجعت سالار شهيدان نقل مي‌کند که فرمود:

ثُم يَسيرُ بِتِلکَ الراياتِ کُلِّها حتي يَردَ الکوفَهَ وَ قَد جمعَ بها اَکثَرُ اهلِها، فيجعَلُها لَهُ مَعقِلاً؛ [1] .

امام حسين (ع)  با اين علم‌ها و لشکرها حرکت نموده، وارد کوفه مي‌شود، آن روز بيشتر مردمان در آن جا گرد آمده‌اند، پس کوفه را سور دفاعي و مرکز فرماندهي خود قرار مي‌دهد.

امام حسين (ع)  در شب عاشورا در ضمن خطبهِ مفصّلي از شهادت خود خبر داده، سپس از رجعت خويش گفت گو نموده، در فرازي از آن فرمود:

فَأکوُنُ اَوَّلُ مَن يَنشَقُّ الارضُ عَنهُ، فَأَخرُجُ...؛

من نخستين کسي خواهم بود که زمين براي‌اش شکافته مي‌شود، پس من بيرون مي‌آيم...

و در ادامه مي‌فرمايند:

ثُم ان اللهَ يُخرجُ من مسجِدِ الکوفهِ عَيناً من دهنٍ و عيناً مِن ماءٍ وَ عَيناً من لَبَنٍ. [2] .

آنگاه خداوند از مسجد کوفه چشمه‌اي از روغن، چشمه‌اي از آب و چشمه‌اي از شير بيرون مي‌آورد.

از اين خطبهِ امام حسين (ع)  نيز استفاده مي‌شود که پايتخت آن حضرت در عهد رجعت در کوفه خواهد بود.

در حديث ديگري از رجعت‌هاي مختلف امير مؤ‌منان، از جمله در عهد فرمانروايي امام حسين (ع)  و ديدارش با اصحاب صفين در همان محل صفين، وحضور يکصد هزار نفر از اصحاب، که سي هزار نفرشان از کوفه مي‌باشند، سخن رفته است. [3] .

و در حديث ديگري از فرا رسيدن مهلت ابليس «اليَومِ الوَقتِ المَعلُومِ» [4]  و نبرد امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  با وي در سرزمين «روحا» [5]  در نزديکي کوفه، و پيدايش دو باغ سرسبز «جَنتانِ مُدهَامتانِ» [6]  در حوالي مسجد کوفه سخن رفته است. [7] .

پايتخت امير مؤ‌منان (ع)  در دوران رجعت، نجف اشرف  (ظهر کوفه)  خواهد بود. [8] .

 

 

گستره پايتخت دولت کريمه‌

از ويژگيهاي «کوفه» اين پايتخت دولت کريمهِ اهلبيت گسترهِ زماني و مکاني آن است که تا کنون هيچ پايتختي در جهان از چنين گسترش و وسعت زماني و مکاني برخوردار نبوده است.

اما از نظر گسترهِ زماني، بر اساس روايات اهلبيت عمر دنيا يکصد هزار سال است، که بيست هزار سال آن مربوط به دشمنان اهلبيت و هشتاد هزار سال آن مربوط به خاندان عصمت و طهارت است. [1] .

اهل تحقيق معتقد هستند که منظور از اين حديث بيان نسبت حکومت حقهِ اهلبيت در مقايسه با کل عمر کرهِ زمين است، يعني هشتاد درصد از کل عمر جهان مربوط به اين خاندان و بيست درصد ديگر مربوط به ديگران است.

رواياتي که مدت رجعت رسول اکرم (ص)  را پنجاه هزار سال، [2]  امير مؤ‌منان (ع)  را چهل و چهار هزار سال، [3]  و امام حسين (ع)  را چهل هزار سال تعيين مي‌کنند، [4]  گواه بيان فوق مي‌باشند.

آيا به جز کوفه پايتختي سراغ داريم که دوران پايتختي آن به بلنداي هشتاد درصد عمر جهان باشد.

نخستين کسي که در کوفه رحل اقامت افکنده، بر جهان هستي فرمانروايي مي‌کند، خورشيد جهان افروز امامت، کعبهِ مقصود و قبلهِ موعود جهان خلقت، واپسين حجت حضرت احديت، آخرين مصلح و منجي جهان بشريت، وجود اقدس حضرت بقيه الله  (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا)  مي‌باشد، که به مدت سيصد و نه سال حکومت مي‌کند. [5] .

در واپسين روزهاي عمر شريف حضرت بقيه‌الله (عج)  سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين  (ع)  با هفتاد و پنج هزار نفر از شيعيان [6]  و هفتاد تن از شهداي کربلا رجعت مي‌کند [7]  و مدت فرمانروايي اش به قدري طول مي‌کشد که ابروهايش روي ديدگان‌اش مي‌افتد. [8] .

با توجه به اعتقاد قطعي ما، که معصوم را جز معصوم غسل نمي‌دهد، در احاديث فراواني تصريح شده که غسل و کفن و دفن حضرت ولي عصر (عج)  توسط امام حسين (ع)  انجام خواهد شد. [9] .

آنگاه مولاي پرواپيشگان اميرمؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  رجعت نموده، به مدت چهل و چهار هزار سال فرمانروايي مي‌کند. [10] .

از روايات فراواني استفاده مي‌شود که رجعت رسول اکرم (ص)  هم زمان با دوران فرمانروايي اميرمؤ‌منان (ع)  خواهد بود. [11] .

روي اين بيان فرمانروايي پيشوايان معصوم در دوران رجعت ده‌ها هزار سال به طول خواهد انجاميد، از اين رهگذر گسترهِ زماني پايتختي کوفه به بلنداي آفتاب بوده، هشتاد درصد عمر جهان را فرا خواهد گرفت.

 

 

گستره مکاني کوفه‌

کوفه به سال هفده ه‌.به صورت سرزمين شنزاري بود که در آن سه دير وجود داشت. [1] .

سلمان فارسي و حذيفه بن يمان، پس از فتح مداين به دنبال محل مناسبي بودند که به سبک شهرسازي نوين بنياد گردد و مرکزي براي استقرار سپاه باشد.

هنگامي که سلمان و حذيفه به سرزمين کوفه آمدند و ديرها را ديدند، آنجا را پسنديدند، دست به دعا برداشتند و عرض کردند: اي خداي زمين و آسمان، اي خداي باد و باران، اي خداي اختران فروزان، اي خداي خشکي‌ها و درياها... اين کوفه را براي ما مبارک بگردان و آن جا را محل آسايش و آرامش قرار بده. [2] .

به دنبال صلاح ديد سلمان و حذيفه، اهالي مداين، از محرم هفده ه. دسته دسته به سوي کوفه کوچ کردند و قبايل ديگر از اقطار و اکناف در کوفه گرد آمدند و شهرسازي کوفه به صورت مدرن آغاز گرديد.

نخستين بنايي که با نقشه و برنامه در کوفه تأسيس گرديد، مسجد اعظم کوفه بود که به صورت مربّع بنياد گرديد. [3]  آنگاه قصر  (دارالاماره) ، بازارها و محل بيت المال در مقابل محراب مسجد ساخته شد. [4] .

مسجد کوفه نخست براي چهل هزار نفر ساخته شد، سپس براي شصت هزار نفر توسعه يافت. [5] .

شهر کوفه به سرعت توسعه يافت و مساحت آن به پانزده کيلومتر در نُه کيلومتر رسيد. [6] .

مولاي متقيان در تاريخ دوازده رجب سي و شش ه. وارد کوفه شده، آن جا را به عنوان مقرّ حکومت و پايتخت خلافت خود برگزيد [7]  و بدين سان دوران شکوفايي و شهرت جهاني آن آغاز گرديد و شمار ساکنان آن به يک ميليون نفر رسيد. [8] .

هنگامي که آن دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آمده، حکومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي بنياد نهاده، کوفه را به عنوان پايتخت دولت کريمه قرار دهد، قطر آن به 54 ميل  (در حدود 110 کيلومتر)  خواهد رسيد. [9] .

روزي اميرمؤ‌منان (صلوات الله عليه)  با جمعي از اصحاب وارد حيره شد، با دست مبارک‌اش به سوي کوفه و حيره اشاره نمود و فرمود:

لَتَصِلَن هذِهِ بِهذِهِ؛ [10] .

بي ترديد اين دو شهر به يک ديگر خواهد پيوست.

امام صادق (ع)  در اين رابطه فرمود:

اِذا قَامَ قائِمُ آل محمدٍ (ع)  بَني في ظهِر الکوفَهِ مَسجِداً لَهُ اَلفُ بابٍ، و اتّصَلَت بُيُوتُ اَهلِ الکوفَهِ بِنهري کربَلا؛ [11] .

چون قائم آل محمد (ع)  قيام کند، در پشت کوفه  (نجف اشرف)  مسجدي بنياد مي‌نهد که داراي هزار درب مي‌باشد و خانه‌هاي اهل کوفه به دو نهر کربلا متصل مي‌شود.

و در حديث ديگري فرمود:

اِن قائمنا اِذَا قامَ اشرَقَت الارضُ بنُورِ رِبّها...، وَيَبني في ظَهرِ الکوفَهِ مسجداً لَهُ الف بابٍ وَ تَتصِلُ بُيُوتُ الکوفَهِ بِنَهرِ کَربَلا وَ بِالحيرَهِ؛ [12] .

چون قائم‌ما قيام کند، زمين به نور پروردگارش روشن گردد... در ظهر کوفه مسجدي بنياد نهد که براي آن هزار در باشد، و خانه‌هاي کوفه به حيره و رود کربلا متّصل گردد.

امام باقر (ع)  در همين رابطه مي‌فرمايد:

هنگامي که دومين جمعه فرا مي‌رسد، مردم عرضه مي‌دارند: اي فرزند رسول خدا نماز در پشت سر شما، همانند نماز در پشت سر رسول خدا (ص)  مي‌باشد و مسجد گنجايش ما را ندارد.

حضرت ولي عصر (عج)  چاره‌انديشي مي‌کند، به سوي نجف اشرف حرکت نموده، مسجدي را پي‌ريزي مي‌کند که هزار درب داشته، همگان را در خود جاي دهد. [13] .

اين حديث با سند ديگري نيز با اندک تفاوتي در تعبير، از آن حضرت روايت شده است. [14] .

شهر کوفه در اوايل تأسيس شامل هشتاد هزار خانهِ مسکوني بود، که پنجاه هزار از آنها، از آنِ دو قبيلهِ ربيعه و مضر، بيست و چهار هزار از آنها براي ديگر قبايل و شش هزار از آنها اختصاص به يمني‌ها داشت، [15]  ولي چون به صورت پايتخت دولت کريمه درآيد، همهِ مؤ‌منان در آن گرد آيند، چنانکه در احاديث فراوان به آن تصريح شده است:

1 - يَأتي عَلَي الناسِ زَمانٌ لايَکُونُ المؤ‌منُ اِلا بِالکوفهِ او يحنُّ اِليها؛ [16] .

براي مردمان روزي فرا مي‌رسد که هيچ مؤ‌مني نباشد، جز اين که در کوفه باشد و يا دلش به سوي آن پر کشد.

2 - حَتي يَأتيَ زمانٌ لايبقي مؤ‌منٌ الا بِها او يحنُّ اليها؛ [17] .

تا روزي فرا رسد که همهِ مؤ‌منان در آن باشند و يا به سوي آن پر کشند.

3 - اِذا دَخَلَ القائِمُ الکوفَهَ، لَم يَبقَ مؤ‌مِنٌ اِلا وَ هُوَ بِها اَو يَجيءُ اِلَيها؛ [18] .

هنگامي که قائم (عج)  وارد کوفه شود، هيچ مؤ‌مني نمي‌ماند، جز اين که در آن جا باشد و يا به سوي آن عزيمت نمايد.

4 - اِذا قامَ القائِمُ وَ دَخَلَ الکوفَهَ لَم يَبقَ مُؤ‌منٌ اِلاّ وَ هُوَ بِها؛ [19] .

چون قائم (ع)  قيام کند و وارد کوفه شود، هيچ مؤ‌مني نمي‌ماند، جز اين که در آنجا قرار بگيرد.

5 - لا تَقُومُ الساعَهُ حَتّي يَجتَمِعَ کُلُّ مُؤ‌مِنٍ بِالکوفَهِ؛ [20] .

قيامت برپا نشود جز اين که همهِ مؤ‌منان در کوفه گرد آيند.

با توجه به آمار انسانها، و طول مدت حکومت حقه و گسترهِ حکومت آن حضرت به شرق و غرب جهان، گرد آمدن همهِ مؤ‌منان در پايتخت، از وسعت شکوهمند بي‌نظير و بيرون از حدّ تصوّر شهر کوفه در عصر ظهور حکايت مي‌کند.

امام باقر (ع)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اِن القائِمَ يملکُ ثلاثمائهٍ وَ تِسعَ سنينَ، کَما لَبثَ اَهلُ الکَهفِ في کَهفِهِم، يَملاُِ الا‌رضَ عَدلاً و قِسطاً، کَما مُلئَت ظُلماً وَ جَوراً، وَ يَفتَحُ اللهُ لَهُ شَرقَ الارضِ و غَربَها؛ [21] .

قائم (ع)  سيصد و نُه سال فرمانروايي مي‌کند، همان مقدار که اصحاب کهف در کهف درنگ کردند، زمين را پر از عدل و داد کند، آن گونه که پر از ظلم و ستم شده است. خداوند شرق و غرب جهان را براي او فتح مي‌کند.

براي توجيه امکان گرد آمدن همهِ مؤ‌منان در کوفه احتمالاتي هست، که با ذکر دو مقدمهِ کوتاه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:

1 - به طوري که در روايات فراوان آمده بسياري از مردمان پيش از ظهور حضرت ولي عصر  (ارواحناه فداه)  به وسيلهِ جنگ، سيل، طوفان، زلزله، طاعون، وبا و ديگر بلاهاي زميني و آسماني از بين مي‌روند. [22] .

2 - ديگر کشورها از بين نمي‌روند، بلکه با دست حضرت بقيه الله (عج)  گشوده شده، توسط فرستاده‌هاي آن حضرت اداره مي‌شوند.

براي ادارهِ هر کشوري يکي از ياران‌اش را مي‌فرستد و مي‌فرمايد:

عَهدُکَ في کَفِّکَ وَ اعَمل بماتَري؛ [23] .

پيمان تو در کف دست تست، هر چه [در آن] ببيني به آن عمل کن.

پس از اين دو مقدمهِ کوتاه عرض مي‌کنيم:

1 - شايد در هنگامهِ ظهور تعداد مؤ‌منان از چند صد ميليون افزون‌تر نباشد و ادارهِ آنها در يک شهر و خدمت رساني به آنها با امکانات مدرن آن روز، ممکن باشد.

2 - شايد منظور از مؤ‌منان، مؤ‌منان خالص باشد و ديگر باورداران در ديگر مناطق تحت فرمان ياران اداره شوند.

3 - شايد شهرها و شهرک‌هاي فراواني در گرداگرد کوفه ساخته شوند و مؤ‌منان در امّ القراي آن شهرها، که همان کوفه باشد و ديگر شهرک‌هاي تابعه ساکن باشند.

با توجه به حکومت جهاني آن حضرت و گسترهِ زماني آن، و طول عمر مردم در عصر ظهور، که تا هزار تن از فرزندان خود را درک مي‌کنند، [24]  گسترهِ پايتخت چنين حکومت جهان شمول از محدودهِ تفکرات ما بيرون است. به اميد روزي که حکومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي در پهن دشت گيتي بنياد گردد، همهِ خوانندگان گرامي و عموم شيعيان شيفته و دلسوخته، آن روزگار همايون را با چشم خود ببينند و گسترهِ شکوهمند آن را مشاهده کنند.

 

 

سيماي کوفه در آيينه قرآن‌

شماري از آيات قرآن در کلام پيشوايان معصوم  (عليهم السلام)  به شهر کوفه تفسير و تأويل شده است که به تعدادي از آنها اشاره مي‌کنيم:

1 - «وَ جَعلناَ ابنَ مَريَمَ وَ امهُ آيَهً وَ آويناهُما اِلي ربوهٍ ذاتِ قرارٍ وَ مَعينٍ»؛ [1] .

پسر مريم و مادرش را آيتي قرار داديم، و آن دو را بر بلندايي جاي داديم که داراي قرارگاه و آب روان بود.

«رَبوَه» از منظر لغويين: جايگاه مرتفع، «ذاتِ قرار»: داراي کوهايه‌هاي وسيع و هموار، «مَعين»: چشمه‌سار و آب روان مي‌باشد. [2] .

از مولاي متقيان امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  روايت شده که فرمود: «رَبوهَ» عبارت از «کوفه»، «قَرار»؛ «مسجد کوفه» و «مَعين»؛ «فرات» مي‌باشد. [3] .

کشّاف الحقايق، امام جعفر صادق (ع)  نيز در اين رابطه فرمود: «رَبوهَ» عبارت از «نجف کوفه» و «معين» «فرات» است. [4] .

علي بن ابراهيم قمي در تفسير اين آيه فرموده:

«ربوه» عبارت از «حيره»، «ذات قرار و معين» عبارت از «کوفه» مي‌باشد. [5] .

علامهِ طبرسي از امام باقر و امام صادق  (عليهماالسلام)  روايت کرده که منظور از «ربوه»؛ «حيرهِ کوفه و مرغزارهاي آن» و منظور از «قرار»؛ «مسجد کوفه» و منظور از «معين»؛ «فرات» مي‌باشد. [6] .

روي اين بيان ترديدي نمي‌ماند در اين که جايگاه مرتفعي که پناهگاه حضرت عيسي و مادرش حضرت مريم بود، کوفه و پيرامون آن بوده است.

2 - «وَالتينِ وَ الزيتوُنِ، وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الامينِ»؛ [7] .

سوگند به تين، زيتون، طور سينا و اين شهر ايمن.

«تين» در لغت به معناي انجير است، ولي مفسّران آن را به مسجد الحرام، مسجد اقصي، مسجد دمشق، مسجد حضرت نوح برفراز جودي، مسجد اصحاب کهف، عصر آدم و بلاد شام تفسير کرده‌اند. [8] .

«زيتون» در لغت معلوم است، ولي از منظر مفسّران به شام، بيت المقدس، بلاد شام، بلاد فلسطين، مسجد اقصي و عصر حضرت نوح (ع)  تفسير و تأويل شده است. [9] .

«طور سينين» همان طور سينا مي‌باشد، که در اين آيه «طور سينين» و در آيه‌اي ديگر «طور سينا» تعبير شده است. [10] .

«طور» در لغت به معناي کوه است و ده بار در قرآن کريم تکرار شده است. [11] .

«البلد الامين» از منظر همهِ مفسّران مکّهِ مکرّمه مي‌باشد.

و اما ارتباط آيات با کوفه:

1 - ثعلبي از شهر بن حوشب نقل کرده که منظور از «تين»؛ کوفه مي‌باشد. [12] .

2 - بسياري از مفسران عامه گفته‌اند که منظور از «تين»؛ مسجد حضرت نوح بر فراز جودي مي‌باشد. [13] .

در تفاسير فراواني تصريح شده که منظور از «جودي» فرات کوفه مي‌باشد. [14] .

3 - به اتفاق مفسران، منظور از «طور سينين» همان طور سينا مي‌باشد، که خداوند بر فراز ان حضرت موسي (ع)  را مخاطب قرار داد و با او سخن گفت. سينا و سينين به معناي مبارک و زيباست [15]  و طور سينا و طور سينين يعني؛ کوه مبارک و زيبا.

رسول اکرم (ص)  در تفسير سورهِ مبارکهِ «تين» فرمود:

اِن اللهَ تَبارَک وَ تَعالي اختارَ مِنَ البُلدانِ اَربَعَه، فَقالَ عَز وَ جل: «وَ التينِ وَ الزيتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الامينِ»؛ اَلتينُ المدينَهُ، وَ الزيتُون بَيتُ المقدِسِ؛ وَ طوُر سينينَ الکوُفَهُ، وَ هذَا البَلَد الا‌مينُ: مَکهُ؛ [16] .

خداوند متعال چهار شهر را از ميان شهرها برگزيد و فرمود:

«واَلتينِ...» که منظور از تين؛ مدينه، مقصود از زيتون؛ بيت المقدس، هدف از طورسينا؛ کوفه، و منظور از البلدالا‌مين، مکهّ مي‌باشد.

اين حديث شريف بيانگر آن است که «طور سينا» در ناحيهِ کوفه بوده است.

چنانکه احاديث ديگري نيز آن را تأييد مي‌کند، از جمله:

شيخ طوسي با اسناد خود حديثي را از امام باقر (ع)  پيرامون محل دفن مولاي متقيان (ع)  نقل کرده، که در آخر آن فرموده است:

وَ هُوَ اَولُ طُورِ سَيناءَ؛ [17] .

آنجا اول طور سينا مي‌باشد.

3 -  (وَ غيضَ الماءُ وَ قُضِيَ الا‌مرُ وَ استَوَت عَلَي الجُودِيّ) ؛ [18] .

آب فرو شد، فرمان حق انجام پذيرفت و  (کشتي نوح)  بر جودي استقرار يافت.

از کوهي که کشتي حضرت نوح (ع)  بر آن نشست، قرآن کريم به «جودي» تعبير کرده، در تورات از آن «آرارات» تعبير شده، ولي مفسّران تورات تصريح کرده‌اند که واژهِ «آرارات» در تورات به منطقهِ وسيعي گفته مي‌شود که در ميان رود ارس، درياچهِ وان و درياچهِ اروميه قرار دارد، سپس اضافه مي‌کنند:

موافق روايات کشتي نوح بر اين کوه قرار گرفت، اين کوه بلند که ارامنه آن را «مسيس»، ترکها «آغري داغ»، ايرانيان «کوه نوح» اروپاييان «آرارات» و اعراب آن را «جودي» مي‌نامند، داراي دو قله است که يکي به مقدار چهار هزار پا از ديگري بلندتر است. [19] .

ياقوت آن را در کرانهِ شرقي دجله از نواحي موصل معرفي کرده مي‌نويسد: مسجد نوح تا به امروز بر فراز آن باقي است. [20] .

مرحوم بلاغي مي‌نويسد:

جودي کوهي است در نزديکي موصل که با کوههاي ارمنستان پيوسته واکراد در کنار آن زندگي مي‌کنند، و آن را به زبان خود «کاردو» يا «جاردو» مي‌نامند و يونانيان آن را تحريف کرده «جوردي» ناميده‌اند و چون به زبان عربي وارد شده، آن را تعريب کرده «جودي» ناميدند. [21] .

مؤ‌لّفان دائره المعارف اسلامي تأکيد دارند که جودي ربطي به کوههاي آرارات ندارد، بلکه کوه مرتفعي است در منطقهِ «بُهتان». [22] .

واژهِ بُهتان در اصل «بُختان» بود، در سفرنامه‌ها «بوتان» و «بُتّان» آمده، در سرياني «بُتان» و «بُتّان» تلفّظ مي‌شود و امروزه «بهتان» ناميده مي‌شود و در منابع مورد اعتماد به ساکنان آن منطقه «بُختي» اطلاق کرده‌اند. [23] .

شمس الدين سامي افندي از آن «آغري داغي» تعبير کرده، مي‌نويسد: نقل مي‌شود که مسجد حضرت نوح و برخي از بقاياي کشتي نوح بر فراز آن موجود است. [24] .

دکتر رحيم هويدا مي‌نويسد:

به اعتقاد ارامنه نام شهر «نخجوان» در دامنهِ کوه آرارات با ماجراي کشتي نوح مرتبط است، زيرا «نخ» به معناي کشتي و «جُوان» به معني محل استقرار مي‌باشد، آنها معتقدند که کشتي نوح در اين نقطه بر زمين نشسته و اين شهر قديمي‌ترين شهر دنيا مي‌باشد. [25] .

ولي در منابع قديمي محل کوه جودي را در کرانهِ شرقي دجله، در بين النهرين عليا نوشته‌اند. [26]  و اين مطابق است با نظر ياقوت که آن را در نزديکي موصل دانسته است. [27] .

در حديثي از امام کاظم (ع)  نيز روايت شده که جودي در نزديکي موصل مي‌باشد، [28]  ولي امام صادق (ع)  در فرازي از يک حديث طولاني مي‌فرمايد:

«وَ استَوَت عَلَي الجودِيّ» وَ هُوَ فُراتُ الکُوفَهِ؛ [29] .

آنگاه بر کوه جودي استقرار يافت و آن همان فرات کوفه مي‌باشد.

از طرح اين سه آيه به اين نتيجه رسيديم که طور سيناي حضرت موسي (ع) ، پناهگاه مريم و حضرت‌عيسي  (عليهما السلام)  و قرارگاه کشتي حضرت نوح (ع)  در کوفه و پيرامون آن بود و به زودي پايتخت دولت کريمه در همان نقطه گسترده مي‌شود.

به اميد آن روز.

 

 

سيماي کوفه در آيينه روايات‌

در کلمات دُرر بار ائمّهِ اطهار  (عليهم السلام)  احاديث فراواني در فضيلت کوفه آمده است که به شماري از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:

1 - از امام باقر (ع)  پرسيدند: پس از مکه و مدينه کدامين بقعه افضل است؟

فرمود: «کوفه»، سپس فرمود:

هِيَ الزکيهُ الطاهرهُ، فيها قُبُورُ النبيينَ المُرسلينَ وَ غَيرِ المُرسَلينَ، وَ الاوصِياءِ الصادِقينَ...؛ [1] .

کوفه پاک و پاکيزه است، قبور مطهر پيامبران مرسل و غير مرسل و اوصياي راستين در آن جاست.

2 - امام صادق (ع)  در اين رابطه فرمود:

اَلکوفَهُ حَرَمُ اللهِ وَ حَرَمُ رَسُولِهِ وَ حَرَمُ اميرالمؤ‌منينَ، الصلاهُ فيها بألفِ صَلاهٍ وَ الدرهَمُ فيها بِألفِ دِرهَمٍ؛ [2] .

کوفه حرم خدا، حرم پيامبر و حرم اميرالمؤ‌منين (صلوات‌الله‌عليه)  مي‌باشد. يک نماز در آن معادل يک هزار نماز، و يک درهم در آن معادل يک هزار درهم است.

3 - رسول اکرم (ص)  فرمود:

اَلکُوفَهُ جُمجُمَهُ العَرَبِ وَ رُمحُ اللهِ تَبارَک وَ تَعالي وَ کَنزُ الايمانِ؛ [3] .

کوفه مغز عرب، نيزهِ خداوند منان و گنجينهِ ايمان است.

4 - حضرت سلمان هنگامي که از سرزمين کوفه عبور مي‌کرد فرمود:

اينجا قبه الاسلام است. [4] .

اين تعبير از رسول اکرم (ص)  در مورد مسجد کوفه روايت شده است. [5] .

مسعودي در علت نامگذاري کوفه به «قبّه الاسلام» از امام (ع)  روايت مي‌کند که حضرت نوح (ع)  در وسط مسجد کوفه گنبدي زد، اهل و عيال و مؤ‌منان را آن جا اسکان داد، تا شهرها تأسيس‌گرديد و فرزندانش در شهرها اقامت گزيدند، پس کوفه «قُبّه الاسلام» ناميده شد. [6] .

5 - اميرمؤ‌منان (صلوات الله عليه)  در فضيلت کوفه فرمود:

اَلکوفَهُ کَنزُ الايمانِ وَ حجهُ الاسلامِ وَ سيفُ اللهِ وَ رُمحُهُ، يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ؛ [7] .

کوفه گنجينهِ ايمان، حجت اسلام، شمشير و نيزهِ خداوند منان است، که هر کجا بخواهد آن را به کار بگيرد.

6 - از ابن عباس روايت شده که فرمود:

اَلکوُفَهُ فُسطاطُ الاِسلامِ؛ [8] .

کوفه خيمهِ اسلام است.

7 - امام صادق (ع)  به کسي که مي‌خواست مکه يا مدينه را به عنوان اقامتگاه خود انتخاب کند، فرمود:

عَلَيکَ بالعراقِ الکوفَهَ، فان البرکَهَ مِنها علي اثنَي عَشَرَ ميلاً هکذَا و هکذَا...؛ [9] .

بر تو باد عراق، در کوفه سکونت کن که برکت در دوازده ميلي آن مي‌باشد، اين گونه - يعني؛ از هر چهارطرف -.

8 - امام صادق (ع)  در همين رابطه فرمود:

اَلکوفَهُ روضه مِن رياضِ الجنهِ؛ [10] .

کوفه باغي از باغهاي بهشت است.

9 - از رسول اکرم (ص)  روايت شده که فرمود:

طينَهُ شيعتنا مِن الکوفهِ؛ [11] .

گل شيعيان ما از کوفه است.

10 - در احاديث طينت آمده است:

طينُ الارضِ مکهُ و المدينهُ و الکوفَهُ وَ بَيتِ المقدسِ وَ الحائِرِ؛ [12] .

گل زمين از مکه، مدينه، کوفه، بيت المقدس و حائر  (حرم امام حسين عليه السلام)  مي‌باشد.

11 - امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  در مدح کوفه فرمود:

وَيحکِ يا کوفهُ، ما اطيبکِ و اطيَبَ ريحَکِ!؛ [13] .

اي کوفه! ترا چه مي‌شود که اين قدر پاکيزه‌اي و بويت اين قدر پاکيزه است؟

12 - امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  در اين رابطه به نظم فرمود:

يا حَبَّذَا السيرُ بأرضِ الکوفهِ‌

ارضٌ سواءٌ سَهلَه معروفهٌ [14] .

وه چه زيباست گشت و گذار در سرزمين کوفه، سرزمين هموار خوش منظر خوشبو.

13 - امام صادق (ع)  در مدح کوفه فرمود:

ان اللهَ اختارَ من جميعِ البلادِ کوفَهَ وَ قُم و تفليسَ؛ [15] .

خداوند از ميان همهِ شهرها، کوفه، قم و تفليس را برگزيد.

14 - امام حسن عسکري (ع)  در اين رابطه فرمود:

لَموضعُ الرجلِ في الکوفهِ، احبُّ اليّ مِن دارٍ في المدينهِ؛ [16] .

جاي پايي در کوفه براي من، از خانه‌اي در مدينه محبوب‌تر است.

15 - امام صادق (ع)  در ضمن حديثي فرمود:

ان اللهَ احتج بالکوفهِ علي سائِرِ البلادِ، و بالمؤ‌منينَ مِن اهلها علي غَيرهِم؛ [17] .

خداوند با کوفه بر ديگر شهرها احتجاج نمود، و با مؤ‌منان از اهل آن بر ديگران.

16 - و در حديث ديگري فرمود:

مَن کانَ له دارٌ بالکوفهِ فليتمسک بِها؛ [18] .

هر کس در کوفه خانه‌اي داشته باشد، حتماً آن را نگه بدارد.

17 - امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  در مورد دفع بلاها از کوفه فرمود:

يُدفعُ البلاءُ عنها کَما يدفعُ عَن اخبيهِ النبيٍّ؛ [19] .

بلا از کوفه دفع مي‌شود، آن گونه که از خيمه‌هاي پيامبر (ص)  دفع مي‌گردد.

18 - امام صادق (ع)  در همين رابطه فرمود:

اِذا عمتِ البلايا، فالامنُ في الکوفَهِ وَ نواحيها؛ [20] .

هنگامي که بلاها همگاني شود، امنيت در کوفه و اطراف آن است.

19 - در حديث ديگر از حوادث جانکاه و بلاهاي خانمان‌سوز گفت و گو فرمودند، پرسيدند که در چنين شرايطي به کجا فرار کنيم؟ فرمود:

اِلَي الکوفَهِ وَ حَواليها؛ [21] .

به سوي کوفه و اطراف آن.

20 - رسول اکرم (ص)  در يک حديث طولاني خطاب به اميرمؤ‌منان (ع)  فرمود: خداوند ولايت ترا به آسمان‌ها عرضه نمود، آسمان هفتم سبقت جست: پس آن را با عرش زينت بخشيد، سپس...؛

ثُمَ سَبَقَت اليهاَ الکوفهُ، فزيّنَها بِکَ؛ [22] .

آنگاه کوفه سبقت جست، پس آن را با وجود تو زينت بخشيد.

21 - امير مؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  در مورد پيوند ناگسستني خود با کوفه مي‌فرمايد:

هذِهِ مدينتنا، وَ محلنا و مقرُّ شيعتنا؛ [23] .

اينجا شهر ما، جايگاه ما و اقامتگاه شيعيان ماست.

22 - امام صادق (ع)  در همين رابطه فرمود:

تُربهٌ تُحبنا وَ نُحبها؛ [24] .

خاک کوفه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست مي‌داريم.

23 - و در حديث ديگري فرمود:

براي خدا حرمي است و آن مکه است، براي پيامبر خدا حرمي است و آن مدينه است، براي اميرمؤ‌منان حرمي است و آن کوفه است و براي ما حرمي است و آن قم مي‌باشد. [25] .

24 - و در حديث ديگري با توضيح بيشتري فرمود:

وَ الکوفَهُ حَرَمُ عليّ بنِ ابي طالبٍ (ع) . اِن عَلِياًّ (ع)  حَرّمَ مِنَ الکوفَهِ ما حَرمَ ابراهيمُ مِن مکهَ، وَ ما حَرّمَ مُحمدٌ  (صلي الله عليه و آله)  مِنَ المَدينهِ؛ [26] .

کوفه حرم علي بن ابي طالب است، حضرت علي (ع)  از کوفه حرام کرده، آن چه را که حضرت ابراهيم از مکه و حضرت محمد (ص)  از مدينه حرام کرده‌اند.

25 - مولاي متقيان، خود در اين رابطه فرمود:

مَکهُ حَرَمُ اللهِ، وَ المدينهُ حَرَمُ رَسُولِ‌اللهِ، (ص)  وَ الکوفهُ حَرَمي، لايريدُها جَبارٌ بحادثهٍ اِلاّ قَصَمَهُ اللهُ؛ [27] .

مکه حرم خدا، مدينه حرم رسول خدا و کوفه حرم من است، هيچ ستمگري در صدد ايجاد حادثه در آن بر نمي‌آيد، جز اين که خداوند ريشه‌کن‌اش مي‌کند.

26 - امام صادق (ع)  در اين رابطه فرمود:

اَللهم ارمِ مَن رَماها وَ عادِ مَن عاداها؛ [28] .

بار خدايا! هر کس کوفه را بزند او را بزن و هر کس آن را دشمن بدارد او را دشمن بدار.

 

 

 

کوفه و پيرامون‌

آنچه از نظر خوانندگان گرامي گذشت، شماري از احاديث پيشوايان معصوم (ع‌)  پيرامون «کوفه» بود، در اين رابطه احاديث فراوان ديگري هست که در مورد مناطق وابسته و نواحي پيوسته به کوفه از امامان نور  (عليهم السلام)  صادر گشته است که به جهت محدود بودن صفحات مجله از آن‌ها صرف‌نظر نموده، به چند نمونه از احاديث وارده پيرامون «ظَهر کوفه» بسنده مي‌کنيم:

27 - مولاي متقيان، اميرمؤ‌منان  (صلوات الله عليه)  در مورد ظهر کوفه که همان نجف اشرف مي‌باشد، فرمود:

يُحشَرُ مِن ظهرِ الکوفهِ سبعُونَ الفاً عَلي غرهِ الشمسِ، يَدخُلُونَ الجنهَ بغيرِ حسابٍ؛ [1] .

از ظهر کوفه هفتاد هزار نفر همانند قرص خورشيد در نخستين لحظات طلوع آن برانگيخته مي‌شوند که بدون حساب وارد بهشت شوند.

28 - و در همين رابطه خطاب به شهر کوفه فرمود:

ما احسَنَ ظَهرَکِ وَ اطيَبَ قعرَکِ، اللهم اجعَل قبري بِها؛ [2] .

اي کوفه، چه پشت خوب  (نجف)  وه چه اندرون خوبي داري، بار خدايا قبر مرا در آن قرار ده.

از ده‌ها حديث مربوط به قبر مطهر مولاي متقيان به يک حديث بسنده مي‌کنيم:

29 - امام صادق (ع)  فرمود:

بِظهرِ الکوفَهِ قبرٌ لا يلوُذُ بِهِ ذوُ عاههٍ اِلاّ شفاهُ اللهُ؛ [3] .

در پشت کوفه قبري هست که هيچ صاحب مرضي به آن پناه نمي‌برد، جز اين که خداوند او را شفا مي‌دهد.

معجزات و کرامات باهره‌اي که در حرم مولاي متقيان مشاهده گرديده، بيرون از شماراست، فقط اشاره مي‌کنيم که «ابن بطوطه» مي‌نويسد: از اين روضه کرامت‌ها ظاهر مي‌شود که منشأ عقيدهِ مردم بر اين که قبر علي (ع)  آنجاست همان کرامت‌ها مي‌باشد.‌در شب بيست و هفت رجب که «ليله المحيا» مي‌نامند، عراقيان، خراسانيان، فارسيان و روميان، سي تن و چهل تن، بعد از نماز خفتن در آنجا گرد مي‌آيند و بيماران افليج و زمين گير را کنار ضريح مقدس مي‌گذارند و خود به نماز و ذکر و قرآن مي‌پردازند. چون پاسي از شب گذشت همهِ مريض‌ها که شفا يافته و سالم شده‌اند، برخاسته ذکر لااله الاالله، محمد رسول الله و علي ولي الله مي‌گويند. و اين حکايت در ميان آنان به حد افاضه رسيده، گرچه من خود آن شب را درک نکردم، داستان آن را از اشخاص مورد اعتماد شنيدم. [4] .

در اينجا فقط اشاره مي‌کنيم که پيامبران فراواني در نجف و کوفه مدفون هستند، از جمله حضرت آدم و حضرت نوح، که در داخل ضريح مقدس امير مؤ‌منان (ع)  مدفون مي‌باشند. [5] .

30 - در عظمت اين مکان مقدس همين بس که مولاي متقيان فرمود:

اَولُ بقعهٍ عُبِدَ اللهُ عليها ظهرُ الکوفهِ، لَمّا اَمَرَ اللهُ الملائکَهَ اَن يَسجُدُ لادَمَ، سَجَدُوا عَلي ظَهرِ الکوفَهِ؛ [6] .

نخستين بقعه‌اي که خداوند بر فراز آن پرستش شده ظَهر کوفه است. هنگامي که خداوند به فرشتگان امر فرمود که در برابر حضرت آدم (ع)  سجده کنند، بر فراز ظهر کوفه او را سجده کردند.

31 - امام صادق (ع)  در پشت کوفه در سه مورد از مرکب خود پياده شد و در هر يک دو رکعت نماز گزارد. ابوالفرج سندي که در محضر بود عرضه داشت: اين سه مورد که نماز گزارديد، کجا مي‌باشند؟

فرمود:

اَما الاولُ فَموضعُ قَبر اميرالمؤ‌منينَ (ع)  وَ الثاني مَوضِعُ راسِ الحسَينِ (ع)  و الثالِثُ مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ (ع) ؛ [7] .

اما اولي محل قبر امير مؤ‌منان، اما دومي محل سر مقدس سالار شهيدان و اما سومي محل منبر حضرت صاحب الزمان  (صلوات الله عليه)  مي‌باشد.

32 - امام باقر (ع)  در ضمن يک حديث طولاني که در مورد کيفيت بناي کعبهِ معظمه توسط حضرت آدم (ع)  به تفصيل سخن گفته، در مورد ارکان چهارگانهِ آن مي‌فرمايد:

فَرَفَعَ قواعِدَ البيتِ الحرامِ بحجرٍ منَ الصفا، وَ حَجَر مِنَ المروهِ، وَ حَجَر مِن طورِ سيناءَ، وَ حَجَرٍ مِن جَبَلِ السلامِ وَ هُوَ ظهرُ الکوفَهِ؛ [8] .

آنگاه پايه‌هاي بيت الله الحرام را با سنگي از صفا، سنگي از مروه، سنگي از طور سينا و سنگي از جبل السلام که همان پشت کوفه است، بنياد نهاد.

33 - و در حديث معراج آمده است که رسول اکرم (ص)  چون به «دار السلام» [9]  در پشت کوفه رسيدند، جبرئيل عرضه داشت که اينجا مسجد پدرت آدم و عبادتگاه پيامبران است، فرود آي و در اينجا نماز بگزار، پس از براق پياده شده نماز گزارده، آنگاه به سوي بيت المقدس عزيمت نمود. [10] .

34. سرزمين نجف اشرف به قدري شرافت دارد که سنگ ريزه هاي آن نگين افتخار عبادت کنندگان مي‌باشد.

امام صادق (ع)  به هنگام شمارش انگشتري‌هايي که بسيار فضيلت دارد، از دُرّ نجف ياد کرده مي‌فرمايد:

وَ ما يُظهرُهُ اللهُ بِالذکواتِ البيضِ بِالغَرِيّينِ؛ [11] .

و آنچه خداوند پديدار مي‌سازد در تپه‌هاي سفيد غريين.

به تفصيل از پاداش آن بحث کرده مي‌فرمايد:

خداوند از روي رحمت گسترده‌اش به شيعيان، دُرّ نجف را به قدري فراوان کرده که به رايگان به دست همگان برسد.

 

 

 

سيماي اهل کوفه در آيينه روايات‌

با توجه به اين که اهالي کوفه همواره پشتيبان اهلبيت عصمت و طهارت بوده‌اند، نکوهش‌هاي فراواني در مورد آنها از سوي دشمنان به عمل آمده است و لذا احاديث مربوط به کوفه و ظهر کوفه را با رواياتي پيرامون «اهل کوفه» پي مي‌گيريم:

35 - امام باقر (ع)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اِن ولايتنا عُرضَت عَلي اَهلِ الامصارِ، فلم يقبلها قبُولَ اَهلِ الکوفَهِ شيءٌ؛ [1] .

ولايت ما به اهل شهرها عرضه شد، اهالي هيچ شهري همانند اهل کوفه آن را نپذيرفتند.

36 - امام رضا (ع)  در مورد اهل کوفه فرمود:

يا اَهلَ الکوفَهِ قَد اعطيتم خيراً کثيراً، وَ اِنکم لَمِمَّن امتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ؛ [2] .

اي اهل کوفه به شما خيرهاي فراوان عطا شده، شما از کساني هستيد که خداوند دلهايشان را آزموده است.

37 - امام حسين (ع)  خطاب به اهل کوفه، در ايام جنگ صفين فرمود:

يا اهلَ الکوفهِ، انتمُ الا‌حبهُ الکرماءُ، و الشِعارُ دُونَ الدِثارِ؛ [3] .

اي اهل کوفه، شما دوستان گرانمايه، بسيار صميمي و خصوصي، نه ظاهري و بيگانه مي‌باشيد.

38 - امام سجاد (ع)  در همين رابطه فرمود:

مَرحباً بِکُم يا اهلَ الکوفهِ، ا نتُمُ الشعارُ دوُنَ الدِثارِ؛ [4] .

مرحبا به شما اي اهل کوفه، شما  (همانند لباس زيرين)  صميمي و خصوصي هستيد، نه مانند جامهِ رويي  (بيگانه و ظاهري) .

39 - امام صادق (ع)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

اهلُ خُراسانَ اعلامُنا، اهل قُم انصارنا، وَ اهل کوفَهَ اوتادُنا، وَ اهلُ هذا السوادِ مِنا وَ نحنُ مِنهُم؛ [5] .

اهل خراسان پيشتازان ما، اهل قم ياوران ما، اهل کوفه تکيه‌گاههاي ما و اهل اين ديار  (نواحي کوفه)  از ما هستند و ما نيز از آنها هستيم.

40 - مولاي متقيان در نامه‌اي که به اهل کوفه نوشته‌اند، چنين مي‌نويسند:

مِن عبدِ اللهِ عَليّ اميرالمؤ‌منين الي اهلِ الکوفَهِ جَبههِ الا‌نصارِ وَ سَنامِ العَرَبِ؛ [6] .

از بندهِ خدا علي اميرمؤ‌منان، به سوي اهل کوفه پيشتاز ياران و قلّهِ [شرف] عرب.

 

 

 

سيماي کوفه در احاديث ملاحم‌

در پيشگويي‌هاي پيشوايان معصوم (ع)  احاديث فراوان در رابطه با کوفه به ويژه در هنگامهِ خروج سفياني آمده است که به صورت فشرده به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:

1 - سَنَهَ الفتحِ ينبثقُ الفراتُ حتي يدخُلَ ازقّهَ الکوفهِ؛ [1] .

در سال فتح آب فرات سرريز مي‌کند و در کوچه‌هاي کوفه روان مي‌شود.

2 - اِذا فُتِقَ بثقٌ فِي الفراتِ، فَبَلَغَ ازقهَ الکوفهِ فليتهيّأ شيعتُنا؛ [2] .

هنگامي که شکافي در فرات پديد آيد و آب فرات به کوچه‌هاي کوفه برسد، شيعيان آمادهِ - ظهور باشند.

3 - لا تَذهبُ الا‌يامُ وَ الليالي حَتي يُحفرها هُنا نَهر يَجري فيهِ الماءُ وَ السُفُنُ؛ [3] .

شبها و روزها سپري نمي‌شود، تا در اينجا رودخانه‌اي حفر مي‌شود که در آن آب و کشتي به جريان مي‌افتد.

4 - الکوُفهُ آمنهٌ منَ الخرابِ حتي تخرَبَ مصرُ، و لا تکُونُ الملحمَهُ حتي تَخرَبَ الکوُفَهُ؛ [4] .

کوفه در امان است از ويراني تا هنگامي که مصر ويران گردد، پيشگويي‌ها تحقق نمي‌يابد تا هنگامي که کوفه ويران شود.

5 - لايَذهبُ ملکُ هؤ‌لاء حتي يستعرِضوُا الناسَ بالکوفهِ يومَ الجمعهِ، لکأني انظرُ الي روِ‌سٍ تندُرُ فيما بينَ المسجِدِ وَ اصحابِ الصابونِ؛ [5] .

حکومت اين‌ها پايان نمي‌يابد تا هنگامي که مردم را روز جمعه در کوفه به صف کرده به قتل برسانند. گويي با چشم خود مي‌بينم سرهايي را که در ميان مسجد و بازار صابون فروش‌ها بر زمين مي‌ريزند.

6 - ان لولدِ فلانٍ عندَ مسجدکُم لوقعهً في يومٍ عروبهٍ، يقتلُ فيها اربعهُ آلافٍ من بابِ الفيلِ الي اصحابِ الصابونِ؛ [6] .

براي فرزندان فلاني در نزد مسجد شما  (مسجد اعظم کوفه)  حادثه‌اي در يک روز عيد هست که در ميان باب فيل تا بازار صابوني‌ها چهار هزار نفر کشته مي‌شود.

7 - اذا هُدمَ حائطُ مسجد الکوفهِ مؤ‌خرهُ مما يلي دار عبدِاللهِ بن مسعودٍ، فعند ذلکَ زوالُ ملکِ بني فلانٍ، اما ان هادِمَهُ لا يبنيهِ؛ [7] .

هنگامي که ديوار مسجد کوفه از ناحيهِ پشت، از طرف خانهِ عبدالله بن مسعود تخريب شود، در آن هنگام حکومت آل فلان نابود مي‌شود و تخريب کنندهِ ديوار آن را بنا نمي‌کند.

8 - اني يکوُنُ ذلکَ - يا جابرُ - و لما يکثرُ القتلُ بينَ الحيرهِ و الکوفهِ؛ [8] .

اي جابر، چگونه ممکن است - امر ظهور - واقع شود، در حالي که کشت و کشتار فراوان در ميان حيره و کوفه رخ نداده است.

9 - اذا وَقَعَ النارُ في حجازِکُم، وَ جريَ الماءُ بنجفکُم، فتوقعُوا ظُهُورَ قائِمِکُم؛ [9] .

هنگامي که در حجازتان آتش پديد آمد و آب در نجف‌تان روان گرديد، ظهور قائم (عج)  خود را اميدوار باشيد.

10 - اذاَ ملا هذا نجفکُمُ السيلُ و المطرُ، و ظهرتِ النارُ فيِ الحجارهِ و المدرِ، و ملکت بغدادَ التّتَرُ، فَتَوَقعُوا ظُهورَالقائِمِ المنتَظَر؛ [10] .

هنگامي که اين نجف شما را سيل و باران فرا گيرد و در سنگ‌ها و سنگ‌ريزه‌ها آتش پديدار گردد، ظهور قائم خود را اميدوار باشيد.

 

 

سيماي کوفه در هنگامه خروج سفياني‌

1- وَ يدخلُ جيشُ السفيانيُّ اليَ الکوفهِ فلا يدعونَ احداً الا قتلُوهُ؛ [1] .

سپاه سفياني وارد کوفه مي‌شوند و احدي را فروگذار نمي‌شوند جز اين که به قتل مي‌رسانند.

2 - و يبعثُ السفيانيُّ جيشاً الي الکوفهِ و عدتُهُم سبعونَ الفاً، فيصيبُونَ منِ اهلِ الکوفَهِ قتلاً و صلباً و سبياً؛ [2] .

سفياني سپاهي را به سوي کوفه گسيل مي‌دارد که تعدادشان هفتاد هزار نفر مي‌باشند، اهل کوفه را مي‌کشند، به دار مي‌زنند و اسير مي‌گيرند.

3 - وَ يبعثُ مائهً وَ ثلاثينَ الفاً الي الکوفهِ و ينزلوُن الروحاءَ و الفاروقَ، فيسيرُ منها ستونَ الفاً حتي ينزلُوا الکوفهَ - موضَعَ قبر هودٍ (ع)  بالنخيلهِ فيهجمونُ اليهم يومَ الزينهِ؛ [3] .

صد و سي هزار نفر به سوي کوفه گسيل مي‌دارد، که در رَوحاء و فاروُق فرود مي‌آيند، شصت هزار نفر از آنها وارد کوفه شده، در نخيله - در کنار قبر حضرت هود - مستقر مي‌شوند و در روز عيد تهاجم مي‌کنند.

4 - و يظهرَ السفياني و من معه حتي لا يکونَ له همهٌ الا آل محمدٍ (ص)  وَشيعَتهُم، فيبعثُ واللّه بعثاً الي الکوفهِ، فيصابُ باناسٍ من شيعهِ آل محمدٍ بالکوفهِ قتلاً و صلباً؛ [4] .

سفياني و همراهانش خروج کرده، هدفي جز کشتن آل محمد و شيعيان آنها را در سر نمي‌پرورانند. پس لشکري را به سوي کوفه مي‌فرستد، پس گروهي از شيعيان اهلبيت را به قتل مي‌رسانند و به دار مي‌آويزند.

5 - ثم يسيرُ اليَ الکوفهِ فيقتُلُ اعوان آل محمدٍ (ص) ؛ [5] .

آنگاه سفياني به سوي کوفه رهسپار شده، ياوران آل محمد را مي‌کشد.

6 - يخرجُ ابن اکلهِ الاکبادِ مِن الوادي اليابسِ، و هو رجلٌ ربعهٌ، وحشُ الوجهِ، ضخم الهامهِ، بوجهِهِ اثر الجدري، اذا رايتَهُ حسبتهُ اعوَرَ، اسمُهُ عثمانُ و ابوه عَنبَسَهُ، و هوَ من ولد ابي سفيانَ، حتي يأتي ارضاً  (ذات قرارٍ و معينٍ)  فيستوي علي منبرها؛ [6] .

پسر هند جگرخواره از وادي يابس  (در اطراف دمشق)  خروج مي‌کند، او مردي متوسط القامه، وحشت برانگيز، ستبرسر، و آبله رو مي‌باشد. هنگامي که به او نگاه کني مي‌پنداري که نابيناست، نام‌اش «عثمان» و نام پدرش «عنبسه» از تبار ابوسفيان مي‌باشد، به سرزميني داراي قرارگاه و آب روان  (کوفه)  وارد مي‌شود و بر منبر آن قرار مي‌گيرد.

7 - هاي هاي، الا يا ويلَ لکوفانکم هذِهِ و ما يحلها من السفياني؛ [7] .

آه، آه، واي بر اين کوفهِ شما از آنچه از سفياني بر آن مي‌رسد.

8 - تنزلُ الراياتُ السوُد التي تخرُجُ من خراسان الي الکوفهِ، فاذا ظهر المهديُّ (ع)  بَعَثَ اليه بالبيعهِ؛ [8] .

پرچم‌هاي سياهي که از خراسان به حرکت درمي‌آيد، در کوفه فرود مي‌آيد، هنگامي که مهدي (ع)  ظهور نمود، براي بيعت به سوي آن حضرت گسيل مي‌شوند.

9 - خرُوجُ السفيانيُّ و اليمانيُّ و الخراسانيُّ في سنهٍ واحدهٍ، في شهرٍ واحدٍ، في يوم واحدٍ، و ليسَ فيها رايهٌ باهدي من رايه اليماني، يهدي الي الحقِ؛ [9] .

سفياني، يماني و خراساني در يک سال، يک ماه و يک روز خروج مي‌کنند. در اين ميان پرچمي هدايتگرتر از پرچم يماني نيست، که به سوي حق رهنمون مي‌گردد.

10 - يخرُجُ عليهم الخراسانيُّ و السفيانيُّ، هذا من المشرِقِ و هذا من المغرِبِ، يستبقانِ الي الکوفهِ کفرسي رهانٍ؛ [10] .

سفياني و خراساني خروج مي‌کنند، اين از مشرق و آن از مغرب، همانند دو اسب مسابقه به سوي کوفه مي‌شتابند.

 

 

سيماي کوفه در آستانه ظهور

نکات فراواني پيرامون سيماي کوفه و جهان در آستانهِ ظهور آن امام نور بيان گرديد، و اينک شماري از احاديث ناگفته را به صورت فشرده و در حدّ اشاره تقديم خوانندگان گرامي مي‌نماييم، به اين اميد که بر شور و شعف و شوق انتظارشان افزوده گردد:

1 - امام صادق (ع)  فرمود:

لايخرُجُ القائمُ في اقل مِنَ الفئهِ، و لاتکوُنُ الفئه اقلُّ من عشرهِ آلافٍ؛ [1] .

قائم (ع)  با کمتر از يک «فئه» خروج نمي‌کند و شمار يک فئه کمتر از ده هزار نفر نمي‌شود.

2 - و در حديث ديگري فرمود:

اِن اصحابَ الطالوتِ ابتلوا بالنهر... و ان اَصحابَ القائِمِ (ع)  يُبتَلوُنَ بمثِلِ ذلِکَ؛ [2] .

اصحاب طالوت به وسيلهِ رودخانه‌اي آزمايش شدند... اصحاب قائم (ع)  نيز چنين آزموني را در پيش دارند.

3 - رسول اکرم (ص)  در اين رابطه فرمود:

ان المهدي من ولدي يفعلُ مثل ما فعل موسي، عند خروجِهِ مِن مکه الي الکوفَهِ؛ [3] .

مهدي از فرزندان من، به هنگام عزيمت از مکه به سوي کوفه، همان کاري را انجام مي‌دهد که حضرت موسي (ع)  انجام داد.

4 - امام باقر (ع)  مي‌فرمايد:

هنگامي که قائم (ع)  در مکه قيام مي‌کند و به سوي کوفه عزيمت مي‌کند، منادي‌اش ندا مي‌دهد:

اَلا لا‌يَحمِل احدٌ منکم طعاماً و لا شراباً؛ [4] .

هرگز احدي از شما خوردني و يا نوشيدني با خود بر ندارد.

همان سنگ حضرت موسي (ع)  را که بار يک شتر است، با خود برمي دارند، در هر منزلي که فرود مي‌آيند چشمه‌اي از آن جريان پيدا مي‌کند، هر کس گرسنه باشد سير مي‌شود و هر کس تشنه باشد سيراب مي‌گردد. و اين تنها زاد و توشهِ آنهاست تا هنگامي که در پشت کوفه فرود آيند.

5 - آنگاه محل فرود و کيفيت فرود آن حضرت را در حديث ديگري چنين مي‌فرمايد.

انهُ نازلٌ في قبابٍ من نورٍ، حين ينزلُ بظهرِ الکوفَهِ عَلَي الفارُوقِ؛ [5] .

او در هنگامهِ ظهور، در خيمه‌هايي از نور در ظهر کوفه در «فاروق» فرود مي‌آيد. [6] .

6 - و در حديث ديگري تعداد آن خيمه‌ها را هفت تعبير کرده مي‌فرمايد:

ينزلُ في سبعِ قبابٍ من نورٍ، لا يعلمُ في ايها هُوَ، حين ينزلُ في ظهرِ الکوفهِ، فهذا حينَ ينزلُ؛ [7] .

او در هفت خيمه از نور در پشت کوفه فرود مي‌آيد، معلوم نمي‌شود که او در کدامين خيمه است، اين به هنگام فرود آمدن مي‌باشد.

7 - و در حديث ديگري مي‌فرمايد:

کأنّي بقائِمِ اهل بيتي قَد علا نجفکم، فاذا علا فوقَ نجفکم نَشَرَ رايَهَ رسوُلِ اللهِ (ص)  فَاذا نَشَرَها انحطت عليهِ ملائکهُ بدرٍ؛ [8] .

گويي قائم اهلبيت خود را با چشم خود مي‌بينم که بر فراز نجف شما بر آمده است. چون بر فراز نجف برآيد پرچم پيامبر اکرم (ص)  را باز مي‌گشايد. هنگامي که آن را بگشايد فرشته‌هاي بدر بر او فرود آيند.

8 - امام صادق (ع)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

کانّي بالقائِمِ علي ظهرِ النجفِ، لَبِسَ درعَ رسولِ اللهِ (ص) ... ثم ينشرُ رايَهَ رَسوُلِ‌اللهِ (ص)  وَ هِيَ المغلبهِ... لا يهوي بها اِلي شَيءٍ الاّ اهکلتهُ... و اذا نشَرَها اضاءَ لها ما بينَ المشرِقِ و المغرِبِ؛ [9] .

گويي قائم (ع)  را با چشم خود مي‌بينم که در پشت کوفه، زره رسول خدا را پوشيده... پرچم رسول خدا را باز مي‌گشايد، و آن پرچم هميشه پيروز است... با آن پرچم به سوي چيزي عزيمت نمي‌کند جز اين که آن را شکست مي‌دهد... هنگامي که آن را به اهتزاز در آورد مشرق و مغرب با نور آن روشن مي‌شود.

در اين حديث که بسيار طولاني است و فقط فرازهايي از آن را آورديم، به روشني بيان شده که آن امام نور وسيلهِ غلبه بر همهِ ابزار و ادوات جنگي را دارد، او هرگز از وسايل کشتار جمعي استفاده نمي‌کند، ولي همهِ وسايل کشتار جمعي را از کار مي‌اندازد.

9 - امام باقر (ع)  در اين رابطه مي‌فرمايد:

کانّي بالقائِمِ (ع)  علي نَجف الکوفهِ، قد سار اليها من مکهَ في خمسهِ الافٍ منَ الملائکهِ، جبرئيلُ عن يمينهِ و ميکائيلُ عَن شمالِهِ، و المؤ‌منونَ بين يديهِ، و هو يفرقُ الجنودَ في البلادِ؛ [10] .

گويي قائم (ع)  را با چشم خود در پشت کوفه مي‌بينم که با پنج هزار فرشته از مکه به آن جا عزيمت نموده، جبرئيل از سوي راست و ميکائيل در سمت چپ او و مؤ‌منان در پيشاپيش او قرار دارند و او سپاهيان‌اش را به کشورها گسيل مي‌دارد.

از اين حديث شريف نيز استفاده مي‌شود که کوفه پايتخت حکومتي، مقرّ فرماندهي و ستاد نظامي آن حضرت است که با آن شکوه بي‌نظير در طول قرون واعصار، از مکهِ مکرمه به سوي کوفه تشريف فرما شده، سپاهيان‌اش را از آنجا به همهِ اقطار و اکناف جهان گسيل مي‌دارد.

10 - امام صادق (ع)  صحنهِ ديگري را اين گونه ترسيم مي‌فرمايد:

کأنّي انظُرُ الي القائم (ع)  علي منبرِ الکوفهِ و حولهُ اصحابُهُ ثلاثمِاَئهٍ و ثلاثهَ عَشَرَ رجلاً عدهَ اهلِ بدرٍ، و هم اصحابُ الا‌لويهِ و هم حکامُ اللهِ في ارضِهِ عَلي خلقِهِ؛ [11] .

گويي قائم (ع)  را با چشم خود مي‌بينم که بر فراز منبر کوفه قرار دارد، و تعداد سيصد و سيزده تن ياران‌اش - به تعداد اصحاب بدر - در پيرامون او حلقه زده‌اند، که آن‌ها پرچم‌داران و زمامداران روي زمين هستند، از سوي پرودگار براي بندگان.

اين حديث‌شريف صريح‌است‌در اين که سيصد و سيزده تن ياران خاص حضرت، فرماندهان کشوري و لشکري هستند و اصحاب حضرت به اين‌ها اختصاص ندارد، چنان که در حديث اول همين بخش از امام صادق (ع)  نقل کرديم که حداقل اصحاب به هنگام عزيمت از مکهِ معظمه ده هزار نفر مي‌باشند.

11 - امام عسکري (ع)  در ضمن حديثي در اين رابطه مي‌فرمايد:

ثُم يخرُجُ فکأنّي انظُرُ اِلَي الا‌علامِ البيضِ تخفقُ فوقَ راسِهِ بِنجفِ الکوفهِ؛ [12] .

سپس ظاهر مي‌شود، گويي با چشم خود مي‌بينم پرچم‌هاي سفيدي را که در نجف کوفه بالاي سرش در حال اهتزاز مي‌باشد.

12 - امام باقر (ع)  صحنهِ ديگري را اين گونه ترسيم مي‌فرمايد:

اِذا ظَهَرَ القائِمُ و دَخَلَ الکوفَهَ بَعَثَ اللهُ تعالي من ظهرِ الکوفهِ سبعينَ الفَ صديقٍ، فيکونونَ في اصحابِهِ و انصارِهِ؛ [13] .

هنگامي که قائم (ع)  ظهور کند و داخل کوفه شود، خداوند متعال تعداد هفتاد هزار نفر صديق از پشت کوفه براي او برانگيخته مي‌کند تا در ميان ياران و ياوران آن حضرت قرار بگيرند.

اين حديث از احاديث رجعت مي‌باشد و اين هفتاد هزار نفر از افراد با ايماني هستند که در وادي‌السلام و يا پيرامون حرم مولاي متقيان آرميده‌اند و به هنگام ظهور حضرت بقيه الله - ارواحنا فداه - رجعت مي‌کنند.

13 - و در حديث ديگري احتشام و شکوه بي‌نظير ياران را اين گونه به تصوير مي‌کشد:

کانّي باصحابِ القائِمِ (ع)  وَ قَد احاطوا بما بينَ الخافقينِ، فليسَ مِن شيٍ الا وَ هوَ مطيعٌ لهُم، حتي سباعُ الارضِ و سباعُ الطيرِ، يطلبُ رضاهم في کلِّ شيٍ؛ [14] .

گويي اصحاب حضرت قائم (ع)  را با چشم خود مي‌بينم که به آنچه در ميان شرق و غرب جهان است احاطه کرده‌اند، چيزي در جهان نيست جز اين که از آن‌ها فرمان مي‌برند و خشنودي آنان را در هر چيزي طلب مي‌کنند، حتي درندگان زمين و پرندگان آسمان.

در اين حديث بُعد ديگري از ابعاد عظمت و شرف ياران حضرت آشکار مي‌شود.

14 - امام صادق (ع)  در مقام بيان هويّت اصحاب خاص حضرت صاحب الزمان (ع)  مي‌فرمايند:

وَ مِنَ الکوفهِ اربَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً؛ [15] .

چهارده تن از آنها اهل کوفه هستند.

15 - در حديث ديگري از امام زين العابدين (ع)  روايت شده که پنجاه تن از آنها از اهل کوفه هستند. [16] .

16 - و در حديث ديگري نام و نام پدر 14 تن ياران حضرت ولي عصر (ع)  از اهل کوفه از امام صادق (ع)  به صراحت آمده است. [17] .

17 - آنگاه امام باقر (ع)  توان روحي آنان را چنين شرح مي‌دهد:

لَکَاَنّي انظرُ اليهم مُصعدينَ مِن نجفِ الکوفهِ ثلاثمائهٍ و بضعَهَ عَشَرَ رَجُلاً، کان قُلُوبَهُم زُبَرُ الحديدِ، جبرئيلُ عن يمينِهِ و ميکائيلُ عن يسارِهِ، يسيرُ الرعبُ امامَهُ شهراً وَ خَلفَهُ شَهراً؛ [18] .

گويي آنان را با چشم خود مي‌بينم که از نجف کوفه بالا مي‌روند، سيصد و ده و اندي نفر هستند، دل‌هاي آنها همانند قطعات آهن است، جبرئيل از سمت راست و ميکائيل از سمت چپ آن حضرت حرکت مي‌کند، از جلو و پشت سر او، رعب او به مسافت يک ماه‌، در دلها مي‌افتد.

18 - در حديث ديگري تشريح مي‌کند که حضرت قائم  (ع)  هنگامي که ظهور مي‌کند به «رحبه»ي کوفه تشريف مي‌آورد، نقطه‌اي را نشان مي‌دهد و دستور مي‌دهد که آن جا را بکنند، از آنجا دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير، و دوازده هزار کلاه‌خود بيرون مي‌آورد، آنگاه دوازده هزار نفر از شيعيان را - از عرب و عجم - فرا مي‌خواند و آن ادوات جنگي را به آنها مي‌پوشاند. [19] .

19 - در حديث بسيار مفصلي امام صادق (ع)  توضيح مي‌دهد که وجود مقدس حضرت بقيه الله  (ارواحنا فداه)  پس از سيطره بر کل جهان، به سوي کوفه باز مي‌گردد، قطعات شمش طلا از آسمان فرو مي‌بارد، طلا و نقره و جواهرات در ميان مردم توزيع مي‌کند... و اعلام مي‌کند که هر کس از يکي از شيعيان طلبي دارد به او مراجعه کند و طلب خود را دريافت نمايد. [20] .

20 - در حديث ديگري در وصف آنان مي‌فرمايد:

قَد اثرَ السجودُ بجباهِهِم، ليوثٌ بالنهارِ، رهبانٌ بالليلِ، کأن قلوبَهُم زُبُرُ الحَديدِ، يُعطَي الرجُلُ مِنهُم قُوهَ اربَعينَ رَجُلاً؛ [21] .

گويي آنان را در پشت کوفه مي‌بينم که... آثار سجده در پيشاني آنان آشکار است، آنها شيران روز و راهبان شب هستند، گويي دل‌هاي‌شان قطعات آهن مي‌باشد، به هر يک از آنها نيروي چهل مرد داده مي‌شود.

صفحات محدود مجله به پايان رسيد و ما سخنان ناگفته و دُرهاي ناسفتهِ فراوان پيرامون «پايتخت دولت کريمه» به ويژه در مورد اصلاحات و تغييراتي که از نظر اسلوب کشورداري انجام مي‌يابد؛ داريم، که اميدواريم در فرصت ديگري در اين زمينه بيانات دُرربار معصومان  (عليهم السلام)  را تقديم نماييم.

به اميد روزي که اين پايتخت دولت جهان شمول خاندان اهلبيت در پهن دشت گيتي گسترده شود و همهِ انسانها از رنج‌ها، فشارها، ستم‌ها، تشويش‌ها، و اضطراب‌ها رهايي يافته، براي نخستين بار عطر حکومت حقّهِ مبتني بر عدالت و آزادي واقعي را استشمام نموده، ديدگان رمدکشيده‌شان با ديدار آن جمال الهي منور گردد.

مقام حضرت مهدي در وادي السلام‌

مقام حضرت مهدي (عج)  در وادي السلام نجف اشرف، يکي از قديمي‌ترين مقامات منتسب به حضرت بقيه  اللّه ارواحنا فداه مي‌باشد.

در طول قرون و اعصار همه روزه هزاران تن از عاشقان و شيفتگان به اين مکان مقدس روي آورده، با کعبهِ مقصود و قبلهِ موعود راز دل گفته، کام دل جسته، در مواردي توفيق تشرف يافته‌اند.

امام صادق (ع)  مکرر به اين نقطه تشريف آورده، در آن جا نماز گزارده، آن جا را به عنوان: «محل منبر حضرت قائم (ع) » معرفي فرموده است.

در روزهاي آغازين دولت حقه، حضرت ولي عصر (عج)  از اين نقطه عبور فرموده به سوي پايتخت دولت کريمه - کوفه - رهسپار مي‌شوند.

پيامبر اکرم (ص)  و اميرمؤ‌منان (ع)  به هنگام رجعت در اين نقطه ديدار مي‌فرمايند.

احاديث فراوان در عظمت و قداست اين مکان مقدس از پيشوايان معصوم (ع)  رسيده، که با شماري از آن ها در اين نوشتار آشنا مي‌شويم.

>وادي السلام و پيشينه آن‌

>مقام هود و صالح‌

>وادي السلام در عهد اميرمؤ‌منان

>وادي السلام در شب معراج‌

>وادي السلام در عهد کهن‌

>وادي السلام در آستانه ظهور

>وادي السلام در يوم الله رجعت‌

>وادي السلام از ديدگاه روايات‌

>ملک نقال‌

>از ويژگي هاي وادي السلام‌

>مقام صاحب الزمان

>جايگاه منبر حضرت قائم

>چند نکته درباره وادي السلام

>ره يافته‌ها

 

 

وادي السلام و پيشينه آن‌

بزرگ‌ترين گورستان در جهان اسلام، قبرستان وادي السلام در نجف اشرف مي‌باشد. اين گورستان علاوه بر وسعت، از لحاظ قدمت نيز کهن‌ترين گورستان جهان مي‌باشد. وجود مقام هود و صالح و گنبد و بارگاه بر فراز قبر آن دو پيامبر عظيم‌الشأن و تصريح معصومان‌بر دفن آن‌ها در اين مکان، [1]  از قدمت بسيار زياد اين مکان حکايت مي‌کند.

دفن آدم ابوالبشر و نوح پيامبر در نجف اشرف و در داخل ضريح اميرمؤ‌منان (ع)  [2]  دليل روشني است بر اين که قديمي‌ترين مقبره بر فراز کرهِ خاکي در همين منطقه است.

بر اساس روايتي که از امام صادق (ع)  نقل شده، پيکر مقدس اميرمؤ‌منان در طرف قبلهِ حضرت نوح و در محاذات سر و سينهِ او دفن شده است. [3] .

 

 

 

مقام هود و صالح‌

از مقابر معلوم و مقام‌هاي مشهور در نجف اشرف مقام هود و صالح مي‌باشد که در اوايل وادي السلام قرار دارد.

کسي که از باب طوسي وارد وادي السلام مي‌شود، چند قدمي که پيش مي‌رود گنبد سبز زيبايي را در سمت راست راه خود مي‌بيند که بر طاق آن نوشته شده: «مقام هود و صالح».

اولين سايباني که بر فراز قبور مطهر هود و صالح ساخته شد، به فرمان سيد بحرالعلوم  (متوفاي 1212 ه.ق)  بود؛ چنان‌که نخستين ضريح چوبي نيز توسط ايشان تهيه و نصب گرديد. [1]  آن‌گاه يکي از افراد خيّر گنبد آن را با کاشي تزيين نمود.

به سال 1333 ه.ق هنگامي که نيروهاي انگليسي به مدت 40 روز نجف اشرف را محاصره کردند، قبور مطهر هود و صالح را همانند بسياري از اماکن مقدسه ويران کردند و سنگ ارزشمندي را که در آن با خط کوفي «مقام هود و صالح» حک شده بود، به غارت بردند و آن‌جا را به تلّي از سنگ و آجر مبدّل ساختند.

گفته مي‌شود که مقام هود و صالح قبلاً در قسمت ديگري از وادي السلام اشتهار داشت، ولي سيد بحرالعلوم اين‌جا را به عنوان «مقام هود و صالح» اعلام کرد و دستور داد گنبد و بارگاهي بر فراز آن ساخته شود [2]  و توليت آن را با «محمدعلي قسام» جد اعلاي تيرهِ «آل قسام» قرار داد و برخي از زمين‌هاي زراعتي ناحيهِ «کفل» را براي آن‌جا وقف نمود. [3] .

پس از رفع محاصره، بناي فعلي به سال 1337 ه.ق در همان نقطه‌اي که سيد بحرالعلوم تعيين کرده بود، بنياد گرديد.

در ضمن وصاياي اميرمؤ‌منان (ع)  آمده است:

فَادفِنُوني في هذَا الظهرِ في قَبرِ اخَوَيّ هُودٍ وَصالِح.

مرا در همين پشت - نجف - در قبر دو برادرم هود و صالح دفن کنيد. [4] .

آن‌چه مسلّم است اين است که مولاي متقيان در کنار قبر آدم و نوح (ع)  دفن شده است. چنان‌که امام صادق (ع)  به آن تصريح فرموده [5]  و زيارتنامهِ مخصوصي براي آن‌ها در حرم اميرمؤ‌منان (ع)  بيان فرموده [6]  و براي هر يک از آن‌ها دو رکعت نماز زيارت مقرر فرموده است. [7] .

در طول قرون و اعصار سه قبر در داخل ضريح مقدس اميرمؤ‌منان (ع)  جدا از يکديگر ظاهر و مشخص بوده، چنان‌که ابن بطوطه و برخي ديگر از جهانگردان آن را مشاهده نموده‌اند. [8] .

روي اين بيان، آن‌چه در وصيّت مولاي متقيان «هود و صالح» به جاي «آدم و نوح» آمده، احتمالاً از باب تقيه و به منظور اخفاي محل قبر مي‌باشد.

در روايات مربوط به خروج سفياني نيز از مقام هود (ع)  نامي به ميان آمده است:

سفياني يک سپاه 130000 نفري به سوي کوفه گسيل مي‌دارد، در «رَوحا» و «فارُق» فرود مي‌آيند، سپس 60000 از آن‌ها حرکت کرده، در نخيله، در محل قبر هود (ع)  فرود مي‌آيند و در روز عيد تهاجم خود را آغاز مي‌کنند. [9] .

و در نقلي ديگر تعداد آن‌ها 80000 نفر آمده است. [10] .

 

 

 

وادي السلام در عهد اميرمؤ‌منان

در احاديث فراوان آمده است که اميرمؤ‌منان (ع)  در دوران اقامتش در کوفه به پشت کوفه تشريف مي‌برد، در وادي السلام توقف مي‌کرد و ساعت‌ها به راز و نياز مي‌پرداخت. [1]  گاهي همراهان خسته مي‌شدند، ولي حضرت هم‌چنان سرِ پا مي‌ايستاد و مشغول مناجات بود، رخصت مي‌طلبيدند که جامه‌اي پهن کنند تا مدتي استراحت فرمايد، ولي قبول نمي‌کرد. [2] .

نخستين کسي که در وادي السلام از اصحاب مدفون شد خباب بن ارت متوفاي 37 ه.ق بود که از سابقين دراسلام بود و ششمين فردي بود که اسلام را پذيرفت. [3]  وي در جنگ بدر شرکت داشت، در جنگ‌هاي صفين و نهروان نيز در خدمت اميرمؤ‌منان بود. در دوران خلافت اميرمؤ‌منان (ع)  در کوفه در گذشت، مولاي متقيان بر پيکرش نماز خواند، در کنار قبرش حضور يافت و برايش طلب مغفرت نمود. [4] .

هنگامي که به حالت احتضار در آمد وصيت کرد که او را در پشت کوفه دفن کنند، پس او را در «ثويّه» در نزديکي مسجد حنانه دفن کردند، سپس افراد ديگري چون: سهل بن حنيف، رُشيد هَجَري، عبداللّه بن يقطر، جويريه  بن مسهر عبدي، کميل بن زياد، عبدالملک لخمي و عبيداللّه بن‌ابي اوفي در همان قطعه مدفون شدند، که قبر هيچ کدام به طور مشخص معلوم نيست، فقط اخيراً براي کميل بن زياد گنبد و بارگاهي ساخته شده است. [5] .

 

 

 

وادي السلام در شب معراج‌

امام صادق (ع)  در يک حديث طولاني از فضيلت مسجد کوفه سخن مي‌گويد، راوي مي‌پرسد: آيا مسجد کوفه خيلي قديمي است؟

امام (ع)  مي‌فرمايد:

آري آن جا مصلاّي پيامبران بود، رسول اکرم (ص)  نيز در آن نماز خوانده است و آن هنگامي بود که جبرئيل او را بر فراز براق به سوي بيت‌المقدس مي‌برد، هنگامي که به «دارالسلام» در پشت کوفه رسيدند، عرضه داشت:

«اي محمد (ص)  اين جا مسجد پدرت آدم و مصلاّي پيامبران مي‌باشد، در اين جا فرود آي و نماز بگزار». [1] .

به نظر مي‌رسد که در اين حديث شريف منظور از «دارالسلام» همان «وادي‌السلام» مي‌باشد، زيرا:

اوّلاً: تعبير «و هو ظَهر الکوفه ؛ و آن همان پشت کوفه است»، بر آن دلالت مي‌کند.

ثانياً: در برخي از نسخه‌هاي تفسير عيّاشي، به جاي «دارالسلام»، «وادي السلام» بوده؛ لذا علامه مجلسي آن را «وادي السلام» ثبت کرده است. [2] .

و اگر منظور از آن نجف اشرف باشد، طبعاً «وادي السلام» را در بر مي‌گيرد.

 

 

 

وادي السلام در عهد کهن‌

Oدفن شدن حضرت آدم (ع)  در سرزمين مقدس نجف اشرف گواه روشني بر قدمت اين سرزمين مي‌باشد و در احاديث فراواني به آن اشاره شده، از جمله حديث بسيار طولاني امام باقر (ع)  در مورد تأ‌سيس کعبهِ معظم مي‌باشد که از قداست خاص اين سرزمين حکايت مي‌کند.

امام باقر (ع)  در اين حديث نوراني، از تأ‌سيس کعبه در عهد حضرت آدم ابوالبشر توسط جبرئيل (ع)  به تفصيل سخن گفته، در پايان مي‌فرمايد:

خداوند به جبرئيل امين امر فرمود که چهار سنگ از چهار نقطهِ جهان برداشته، در چهار رکن کعبه قرار دهد:

1)  سنگي از کوه صفا؛

2)  سنگي از کوه مروه؛‌

3)  سنگي از طور سينا؛

4)  سنگي از «جبل السلام» و آن ظهر کوفه است. [1] .

در اين جا منظور از «جبل السلام» همان وادي السلام است و يا نجف اشرف که شامل وادي السلام است.

از اين حديث رابطهِ خاص کعبه و مولود کعبه نيز استفاده مي‌شود. اگر ولادت با سعادت اميرمؤ‌منان در داخل کعبه مايهِ شرف و قداست کعبه شده، چنان‌که امام صادق (ع)  به آن تصريح کرده، در زيارت مأ‌ثور مي‌فرمايد: «اَلسلامُ عَلَيکَ يا مَن شُرِّفَت بِهِ مَکه ُ وَمِني؛ سلام بر تو اي اميرمؤ‌منان، که مکّه و مني از تو شرف و آبرو پيدا کرد»، [2]  خاک و گل آن نيز از سنگ حرم اميرالمؤ‌منين به عزت و آبرو رسيده است.

 

 

 

وادي السلام در آستانه ظهور

مولاي متقيان، اميرمؤ‌منان، حضرت علي (ع)  به هنگام ترسيم خط سير حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه)  در روزهاي آغازين ظهور به سوي پايتخت دولت کريمه مي‌فرمايد:

کَأ‌نّي بِهِ قَد عَبَرَ مِن وادِي السلامِ اِلي مَسجِدِ السهلِه ِ، عَلي فَرَسٍ مُحَجلٍ، [1]  لَهُ شِمراخٌ [2]  يَزهُو، وَيَدعُو، وَيَقُولُ في دُعائِهِ: لا اِلهَ اِلا اللّهُ حَقّاً حَقّاً....

گويي او را با چشم خود مي‌بينم که از «وادي السلام» عبور کرده، بر فراز اسبي که سپيدي پاها و پيشاني‌اش مي‌درخشد و برق مي‌زند، به سوي مسجد سهله در حرکت است و زير لب زمزمه‌اي دارد و خداي را اين‌گونه مي‌خواند: لااله الا الله حقا حقا.... [3] .

 

 

 

وادي السلام در يوم الله رجعت‌

بازگشت گروهي از مؤ‌منان خالص و عدّه‌اي از منافقون فاجر پيش از رستاخيز به اين جهان «رجعت» ناميده مي‌شود.

اعتقاد به رجعت يکي از اعتقادات مسلّم و ترديدناپذير شيعه است، همهِ شيعيان اماميه در مورد رجعت اجماع کرده‌اند. [1]  آيات فراواني در احاديث پيشوايان به آن تفسير شده [2] ، احاديث بي‌شماري از پيشوايان معصوم در اين رابطه وارد شده [3]  که تعداد اين احاديث خيلي بيش از تواتر [4]  و ثبوت آن از ضروريات مذهب شيعه است. [5] .

اول کسي که از امامان نور در دوران رجعت بر مي‌گردد حضرت سيدالشهدا (ع)  است، که با 75000 نفر از شيعيانش رجعت مي‌کند. [6]  در اين رجعت هفتاد تن از شهداي کربلا نيز در محضر سالار شهيدان رجعت مي‌کنند. [7] .

دوران فرمانروايي امام حسين (ع)  به قدري طولاني خواهد شد که ابروهايش روي ديدگانش مي‌ريزد. [8] .

بعد از امام حسين (ع)  دوران فرمانروايي مولاي متقيان اميرمؤ‌منان فرا مي‌رسد، او نيز به مدت 44000 سال حکومت مي‌کند. [9] .

بر اساس روايات فراوان، اميرمؤ‌منان (ع)  رجعت‌هاي مختلف و متعدد دارد. [10]  يکي از اين رجعت‌ها در عهد امام حسين (ع)  [11]  و يکي ديگر در عهد رسول خدا (ص)  خواهد بود. [12] .

امام صادق (ع)  مي‌فرمايد:

هِيَ کَرُه  رَسوُلِ اللّهِ (ص)  فَيَکُونُ مُلکُهُ في کَرّتِهِ خَمسينَ اَلفَ سَنَهً ، وَيَملِکُ اَميرُالمُؤ‌مِنينَ (ع)  في کَرتِهِ اربَعاً وَاَربَعينَ سَنَه ً.

منظور از آن  (50000 سال در آيهِ 4 از سورهِ معارج)  رجعت رسول خدا مي‌باشد که مدت حکومت آن حضرت در رجعت 50000 سال است، و اميرمؤ‌منان در دوران رجعتش 44000 سال فرمانروايي مي‌کند. [13] .

در روايات فراوان آمده است که به هنگام رجعت اميرمؤ‌منان (ع)  همهِ پيامبران رجعت مي‌کنند و تحت فرماندهي آن حضرت قرار مي‌گيرند. [14] .

در آن روز رسول اکرم (ص)  پرچم را به دست با کفايت اميرمؤ‌منان مي‌دهد، همهِ مخلوقات تحت فرماندهي آن حضرت قرار مي‌گيرند. [15] .

اين ديدار شکوهمند رسول گرامي و مولاي متقيان در سرزمين وادي السلام در بخشي به نام «ثويّه» رخ خواهد داد، چنان‌که رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق (ع)  در تفسير آيهِ 85 از سورهِ قصص مي‌فرمايد:

لا تَنقَضِي الدُّنيا وَلا تَذهَبُ حَتّي يَجتَمِعَ رَسُولُ اللّهِ (ص)  وَاَميرُالمُؤمِنينَ (ع)  بِالثّوِيه ِ، فَيَلتَقِيانِ وَيَبنِيانِ بِالثوِيه ِ مَسجِداً لَهُ اِثنا عَشَرَ اَلفَ بابٍ.

دنيا سپري نمي‌شود و به پايان نمي‌رسد؛ جز اين که رسول خدا با اميرمؤ‌منان در سرزمين «ثويّه» گرد مي‌آيند، پس مسجدي در آن جا بنياد مي‌نهند که 12000 در دارد. [16] .

علاوه بر تصريح علماي تاريخ بر اين که «ثويه» بخشي از وادي السلام است، رسول گرامي اسلام با صراحت تمام از آن خبر داده، خطاب به اميرمؤ‌منان (ع)  فرمود:

اَنتَ اَخي، وَميعادُ ما بَيني وَبَينَکَ وادِي السلامِ.

تو برادر من هستي، وعدهِ ديدار من و شما در وادي السلام است. [17] .

در همين رابطه حديث ديگري شيخ مفيد در کتاب «الاختصاص» از امام صادق (ع)  روايت کرده که در آخرين فراز آن آمده است:

جبرئيل امين خطاب به رسول گرامي عرضه داشت:

مَوعِدُکُمُ السلامُ.

وعدهِ شما و علي بن ابي‌طالب با منافقان امت در سرزمين «سلام» مي‌باشد.

ابان بن تغلب پرسيد که سرزمين سلام کجاست؟ امام (ع)  فرمود:

يا اَبانُ! اَلسلامُ مِن ظَهرِ الکُوفَه ِ.

اي ابان سرزمين سلام بخشي از پشت کوفه است. [18] .

از ديگر جلوه‌هاي زيباي وادي السلام در يوم اللّه رجعت، بازگشت 27 تن از ياران خاص حضرت بقيّه اللّه (عج)  در سرزمين وادي السلام است، چنان‌که امام صادق (ع)  مي‌فرمايد:

يُخرِجُ القائِمُ (ع)  مِن ظَهرِ الکُوفَه ِ سَبعَه ً وَعِشرينَ رَجُلاً....؛

حضرت قائم (ع)  تعداد 27 تن  (از ياران خاص خود)  را از پشت کوفه بيرون مي‌آورد که 15 تن از آن‌ها از امت حضرت موسي (ع)  است، 7 تن از آن‌ها اصحاب کهف مي‌باشند، 5 نفر ديگر عبارتند از: يوشع بن نون، سلمان، ابودجانهِ انصاري، مقداد و مالک اشتر. اين 27 تن ياران حضرت قائم (عج)  و فرماندهان امت به فرمان او مي‌باشند. [19] .

مرحوم کليني با سلسله اسناد خود در ضمن يک حديث طولاني از امام صادق (ع)  روايت مي‌کند که شيعيان و دوستان اميرمؤ‌منان (ع)  چگونه مورد عنايت حق تعالي قرار مي‌گيرند، با جامه‌هاي بهشتي پوشانيده مي‌شوند، از نعمت‌هاي بهشتي برخوردار مي‌شوند، در مجالس اهلبيت شرکت مي‌کنند، به هنگام قيام حضرت مهدي (ع)  خداوند منان آن‌ها را بر مي‌انگيزاند، تا دسته دسته به ياري آن حضرت بشتابند و ندايش را لبيک گويند.

آن‌گاه در مقام بيان اين‌که از کجا بر انگيخته مي‌شوند، امام صادق (ع)  مي‌فرمايد: رسول خدا خطاب به اميرمؤ‌منان فرمود: «تو برادر من هستي، وعدهِ ديدار من و شما در وادي السلام مي‌باشد». [20] .

 

 

وادي السلام از ديدگاه روايات‌

در احاديث فراواني از قداست، عظمت و ويژگي‌هاي وادي السلام سخن رفته، که به تعدادي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:

1. مرحوم کليني با سلسله اسناد خود از «حَبه ُ العُرَني» [1]  روايت مي‌کند که گفت: در محضر اميرمؤ‌منان در وادي السلام ايستاد و شروع به راز دل گفتن کرد، گويي با کسي سخن مي‌گفت.

به احترام آن حضرت مدتي ايستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصله‌ام سر رفت، باز هم ايستادم تا خسته شدم، باز هم آن قدر نشستم که حوصله‌ام سر رفت. اين بار ايستادم و عبايم را تا کردم و گفتم: اي اميرمؤ‌منان! از طول قيام شما من نگران شدم، ساعتي استراحت بفرماييد.

پس عباي خود را روي زمين پهن کردم تا بر روي آن بنشينند. فرمود:

يا حَبه ُ اِن هُوَ اِلاّ مُحادَثَه ُ مُؤمِنٍ و مؤ‌انسته ُ.

اي حبّه اين چيزي جز گفت و گوي با مؤ‌من و انس با مؤ‌من نمي‌باشد.

گفتم: آيا آن‌ها نيز با يکديگر چنين گفت‌وگويي دارند؟ فرمود:

نِعَم، وَلَو کُشِفَ لَکَ لَرَايتَهُم حَلَقاً حَلَقاً مُحتَبينَ يَتَحادَثُونَ.

آري، اگر پرده از مقابل ديدگانت کنار برود، خواهي ديد که آن‌ها نيز جامه به خود پيچيده، حلقه حلقه نشسته، با يکديگر سخن مي‌گويند.

پرسيدم آيا ارواح مؤ‌منان در اين‌جا گرد آمده‌اند يا پيکرهاي آن‌ها؟ فرمود:

اَرواحٌ، وَما مِن مُؤ‌مِنٍ يَمُوتُ في بُقعَه ٍ مِن بِقاعِ الاَرضِ اِلاّ قيلَ لِروحِهِ: اِلحَقي بِوادِي السلامِ وَاِنها لَبُقعَه ٌ مِن جَنه ِ عَدنٍ.

ارواح مؤ‌منان در اين جا گرد آمده است، هيچ مؤ‌مني در هيچ بقعه‌اي از بقعه‌هاي روي زمين از دنيا نمي‌رود جز اين که به روحش گفته مي‌شود: به وادي السلام بپيوند، به راستي آن جا بقعه‌اي از بهشت برين مي‌باشد. [2] .

علامه مجلسي در مقام تبيين و تشريح اين حديث شريف مي‌فرمايد:

به طوري که پيامبر اکرم (ص)  جبرئيل و ديگر فرشته‌ها را مي‌ديد، ولي اصحاب آن ها را نمي‌ديدند و به طوري که علي (ع)  ارواح را در وادي‌السلام مي‌ديد، ولي «حَبّه» راوي حديث آن‌ها را نمي‌ديد، امکان اين‌معني هست که در وادي السلام باغ ها، بوستان‌ها، چشمه‌ها و استخرهايي باشد که مؤ‌منان با پيکرهاي مثالي و برزخي خود از آن ها برخوردار باشند، ولي ما از ديدن آن ها ناتوان باشيم. [3] .

سيد نعمه اللّه جزايري نيز در همين رابطه مي‌فرمايد:

بهشت روي زمين سرزمين وادي السلام در نجف اشرف مي‌باشد که ارواح مؤ‌منان در پيکرهاي مثالي‌متنعّم از نعمت هاي الهي در آن جا هستند تا روزي که به جايگاه اصلي خود در بهشت برين راه يابند. [4] .

مکاشفهِ مشهور و شگفتي که براي مرحوم نراقي در وادي السلام رخ داده، مؤ‌يد نظر علامهِ مجلسي و محدث جزايري مي‌باشد.

در اين رابطه مکاشفهِ بسيار جالب و شنيدني براي يکي از نواده‌هاي محقق طباطبايي [5]  روي داده که به جهت اختصار از نقل آن صرف نظر مي‌کنيم. بر اساس اين مکاشفه ارواح همهِ مؤ‌منان شب ها در وادي السلام گرد آمده، از محضر مقدس مولاي متقيان کسب فيض مي‌کنند.

به همين دليل از زيارت اهل قبور در شب نهي شده و تعليل شده که ارواح مؤ‌منين شب‌ها در وادي السلام هستند و هرگز نمي‌خواهند که لحظه‌اي از آن جا محروم شوند و زيارت آن‌ها در شب موجب محروميّت آن ها از حضور در وادي السلام مي‌شود.

2. فضل بن شاذان در کتاب «القائم» با سلسله اسناد خود از اصبغ بن نباته روايت کرده که فرمود:

مولاي متقيان اميرمؤ‌منان (ع)  روزي از کوفه بيرون رفتند تا به سرزمين «غَرِيّ»  (نجف فعلي)  رسيدند و در آن جا روي خاک‌ها دراز کشيدند.

قنبر عرضه داشت: اجازه بفرماييد جامه‌ام را پهن کنم تا روي آن استراحت فرماييد. امام (ع)  فرمود:«نه، اين چيزي جز تربت مؤ‌من و يا مزاحمتِ مجلس او نمي‌باشد».

اصبغ بن نباته گويد: عرض کردم: مولاي من، تربت مؤ‌من را متوجه شديم، ولي منظور شما را از مزاحمت مجلس مؤ‌من متوجه نشديم.

فرمود:

َيا ابنَ نُباتَه ، لَوکُشِفَ لَکُم لَرَايتُم ارواحَ المُؤ‌مِنينَ في هذَا الظَهرِ حَلَقاً يَتَزاوَرُونَ وَيَتَحَدّثُونَ، اِن في هذَا الظَهرِ رُوحُ کُلّ مُؤ‌مِنٍ وَبِوادي بَرَهُوتَ نَسَمَه ُ کُلٍّ کافِرٍ.

اي پسر نباته، اگر پرده از برابر ديدگان شما کنار برود خواهيد ديد که ارواح همهِ مؤ‌منان در اين پشت گرد آمده، حلقه زده، با يکديگر ديدار مي‌کنند و از هر دري سخن مي‌گويند، که ارواح همهِ مؤ‌منان در اين نقطه گرد آمده و ارواح کافران در وادي برهوت». [6] .

3. شيخ طوسي با سلسله اسناد خود از مروان بن مسلم روايت کرده که به محضر امام صادق (ع)  عرضه داشت:

برادرم در بغداد زندگي مي‌کند، مي‌ترسم که اجلش در آن جا فرا رسد. امام (ع)  فرمود:

ما تُبالي حَيثُما ماتَ، اَما اِنهُ لا يَبقي مُؤ‌مِنٌ في شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلي وادِي السلام.

چرا در انديشه هستي که کجا بميرد، بدون ترديد هيچ مؤ‌مني در مشرق و يا مغرب نمي‌ميرد، جز اين که خداوند روحش را به وادي السلام مي‌فرستد.

راوي پرسيد: وادي السلام کجاست؟ فرمود:

ظَهرُ الکُوفَه ِ، اَما اِنّي کََأنّي بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدثُونَ.

وادي السلام پشت کوفه است، گويي من با چشم خود مي‌بينم که حلقه حلقه نشسته با يکديگر سخن مي‌گويند. [7] .

4. ديلمي از امام صادق (ع)  روايت کرده که فرمود:

ما مِن مُؤمِنٍ يَمُوتُ في شَرقِ الا َِرضِ وَغَربِها، اِلاّ حَشَرَ اللّهُ جَل وَعَلا روحَهُ اِلي وادِي السلام.

هيچ مؤ‌مني در شرق يا غرب دنيا نمي‌ميرد، جز اين که روحش را خداوند متعال به سوي وادي السلام گسيل مي‌دارد.

راوي پرسيد: وادي السلام کجاست؟ فرمود:

بَينَ وادِي النجَفِ وَالکُوفَه ِ، کَأنّي بِهِم خَلقٌ کَبيرٌ قُعُودٌ، يَتَحَدّثُونَ عَلي مَنابِرَ مِن نُور.

در ميان صحراي کوفه و نجف مي‌باشد، گويي با چشم خود مي‌بينم که مخلوقات بسياري بر فراز منبرهايي از نور نشسته با يکديگر سخن مي‌گويند. [8] .

5. زيد نرسي، از اصحاب امام صادق (ع)  از آن حضرت روايت مي‌کند که فرمود:

چون روز جمعه و عيدين  (فطر و قربان)  فرا رسد، خداوند منّان به رضوان - خازن بهشت - فرمان مي‌دهد که در ميان ارواح مؤ‌منان که در عرصه‌هاي بهشت قرار دارند فرياد بر آورد که خداوند به شما رخصت داده که به خويشان و دوستان خود در دنيا سر بزنيد...

آن گاه امام (ع)  تشريح مي‌کند که با چه تشريفاتي آن ها را به روي زمين مي‌آورند. سپس مي‌فرمايد:

فَيَنزِلُونَ بِوادِي السلامِ، وَهُوَ وادٍ بِظَهرِ الکُوفَه ِ، ثُم يَتَفَرّقُونَ فِي البُلدانِ وَالاَمصارِ، حَتّي يَزُورُونَ اهاليهِمُ الذينَ کانُوا مَعَهُم في دارِ الدُّنيا.

پس آن ها در وادي السلام فرود مي‌آيند و آن منطقه‌اي در پشت کوفه است.از آن جا به شهرها و کشورها پراکنده مي‌شوند، سپس به خويشان و آشنايان خود که در دنيا با آن ها آميزش داشتند سر مي‌زنند... و شامگاهان به جايگاه خود در بهشت برين باز مي‌گردند. [9] .

 

 

 

ملک نقال‌

احاديث ياد شده به صراحت دلالت دارند بر اين که ارواح مؤ‌منان به وادي السلام نجف منتقل مي‌شوند، در عالم برزخ در آن سرزمين پاک با يکديگر انس مي‌گيرند و به گفت و گو مي‌پردازند و از نعمت‌هاي بي‌کران الهي متنعم مي‌باشند، ولي در احاديث ديگري از وجود «ملک نقّال» و نقل و انتقال اجساد برخي از مؤ‌منان به وادي السلام نجف و ديگر مشاهد مشرفه سخن رفته است. [1] .

اين احاديث را محمدنبي تويسرکاني  (م. 1320 ه)  در کتاب لئالي الا‌خبار گرد آورده [2]  و سيد محمدباقر قزويني، از شاگردان شريف العلما  (م. 1245 ه.)  در اين رابطه کتاب مستقلي تأ‌ليف کرده، آن را رسالهِ اثبات ملک نقّال نام نهاده است. [3] .

در اين رابطه مکاشفهِ بسيار جالبي براي مرحوم ملامهدي نراقي در وادي السلام رخ داده، که سه تن از ملائکهِ نقال را مشاهده کرده که پيکر مؤ‌مني را به وادي السلام نجف اشرف حمل مي‌کنند.

مشروح اين داستان را شيخ محمود عراقي با سند بسيار معتبر و قابل استناد از مرحوم نراقي نقل کرده است. [4] .

داستان جالب ديگري در همين رابطه براي مرحوم شيخ فضل اللّه نيشابوري  (م.1357‌ه.)  رخ داده، که مشروح آن را به صورت مستند در کتاب «اجساد جاويدان» آورده‌ايم. [5] .

 

 

 

از ويژگي هاي وادي السلام‌

مرحوم ديلمي در ارشاد مي‌فرمايد:

از ويژگي هاي تربت اميرالمؤ‌منين (ع)  اين است که از کساني که در آن سرزمين دفن شوند عذاب قبر و سؤ‌ال نکير و منکر برداشته مي‌شود، چنان که در روايات صحيح به آن تصريح شده است. [1] .

براي همين است که بسياري از بزرگان وصيت مي‌کردند که جنازه‌شان را به نجف اشرف منتقل کنند و در جوار حرم ملکوتي اميرمؤ‌منان، در بهشت روي زمين «وادي السلام» به خاک بسپارند.

تعداد کساني را که در طول چهارده قرن در اين سرزمين مقدس به خاک سپرده شده‌اند، جز خداوند منان نمي‌داند.

گذشته از سفرنامه‌هاي جهانگردان، در گزارش‌هاي محرمانهِ بريتانيا نيز از رقم بالاي جنازه‌هايي که به جهت قداست مکان از ممالک مختلف جهان با امکانات محدود آن زمان به وادي السلام آورده مي‌شد، گفت‌وگو شده است. [2] .

مرحوم ديلمي از برخي از صلحاي نجف اشرف نقل کرده که در عالم روِ‌يا ديده است از هر قبري که در آن سرزمين وجود دارد، ريسماني بيرون آمده به گنبد مولاي متقيان گره خورده است. [3] .

سپس اضافه مي‌کند که از ويژگي‌هاي اين سرزمين مقدس اين است که ارواح همهِ مؤ‌منان به سوي آن گسيل مي‌شوند. [4] .

 

 

 

مقام صاحب الزمان

از درب طوسي صحن مقدس اميرمؤ‌منان (ع)  بيرون آمده، از مسجد شيخ طوسي مي‌گذريم، از درب اصلي وادي السلام وارد شده، از مقام هود و صالح مي‌گذريم، اولين مسير ماشين رو که در سمت چپ ما قرار دارد، مسير مقام حضرت مهدي (ع)  مي‌باشد.

مسير کوتاهي را پيموده با گنبد سبزي روبه‌رو مي‌شويم که در طول قرن ها به مقام حضرت مهدي (ع)  شهرت داشته، در طول قرون و اعصار صدها نفر در اين مکان مقدس به محضر کعبهِ مقصود و قبلهِ موعود تشرف يافته، کرامات و معجزات بي‌شماري از آن بزرگوار در اين مقام مشاهده شده، بيماران صعب العلاجي با نفس مسيحايي‌اش شفا يافته، عاشقان دلسوخته و شيعيان شيفته‌اي پس از يک عمر «ياابن الحسن» گفتن و اشک حسرت ريختن، در اين مکان مقدس شاهد مقصود را مشاهده نموده، پيشاني ادب بر آستان ملک پاسبانش نهاده، خاک زير پايش را توتياي چشم خود قرار داده‌اند، که به چند نمونه از آن ها در پايان اين نوشتار اشاره خواهيم نمود.

کاشي‌کاري گنبد و بارگاه موجود، در سال 1310 ه.ق توسط شخصي به نام سيد محمدخان پادشاه سند انجام شده است.

ساختمان قبلي توسط سيد بحرالعلوم  (متوفاي 1212 ه.ق)  تجديد بنا شده بود. [1] .

در محراب مقام حضرت مهدي (ع)  سنگي موجود است که زيارتنامهِ حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه)  بر آن نقش شده است تاريخ کنده‌کاري اين سنگ نهم‌شعبان‌1200 ه.ق مي‌باشد. [2] .

محدث نوري در مورد تاريخچهِ مقام حضرت مهدي (ع)  مي‌نويسد: در بيرون سور شهر نجف در سمت غربي قبرستان معروفِ وادي السلام مقام مقدس حضرت مهدي (عج)  واقع است، که از براي آن: صحن، گنبد، مقام و بارگاهي است و در آن جا محرابي است منتسب به حضرت مهدي (عج)  که علت اين انتساب معلوم نيست، نمي‌دانيم که آيا در آن جا کسي آن سرور را ديده، يا کرامتي از آن حضرت در آن مکان مقدس ظاهر گشته؟ جز اين که آن مقام شريف از قديم الايام وجود داشته است. [3] .

مرحوم محدث قمي نيز در «هديه  الزائرين» همان بيان استادش محدث نوري را آورده است.

در داستان تشرّف يک سعادتمند کاشاني که در مقام حضرت مهدي (عج)  در وادي السلام، رخ داده و مشروح داستانش در بحارالانوار آمده و به عنوان «مقام مهدي» تصريح شده است. [4]  محدث نوري پس از نقل اين داستان مي‌فرمايد: از امثال اين داستان معلوم مي‌شود که اين مقام شريف در آن زمان وجود داشته و انتسابش به حضرت مهدي (ع)  معروف و مشهور بوده است. [5] .

علامهِ بزرگوار مولا محمدتقي مجلسي  (متوفاي 1070 ه.ق)  در کتاب گرانسنگ «لوامع صاحب قراني» که در سال 1066 ه.ق به تأ‌ليف آن پرداخته، [6]  گزارش سفر خود به عتبات عاليات را به طور مشروح آورده و در ضمن آن فرموده: 28 سال پيش از اين [7]  به زيارت حضرت اميرالمؤ‌منين مشرف شدم... مشغول رياضت شاقه شدم، اکثر ايام در مقام حضرت صاحب الامر (ع)  مي‌بودم که در خارج نجف اشرف واقع است... شب ها پروانه‌وار بر دور روضهِ مقدسه مي‌گشتم... روزها در مقام حضرت صاحب الامر (ع) ... [8] .

بيان مجلسي اول صريح است در اين که اين مقام در عهد او نيز موجود بوده و به حضرت صاحب‌الامر (ع)  منتسب بوده است.

در کتاب لؤ‌لؤ الصّدف في تاريخ النجف تأ‌ليف سيد عبداللّه، مشهور به ثقه الاسلام، که در تاريخ 1322 ه.ق تاليف شده، [9]  آمده است که در مقام حضرت مهدي (ع)  سنگ مرمري هست که زيارتنامهِ آن حضرت بر آن حک شده، و تاريخ کنده‌کاري آن 912 هجري مي‌باشد.

از بررسي مطالب بالا به اين نتيجه مي‌رسيم که اين مقام در طول قرون و اعصار به عنوان مقام حضرت مهدي (ع)  اشتهار داشته و همه روزه پذيراي هزاران تن از شيفتگان دلسوخته و عاشقان پاکباختهِ کعبهِ موعود و قبلهِ مقصود بوده است.

نگارنده در سفرهاي خود به عتبات عاليات، در سال هاي 1357، 1377، 1379 و 1382 ش. به زيارت اين مکان مقدس شرفياب شده، و در هر نوبت شاهد اجتماع صدها نفر از مشتاقان و ارادتمندان ساحت مقدس حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه)  در طول ساعات روز بوده است. ولي به طوري که محدث نوري و محدث قمي بيان فرموده‌اند از تاريخچهِ دقيق آن اطلاعي در دست نيست.

در سمت راست مقام چاهي است که راهيان نور و عاشقان کوي محبوب از آبِ آن تبرک مي‌جويند و مي‌گويند که مکرر ديده شده که حضرت صاحب (ع)  از آن وضو گرفته‌اند.

در سمت چپ مقام نيز اطاق و محرابي هست که به مقام امام صادق (ع)  مشهور است.

در طول قرون و اعصار مقام حضرت مهدي (ع)  خدمه‌اي داشت که متصدي تنظيف و ادارهِ آن بودند و براي مقام موقوفاتي بوده که براي روشن نگاه داشتن مقام هزينه مي‌شد.

در گذشته در اطراف مقام خانه‌هايي بوده که خدّامِ مقام در آن ها سکونت داشتند، پس از هجوم وهابيان و ناامن شدن آن‌جا، آن ها نيز خانه‌هاي خود را ترک گفته، به داخل شهر رفتند، اين خانه‌ها به تدريج متروکه و مخروبه شدند.

ادارهِ مقام اينک در دست تيره‌اي از اهالي نجف به نام آل ابو اصيبع مي‌باشد. [10] .

 

 

 

 

مقام صاحب الزمان

از درب طوسي صحن مقدس اميرمؤ‌منان (ع)  بيرون آمده، از مسجد شيخ طوسي مي‌گذريم، از درب اصلي وادي السلام وارد شده، از مقام هود و صالح مي‌گذريم، اولين مسير ماشين رو که در سمت چپ ما قرار دارد، مسير مقام حضرت مهدي (ع)  مي‌باشد.

مسير کوتاهي را پيموده با گنبد سبزي روبه‌رو مي‌شويم که در طول قرن ها به مقام حضرت مهدي (ع)  شهرت داشته، در طول قرون و اعصار صدها نفر در اين مکان مقدس به محضر کعبهِ مقصود و قبلهِ موعود تشرف يافته، کرامات و معجزات بي‌شماري از آن بزرگوار در اين مقام مشاهده شده، بيماران صعب العلاجي با نفس مسيحايي‌اش شفا يافته، عاشقان دلسوخته و شيعيان شيفته‌اي پس از يک عمر «ياابن الحسن» گفتن و اشک حسرت ريختن، در اين مکان مقدس شاهد مقصود را مشاهده نموده، پيشاني ادب بر آستان ملک پاسبانش نهاده، خاک زير پايش را توتياي چشم خود قرار داده‌اند، که به چند نمونه از آن ها در پايان اين نوشتار اشاره خواهيم نمود.

کاشي‌کاري گنبد و بارگاه موجود، در سال 1310 ه.ق توسط شخصي به نام سيد محمدخان پادشاه سند انجام شده است.

ساختمان قبلي توسط سيد بحرالعلوم  (متوفاي 1212 ه.ق)  تجديد بنا شده بود. [1] .

در محراب مقام حضرت مهدي (ع)  سنگي موجود است که زيارتنامهِ حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه)  بر آن نقش شده است تاريخ کنده‌کاري اين سنگ نهم‌شعبان‌1200 ه.ق مي‌باشد. [2] .

محدث نوري در مورد تاريخچهِ مقام حضرت مهدي (ع)  مي‌نويسد: در بيرون سور شهر نجف در سمت غربي قبرستان معروفِ وادي السلام مقام مقدس حضرت مهدي (عج)  واقع است، که از براي آن: صحن، گنبد، مقام و بارگاهي است و در آن جا محرابي است منتسب به حضرت مهدي (عج)  که علت اين انتساب معلوم نيست، نمي‌دانيم که آيا در آن جا کسي آن سرور را ديده، يا کرامتي از آن حضرت در آن مکان مقدس ظاهر گشته؟ جز اين که آن مقام شريف از قديم الايام وجود داشته است. [3] .

مرحوم محدث قمي نيز در «هديه  الزائرين» همان بيان استادش محدث نوري را آورده است.

در داستان تشرّف يک سعادتمند کاشاني که در مقام حضرت مهدي (عج)  در وادي السلام، رخ داده و مشروح داستانش در بحارالانوار آمده و به عنوان «مقام مهدي» تصريح شده است. [4]  محدث نوري پس از نقل اين داستان مي‌فرمايد: از امثال اين داستان معلوم مي‌شود که اين مقام شريف در آن زمان وجود داشته و انتسابش به حضرت مهدي (ع)  معروف و مشهور بوده است. [5] .

علامهِ بزرگوار مولا محمدتقي مجلسي  (متوفاي 1070 ه.ق)  در کتاب گرانسنگ «لوامع صاحب قراني» که در سال 1066 ه.ق به تأ‌ليف آن پرداخته، [6]  گزارش سفر خود به عتبات عاليات را به طور مشروح آورده و در ضمن آن فرموده: 28 سال پيش از اين [7]  به زيارت حضرت اميرالمؤ‌منين مشرف شدم... مشغول رياضت شاقه شدم، اکثر ايام در مقام حضرت صاحب الامر (ع)  مي‌بودم که در خارج نجف اشرف واقع است... شب ها پروانه‌وار بر دور روضهِ مقدسه مي‌گشتم... روزها در مقام حضرت صاحب الامر (ع) ... [8] .

بيان مجلسي اول صريح است در اين که اين مقام در عهد او نيز موجود بوده و به حضرت صاحب‌الامر (ع)  منتسب بوده است.

در کتاب لؤ‌لؤ الصّدف في تاريخ النجف تأ‌ليف سيد عبداللّه، مشهور به ثقه الاسلام، که در تاريخ 1322 ه.ق تاليف شده، [9]  آمده است که در مقام حضرت مهدي (ع)  سنگ مرمري هست که زيارتنامهِ آن حضرت بر آن حک شده، و تاريخ کنده‌کاري آن 912 هجري مي‌باشد.

از بررسي مطالب بالا به اين نتيجه مي‌رسيم که اين مقام در طول قرون و اعصار به عنوان مقام حضرت مهدي (ع)  اشتهار داشته و همه روزه پذيراي هزاران تن از شيفتگان دلسوخته و عاشقان پاکباختهِ کعبهِ موعود و قبلهِ مقصود بوده است.

نگارنده در سفرهاي خود به عتبات عاليات، در سال هاي 1357، 1377، 1379 و 1382 ش. به زيارت اين مکان مقدس شرفياب شده، و در هر نوبت شاهد اجتماع صدها نفر از مشتاقان و ارادتمندان ساحت مقدس حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه)  در طول ساعات روز بوده است. ولي به طوري که محدث نوري و محدث قمي بيان فرموده‌اند از تاريخچهِ دقيق آن اطلاعي در دست نيست.

در سمت راست مقام چاهي است که راهيان نور و عاشقان کوي محبوب از آبِ آن تبرک مي‌جويند و مي‌گويند که مکرر ديده شده که حضرت صاحب (ع)  از آن وضو گرفته‌اند.

در سمت چپ مقام نيز اطاق و محرابي هست که به مقام امام صادق (ع)  مشهور است.

در طول قرون و اعصار مقام حضرت مهدي (ع)  خدمه‌اي داشت که متصدي تنظيف و ادارهِ آن بودند و براي مقام موقوفاتي بوده که براي روشن نگاه داشتن مقام هزينه مي‌شد.

در گذشته در اطراف مقام خانه‌هايي بوده که خدّامِ مقام در آن ها سکونت داشتند، پس از هجوم وهابيان و ناامن شدن آن‌جا، آن ها نيز خانه‌هاي خود را ترک گفته، به داخل شهر رفتند، اين خانه‌ها به تدريج متروکه و مخروبه شدند.

ادارهِ مقام اينک در دست تيره‌اي از اهالي نجف به نام آل ابو اصيبع مي‌باشد. [10] .

 

 

 

 

چند نکته درباره وادي السلام

در پايان شايسته است براي تکميل مطلب به چند نکته اشاره شود:

1. حديث ابان بن تغلب را مرحوم کليني با همان سند روايت کرده، جز اين که به جاي «موضع منبرالقائم (ع) »، «موضع منزل القائم (ع) » آورده است. [1] .

ما اين حديث را از کامل الزيارات نقل کرديم و به پيروي از ابن قولويه آن را «موضع منبر القائم (ع) »، آورديم.

علامه مجلسي در مرآت از کليني پيروي کرده، [2]  ولي در بحار از ابن قولويه و سيد بن طاووس تبعيت نموده است. [3] .

2. وادي السلام بسيار وسيع و گسترده است، ولي مساحت آن را در دست نداريم، در يکي از سفرهاي زيارتي از رانندهِ تاکسي پرسيدم، گفت: 10 کيلومتر در 15 کيلومتر مي‌باشد، ولي سند مکتوب ندارم.

3. در بسياري از حکايات و منابع به هنگام بحث از وادي السلام تعبير بيرون نجف به کار برده شده؛ در حالي که وادي متصل به نجف اشرف مي‌باشد و از صحن مقدس تا درِ وادي بيش از چند صد قدم نيست. علت اين تعبير اين است که در طول قرون و اعصار همواره براي حفاظت شهر و تأ‌مين امنيت عمومي ديواري به دور شهر کشيده بودند که آن را «سور» مي‌ناميدند، اين سور بين شهر و وادي السلام فاصله انداخته بود و لذا بيرون از سور را بيرون نجف تعبير مي‌کردند.

4. در طول قرون و اعصار وادي السلام مرکز خلوت اهل دل بود. بسياري از فقها، علما و صلحا ساعاتي از روز را در وادي السلام به تفکر، عبادت، اذکار و اوراد مي‌پرداختند، چنان‌که از مجلسي اول نقل کرديم که در ايام تشرّف خود به نجف اشرف، شب‌ها در حرم مطهر و روزها در مقام حضرت صاحب الامر (ع)  در وادي السلام به عبادت و رياضت مشغول مي‌شد. [4] .

5. در منابع فراوان از وادي اسلام گفت‌وگو شده و کتاب مستقل مبسوطي به نام: «وادي السلام ا‌وسع مقابر العالم» توسط محسن بن عبدالصاحب بن جابر آل مظفر نجفي تأ‌ليف شده [5]  که در 248 صفحه با مقدمهِ مرحوم سيد جواد شبّر، در 1384 ه.ق در نجف اشرف به طبع رسيده است. [6] .

 

 

 


ره يافته‌ها

در ميان افراد بي‌شماري که همه روزه از اقطار و اکناف جهان به سرزمين مقدس نجف اشرف تشرف يافته، پس از آستان بوسي حرم مطهر مولاي متقيان اميرمؤ‌منان (ع)  در وادي السلام حضور پيدا کرده، به سوي مقام حضرت مهدي (عج)  رهسپار مي‌شوند، در کوي يار گام نهاده، با محبوب دل و کعبهِ آمال و آرزوهايش به گفت‌وگو پرداخته، در حومهِ مغناطيسي معشوق قرار مي‌گيرند، نيک بختاني يافت مي‌شوند که مشمول عنايات خاص حضرت حق قرار مي‌گيرند، به تماشاي جمال عالم آراي يوسف زهرا مفتخر شده، طلوع خورشيد جهان افروز امامت را از افق وادي السلام و مقام حضرت صاحب الزّمان (عج)  مشاهده مي‌کنند.

تعداد اين افراد سعادتمند در طول قرون و اعصار بسيار فراوان مي‌باشد، ما در اين جا با نقل چند نمونه از آن ها تبرک مي‌جوييم:

 

>باريافته‌اي از دارالمؤ‌منين کاشان‌

>حاج ملاعلي محمد بهبهاني

>بار يافته‌اي از خاندان عثماني‌

>شيخ محمد تقي قزويني‌

>سيد هاشم شوشتري‌

>تشرف بحرالعلوم يمني‌

 

 

 

 

باريافته‌اي از دارالمؤ‌منين کاشان‌

علامه مجلسي به نقل از گروهي از اهالي نجف اشرف نقل مي‌کند که مردي از اهل کاشان به قصد حج وارد نجف اشرف گرديد، در آن جا به شدّت مريض شد؛ به طوري که پاهايش فلج شد و از راه رفتن باز ماند.

همراهانش او را در نزد مردي از صلحا که در يکي از حجره‌هاي صحن مقدس مسکن داشت، گذاشتند و به سوي زيارت خانهِ خدا حرکت نمودند.

اين مرد هر روز درِ حُجره را به روي او مي‌بست و خود به دنبال کسب و زندگي مي‌رفت.

روزي مرد کاشي به صاحب حجره گفت: من در اين حجره ملول و دلتنگ گشته‌ام، امروز مرا بيرون ببر و در جايي بينداز و هر کجا خواهي برو.

او را به مقام حضرت مهدي (ع)  در بيرون نجف  (وادي السلام)  برد و در گوشه‌اي نشاند. پيراهن خود را در حوض شست، بر بالاي درختي آويخت، آن‌گاه به سوي صحرا حرکت کرد.

شخص مفلوج کاشاني مي‌گويد: هنگامي که او مرا غريب و تنها در مقام گذاشت و رفت، غم‌هاي عالم بر دلم فرو ريخت. در عاقبت کار خود مي‌انديشيدم و راه به جايي نمي‌بردم. ناگهان جواني خوب روي و گندم‌گون داخل صحن شده بر من سلام کرد و وارد مقام شد، چند رکعت نماز در مقام در نهايت خضوع و خشوع به جاي آورد که هرگز چنين خضوع و خشوعي از احدي نديده بودم.

چون از نماز فارغ شد، از مقام بيرون آمد و از حالم جويا شد، گفتم: به بلايي دچار شده‌ام که به سبب آن دلم تنگ شده، خداوند منان نه شفايم مي‌دهد که سالم شوم، نه جانم را مي‌گيرد که راحت گردم.

فرمود: «اندوهگين مباش که خداوند منّان اين هر دو را به تو عنايت مي‌کند» [يعني هم شفا مي‌دهد که تندرست شوي، هم قبض روحت مي‌کند که راحت شوي].

هنگامي که آن جوان نوراني بيرون رفت، آن پيراهن از درخت افتاد، من بي‌توجه به وضع خودم، از جاي برخاستم، آن را از روي زمين برداشتم، در حوض شستم و بر بالاي درخت انداختم.

يک مرتبه به خود آمدم و گفتم: من که قدرت حرکت نداشتم، پس چگونه برخاستم و حرکت نمودم و پيراهن را شستم. چون در وضع خويش انديشيدم، ديدم که از آن بيماري مُزمن و مهلک هيچ اثري در بدنم نمانده است.

پس متوجه شدم که آن جوان کسي جز يوسف زهرا نبوده است، پس بيرون دويدم و اطراف را به دقت نگريستم و کسي را نديدم. هنگامي که صاحب حجره آمد، از وضع من دچار شگفت شد و از وضعم جويا شد، داستان را نقل کردم. از اين که از چنين فيضي دست من و ايشان کوتاه شده، بسيار متأ‌ثر شد، آنگاه با يکديگر به سوي حجره رفتيم.

سپس علامه مجلسي مي‌نويسد:

اهالي نجف براي من نقل کردند که ايشان کاملاً بهبودي يافت، دوستانش از سفر حج بازگشتند، چند روزي با آن ها مأ‌نوس شد، سپس بيمار گشت و در گذشت و در صحن مطهر اميرمؤ‌منان (ع)  مدفون گرديد.

روي اين بيان هر دو خواستهِ ايشان، همان طور که حضرت ولي عصر (ارواحنافداه)  اشاره فرموده بود، تحقق يافت. [1] .

علامه مجلسي تأ‌کيد مي‌کند که اين داستان در ميان اهالي نجف بسيار مشهور بود و عدّه‌اي از افراد صالح و مورد اعتماد براي من نقل کردند.

شيخ حرّ عاملي نيز آن را به نقل از علامه مجلسي نقل کرده است. [2] .

محدّث نوري پس از نقل اين داستان مي‌فرمايد: از امثال اين قضايا معلوم مي‌شود که اين مقام شريف در آن زمان وجود داشت و انتساب آن به حضرت مهدي (ع)  معروف و مشهور بوده است. [3] .

ميرزا عبداللّه افندي تبريزي  (صاحب رياض العلما، شاگرد ممتاز علامه مجلسي و متوفاي 1130 ه.ق)  نيز به اين نکته توجه نموده، در جمع بندي خود از مجلدات مختلف بحار، در گزارشي که به خدمت علامه مجلسي تقديم مي‌کند، مي‌نويسد: شما در جلد سيزدهم بحار معجزات و کراماتي را از حضرت حجت (ع)  نقل فرموده‌ايد که در «وادي السلام» رخ داده است. [4] .

 

 

حاج ملاعلي محمد بهبهاني

(متوفاي حدود 1300 ه.ق)

عراقي، صاحب دارالسلام، از مرحوم حاج ملاعلي محمد کتاب فروش، معاصر شيخ انصاري و داماد ملاباقر بهبهاني [1]  که او را به عنوان اهل تقوي و فضيلت ستوده، نقل مي‌کند که مبتلا به سل مي‌شود و بدنش به طور کلي به تحليل مي‌رود و پزشک معالج‌اش کاملاً از او مأ‌يوس مي‌شود، ولي براي اين که او از زندگي نوميد نشود داروهايي برايش تجويز مي‌کند.

روزي يکي از دوستانش او را با اصرار به «وادي السلام» مي‌برد، در وادي السلام با شخصيّت بزرگواري در لباس عرب‌ها مواجه مي‌شود که با جلالت و متانت خاصي به سويش مي‌آيد و چيزي را به او مي‌دهد و مي‌فرمايد: «بگير».

او هر دو دستش را به طرف آن مرد جليل القدر دراز مي‌کند و مي‌بيند که قطعه ناني به مقدار پشت ناخن مي‌باشد.

با توجه به شخصيت آن شخص، با ادب تمام آن نان را مي‌گيرد، ولي در همان لحظه آن شخص از ديدگانش ناپديد مي‌شود.

حاج علي محمد آن نان را مي‌بوسد و مي‌بويد، سپس در دهان نهاده، مي‌خورد.

به مجرد اين که آن قطعه نان را مي‌بلعد احساس مي‌کند که کاملاً بهبودي يافته، غم و اندوهش برطرف مي‌شود، حالت خفگي و دل‌مردگي از او زايل مي‌شود، انبساط خاطر و نشاط عجيبي به او دست مي‌دهد.

اطمينان پيدا مي‌کند که صاحب آن دم مسيحايي، کسي جز يوسف زهرا، محبوب دل‌ها، کعبهِ آرزوها، وجود اقدس امام عصر (ع)  نبوده است.

حاج علي محمد بهبهاني مي‌گويد: با سرور و شادي به منزل آمدم و هيچ اثري از آن بيماري خانمان سوز در خود احساس نکردم. روز بعد به خدمت پزشک معالج خود [2]  رفتم، تا نبض مرا در دست گرفت تبسّمي کرد و فرمود: چه کار کرده‌اي؟ گفتم: هيچ.

فرمود: از من پوشيده مدار، راستش را بگوي. چون اصرار زيادي کرد داستان را گفتم، فرمود: آري نفس مسيحايي يوسف زهرا به تو رسيده، تو ديگر به هيچ طبيبي نياز نداري.

حاج علي محمد کتاب فروش مي‌گويد:

آن شخص بزرگواري که آن قطعه نان را در وادي السلام به من عنايت فرمود، ديگر او را نديدم، جز يک بار در حرم مطهر مولاي متقيان (ع)  که بي‌تابانه به سويش دويدم، ولي پيش از آن که پيشاني ادب بر آستانش بسايم از ديدگانم غايب گشت. [3] .

 

 

 

بار يافته‌اي از خاندان عثماني‌

بانوي محترمي از خاندان سلاطين عثماني به نام «ملکه» که از هر دو چشم نابينا شده بود، روز سوم ربيع‌المولود 1317 ه.ق در مقام حضرت مهدي (ع)  به پيشگاه آن حضرت شرفياب شد و ديدگانش روشن گرديد.

محدّث نوري که در آن ايام در نجف اشرف اقامت داشت، در اين رابطه مي‌نويسد:

در اين ايام معجزهِ ظاهره و کرامت باهره‌اي از سوي حضرت مهدي (ع)  در مورد بانويي وابسته به يکي از افراد برجستهِ دولت عثماني به وقوع پيوست که همانند خورشيد درخشان در آسمان نجف درخشيد و لذا به نقل آن با يک سند عالي تبرک مي‌جوييم:

مدرّس، خطيب و فاضل گرامي، سيد محمد سعيد افندي به خط خود براي ما نوشت:

کرامت باهره‌اي از خاندان رسالت در اين ايام ظاهر گشته که شايسته است براي اطلاع برادران مسلمان خود آن را مشروحاً بيان کنيم:

زني به نام «ملکه» دختر عبدالرحمن و همسر ملاّ امين، که همکار ما در ادارهِ مدرسهِ حميدي در نجف اشرف مي‌باشد، در شب دوم ربيع المولود امسال  (1317 ه)  که مصادف با شب سه‌شنبه بود؛ به سردرد شديدي مبتلا شد. چون شب به سر آمد، هر دو چشم خود را از دست داد، ديگر چيزي را تشخيص نمي‌داد.

هنگامي که همسرش اين خبر اسفبار را به من گفت، او را دلداري دادم و گفتم: او را شبانه به حرم مولاي متقيان (ع)  ببريد و به آن حضرت توسل بجوييد و آن حضرت را شفيع خود قرار دهيد، اميد است خداوند به او شفا عنايت فرمايد.

آن شب که شب چهارشنبه بود از‌شدت ناراحتي نتوانسته بود به حرم مشرف شود.

چون پاسي از شب گذشته بود، خواب بر وي مستولي شده، در عالم روِ‌يا ديده بود که به همراه شوهرش و بانوي ديگري به نام «زينب» به زيارت اميرمؤ‌منان (ع)  مشرف مي‌شود، در سرِ راهش به يک مسجد بزرگي مي‌رسد که پر از جمعيت بوده، وارد مسجد مي‌شود که ببيند چه خبر است، يک مرتبه صداي آقاي بزرگواري را مي‌شنود که خطاب به او مي‌فرمايد: «اي خانمي که ديدگانت را از دست داده‌اي غمگين مباش، ان‌شاءاللّه خداوند هر دو چشم تو را شفا عنايت مي‌کند».

عرض مي‌کند: خداوند عناياتش را بر شما مستدام بدارد، شما کي هستيد؟ مي‌فرمايد: «من مهدي هستم».

با خوشحالي و شادماني از خواب بيدار مي‌شود، براي فرا رسيدن وعدهِ مولا ثانيه شماري مي‌کند، سرانجام آفتاب روز چهارشنبه مي‌دمد و شهر مقدس نجف اشرف را منور مي‌سازد، «ملکه» با گروهي از بانوان به مقام حضرت مهدي (ع)  در بيرون نجف  (وادي السلام)  مشرف مي‌شود و به تنهايي وارد مقام مي‌شود، ناله‌ها سر مي‌دهد، گريه‌ها مي‌کند تا از هوش مي‌رود، در آن حال بيهوشي دو مرد جليل القدر را مي‌بيند که يکي با صلابت و جلالت خاصي در پيشاپيش، و ديگري در سنين جواني با متانت خاصي در پشت سر تشريف فرما شدند.

آن مرد عظيم‌الشأ‌ني که در جلو حرکت مي‌کرد، خطاب به آن زن مي‌فرمايد: «هيچ ترس و واهمه‌اي به خود راه مده».

مي‌پرسد: شما کي هستيد؟ مي‌فرمايد: «من علي بن ابي‌طالب، و او فرزندم مهدي (ع)  است».

آن‌گاه اميرمؤ‌منان (ع)  خطاب به بانوي بزرگواري که در محضرشان بوده مي‌فرمايد:

قُومي يا خَديجَه ُ وَامسَحي عَلي عَينَي هذِهِ المِسکينَه ِ.

اي خديجه [1]  برخيز و دست خود را بر ديدگان اين زن بينوا بکش.

پس خديجه برخاسته بر ديدگان او دست مي‌کشد، در همان لحظه ملکه به هوش مي‌آيد و مي‌بيند که ديدگانش نه تنها شفا يافته، بلکه از اول هم بهتر شده است.

بانواني که در معيّت ملکه به مقام حضرت مهدي (عج)  شرفياب شده بودند با يک دنيا شادي و سرور، هلهله کنان او را به حرم مطهر مولاي متقيان (ع)  مي‌آورند و با نثار صلوات و سلام توجه همگان را به اين کرامت باهره جلب مي‌کنند.

و اينک ديدگان او خيلي بهتر از قبل مي‌بيند. [2] .

مرحوم نهاوندي به هنگام بروز اين معجزهِ باهره در نجف اشرف حضور داشته و هلهلهِ بانوان همراهِ ملکه را با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده، به هنگام تأ‌ليف کتاب «عبقري الحسان» داستان ملکه را از روي دستنويس سيد محمد سعيد نقل کرده، تصريح مي‌کند که وي از علماي اهل سنت بوده، در مدرسهِ «حميري» -که در طرف شرق وادي السلام و در نزديکي درب وادي قرار داشت - خطيب و مدرّس بوده، مکرّر با او تماس داشته، در قرائت قرآن بي‌نظير بوده است.

سپس به هنگام گزارش صلوات و سلام و صداي هلهلهِ بانوان مي‌نويسد:

صداي هلهلهِ آن‌ها را اهالي نجف از وادي السلام مي‌شنيدند از جمله مؤ‌لّف اين کتاب.

سپس اضافه مي‌کند: الان که نزديک چهارده سال از آن قضيّه مي‌گذرد، صداي آن ها هنوز در گوش‌هاي من طنين‌انداز است. [3] .

 

 

 

شيخ محمد تقي قزويني‌

يکي از فضلاي نجف به نام شيخ محمدتقي قزويني به مدت 18 سال در مدرسهِ صدر، در جوار مولاي متقيان مشغول تهذيب نفس و تحصيل علوم دين بوده، مبتلا به مرض سل مي‌شود، به طور مداوم سرفه مي‌کرده و به هنگام سرفه کردن از سينه‌اش خون مي‌آمد، به همين جهت از حجره خود به انبار مدرسه منتقل شد.

وي از شيفتگان حضرت بقيه اللّه  (ارواحنافداه)  بوده، شب و روز در حرم مولاي متقيان از خداوند منان مي‌خواست که توفيق ديدار حضرت صاحب الزّمان (ع)  را به او ارزاني دارد.

شبي از شب‌ها حالش بسيار وخيم مي‌شود، از زندگي خود نوميد مي‌شود، يک مرتبه حالت مکاشفه به او دست مي‌دهد و مي‌بيند که سقف اطاق شکافت، شخص مجللي از آن روزنه پايين آمد و يک صندلي همراه داشته، آن صندلي را در مقابل او بر زمين نهاد. آن‌گاه شخصيّت جليل القدري تشريف فرما شده بر روي آن صندلي قرار گرفت.

متوجه مي‌شود که آن بزرگوار مولاي متقيان (ع)  مي‌باشد، به محضرش ملتجي مي‌شود، حضرت مي‌فرمايد: «اما سينه‌ات خوب شد و خداوند شفايت داد».

عرض مي‌کند: پس آن حاجت مهم‌تر و آرزوي ديرينه‌ام چه مي‌شود؟

امام (ع)  مي‌فرمايد:

فردا پيش از طلوع آفتاب به وادي السلام رفته، در جاي بلندي استقرار پيدا کن، فرزندم صاحب الزّمان (عج)  با دو نفر ديگر مي‌آيد، به آن ها سلام کرده، در پشت سرشان حرکت کن.

پس از اين مکاشفه سرفه‌اش کلاً قطع مي‌شود و لذا اطمينان پيدا مي‌کند که وعدهِ حضرت قطعي مي‌باشد. از اين رهگذر پيش از طلوع آفتاب به وادي السلام مي‌رود، مي‌بيند که سه نفر از سمت کربلا تشريف مي‌آورند، يکي از آن ها جلوتر و دو نفر ديگر پشت سرِ او حرکت مي‌کنند.

اين سه نفر از کنار او عبور کرده به مقام حضرت مهدي (ع)  تشريف مي‌برند.

آن شخص برجسته وارد مقام شده، در آن اطاق مشغول عبادت مي‌شود و آن دو نفر در دو طرف درِ ورودي مقام مي‌ايستند.

او نيز در کنار آن دو نفر مي‌ايستد، تا حوصله‌اش تمام مي‌شود و کاسهِ صبرش لبريز مي‌گردد. وارد مقام مي‌شود و مي‌بيند که در آن جا کسي نيست. دنيا در نظرش تيره و تار مي‌شود و همهِ روز را در فراق مولايش اشک حسرت مي‌ريزد. [1] .

 

 

 

سيد هاشم شوشتري‌

مرحوم نهاوندي از سيد کاظم شوشتري نقل مي‌کند که در سال 1357 ه.ق روزها در نجف اشرف به مقام حضرت مهدي (ع)  در وادي السلام مشرف مي‌شدم، روزي در ميان راه با آقاي سيد هاشم شوشتري مصادف شدم و به اتفاق ايشان به مقام حضرت مهدي (ع)  مشرف شدم.

به هنگام بازگشت نقطه‌اي را در وادي السلام به من نشان داد و گفت: روزي به هنگام مراجعت از مقام حضرت مهدي (ع)  در اين نقطه با سيد جليل القدري مواجه شدم که عمامهِ سبز بر سر داشت. سلام کرد، جواب گفتم و تشريف برد.

شب در عالم روِ‌يا عدّه‌اي را در همان نقطه ديدم، آن سيد نيز به همراه آن ها بود، لحظه‌اي بعد راه خود را کج کرد و از آن نقطه تشريف برد، از آن ها پرسيدم اين سيد کيست؟ گفتند: فرزند امام حسن عسکري (ع)  مي‌باشد. [1] .

 

 

 

تشرف بحرالعلوم يمني‌

تشرّف بحرالعلوم يمني در مقام حضرت مهدي (ع)  يکي از زيباترين، پربارترين و مهم‌ترين تشرفات در طول غيبت کبري مي‌باشد.

داستان تشرّف اين ره يافتهِ يمني را بارها از مرحوم آيه اللّه ميرجهاني [1]  با تفصيل تمام شنيده و يادداشت کرده‌ام و اينک فشردهِ آن را تيمّناً و تبرّکاً در اين جا مي‌آورم:

آيه الله ميرجهاني، که از ملازمان مرجع اعلاي جهان تشيع مرحوم آيه الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود، نقل فرمود که روزي در محضر آن مرجع والامقام بودم که نامه‌اي از يک دانشمند زيدي مذهب يمني به دست ايشان رسيد، که اشعار معروف به «قصيدهِ بغداديه» [2]  را در داخل آن قرار داده، خطاب به مرحوم آيه اللّه اصفهاني نوشته بود: اگر جواب قانع کننده‌اي به اين اشعار داشته باشيد براي من بنويسيد و اگر مي‌خواهيد به اين کتاب و آن کتاب حواله دهيد نمي‌خواهم.

آيه الله اصفهاني به محرّر خود دستور داد که در پاسخ نامهِ بحرالعلوم يمني بنويسد: از شما دعوت مي‌شود که براي زيارت مولاي متقيان (ع)  به نجف اشرف مشرف شويد، تا پاسخ نامه را حضوري دريافت کنيد.

پس از مدتي به سيّد خبر آوردند که بحرالعلوم يمني با گروهي از علماي يمن به نجف اشرف شرفياب شده، در فلان منزل رحل اقامت افکنده است.

سيد امر فرمود به ايشان اطلاع دهند که آيت‌اللّه اصفهاني امشب بعد از نماز مغرب و عشاء به ديدار شما خواهد آمد.

پس از اقامهِ نماز مغرب و عشاء، سيّد به همراه جمعي از اطرافيان - که من نيز در ميان آن ها بودم - به ديدار بحرالعلوم تشريف بردند.

پس از طرح مسايلي درباره امامت و مهدويت، خطاب به بحرالعلوم و هيئت همراه فرمود فردا شب براي صرف شام منتظر شما هستم.

شب بعد بحرالعلوم با پسرش سيد ابراهيم و هيئت همراه به ديدار سيد آمدند، ساعتي درباره ضرورت شناخت امام زمان (عج)  گفت‌وگو شد، شام در محضر سيد صرف شد، آن‌گاه سيّد به خادم خود «مشهدي حسين» امر فرمود که چراغ را مهيا کند و آمادهِ حرکت باشد.

ما نيز مشتاقانه برخاستيم که در محضر سيّد باشيم، فرمود: فقط سيد بحرالعلوم و فرزندش ما را همراهي خواهد کرد.

روز بعد که با سيد بحرالعلوم ديدار کردم شرح ماجرا را پرسيدم، گفت: «الحمدللّه ما به مذهب شيعه شرفياب شديم و به وجود مقدس حضرت بقيه اللّه (عج)  اعتقاد راسخ پيدا کرديم».

پرسيدم: چگونه؟ فرمود: «آيه اللّه اصفهاني حضرت بقيه اللّه (عج)  را به ما نشان داد».

پرسيدم: چگونه نشان داد؟ فرمود:

هنگامي که ما در محضر آيه الله اصفهاني بيرون رفتيم نمي‌دانستيم که کجا مي‌رويم، ايشان ما را تا وادي‌السلام برد، در داخل وادي ما را به مقام حضرت مهدي (ع)  رهنمون شد. آن‌جا چراغ را از دست مشهدي حسين گرفت، شخصاً از چاهي که در آن جا بود آب بيرون کشيد و وضو ساخت، آن‌گاه به تنهايي داخل مقام شد، دو رکعت نماز خواند، صداي قرائتش کاملاً براي من واضح بود، چون از نماز پرداخت، فضاي مقام روشن گرديد، گويي صدها چراغ در آن روشن شده است. احساس کردم که با شخصي سخن مي‌گويد، ولي سخنانش بر من روشن نبود.

آن‌گاه به من امر فرمود که داخل شوم، چون پاي در حريم يار نهادم خورشيد امامت را ديدم که از افق مقام طلوع کرده است، چون چشمم به جمال عديم النظير يوسف زهرا افتاد، از هوش رفتم و ديگر چيزي متوجه نشدم.

پسرش سيد ابراهيم ادامه داد:

تنها پدرم وارد مقام شد، من و مشهدي حسين بيرون مقام ايستاده بوديم، نور خيره کننده‌اي از مقام بيرون مي‌زد. تا پدرم پاي در اطاق معروف به مقام حضرت مهدي نهاد، يک مرتبه فريادي کشيد و افتاد.

آيت‌اللّه اصفهاني مرا صدا کرد و فرمود: سيد ابراهيم پدرت را درياب من وارد مقام شدم و ديدم بيهوش افتاده و آيت‌اللّه اصفهاني شانه‌هايش را مالش مي‌دهد.

آب بردم و بر سر و صورت پدرم ريختم، تا به هوش آمد خود را روي پاهاي آيت‌اللّه اصفهاني انداخت و گفت: من ديگر باور کردم، به هيچ نشان ديگري نياز ندارم، من به آيين تشيع در آمدم.

چون به منزل آمديم از پدرم پرسيدم که چه حادثه‌اي رخ داد؟ پدرم گفت: من خورشيد فروزان امامت را با چشم خود ديدم و به دست ايشان به حقانيت شيعهِ اثنا عشري پي بردم. اين را گفت و توضيح بيش‌تري نداد.

آيت‌اللّه ميرجهاني مي‌فرمود: بحرالعلوم به يمن بازگشت و پس از مدتي به محضر آيت‌اللّه اصفهاني اطلاع داده شد که تا کنون 4000 نفر از ارادتمندان ايشان به مذهب شيعهِ اثنا عشري مشرف شده‌اند.

نگارنده اين داستان را يک بار در مشهد و چندين بار در اصفهان از مرحوم آيت‌اللّه ميرجهاني استماع نمودم و فشردهِ آن در منابع مختلف آمده است. [3] .

در پايان با اعتراف به قصور و تقصير آرزومنديم که در آينده بتوانيم درباره وادي السلام و مقام مقدس حضرت ولي عصر (عج)  در آن، تحقيق بيشتري نموده، مطالب پربارتري به محضر شيفتگان حضرتش تقديم نماييم.